بر همین اساس از گذشتههای دور تا به امروز روشهای تفسیری گوناگونی در جهان اسلام شکل گرفته است. در همین راستا کتاب «تفسیر تنزیلی(بهترتیب نزول) مبانی، اصول، قواعد و فواید» اخیرا به قلم حجتالاسلام والمسلمین عبدالکریم بهجتپور، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است. این سبک تفسیری به انسجام مجموعه آیات هر سوره و معناداری روابط ظاهر و پنهان آیات درونی سوره و سیاق و تناسب میان آنها توجه ویژه داشته و از کنار موارد بهظاهر غیرمتناسب به سادگی عبور نمیکند. افزون بر آن تلاش میکند که از ارتباط و تناسب معنادار میان سورهها در ترتیب طبیعی نزول یا سیاقی که از مجموعه سورههای نازلشده در یک قطعه زمانی بهدست میآید، برای فهم مراد خداوند حکیم بهره گیرد. در این سبک تفسیری به حکمت، توصیهها و رهنمودهای ویژه خداوند به رسول خاتم(ص) توجه ویژه میشود. مفسران این سبک بر این باورند که این نگاه تفسیری، دانشهایی افزون بر دیگر سبکهای تفسیری را فراچنگ پژوهشگران قرار میدهد و برخی از ابعاد جدید معنایی قرآن را در اختیار قرآنپژوهان میگذارد. در گفتوگویی با نویسنده این اثر به بررسی نقاط قوت تفسیر تنزیلی پرداختهایم که اکنون از نظر شما میگذرد.
- پیشینه بحث تفسیر تنزیلی چیست و تاکنون چه تفاسیری به این سبک نوشته شده است؟
پیشینه تفسیر بهترتیب نزول که اصطلاحا تفسیر تنزیلی نامیده میشود، به نوشتاری که امام علی(ع) از آیات قرآن و تفسیر در دوره پیامبر اکرم(ص) داشتند برمیگردد. طبق روایاتی که در اصول کافی و دیگر روایات صحیحی که در منابع شیعه و اهل سنت هم آمده، پیغمبر اکرم(ص) روزی 2بار به امام علی(ع) آموزش قرآن، تفسیر، تأویل و اطلاعات مربوط به آیات میدادند. پیامبر(ص) هر روز آیاتی که نازل میشد یا مجموعه آیاتی را که تازه نازل شده بود (چه به شکل سورهای و چه به شکل آیهای) را بر حضرت میخواندند و معارف و مطالب آنرا به ایشان تعلیم میکردند. طبق روایت امام علی(ع) میفرمایند: «من هر روز 2 دیدار با پیامبر(ص) داشتم؛ یکی صبح و یکی شب. گاهی در خانه پیامبر(ص) و گاهی در خانه خودم و این ارتباط منظم بود تا همه محتویات قرآن را فراگرفتم». در این اقدام روش روزنگاری اتفاق افتاده است؛ یعنی هر مقداری از آیات که هر وقت نازل شده است، حضرت اینها را مکتوب فرمودند و تفسیری که برای ایشان وجود داشت، روزنگاری از جریان نزول سورههاست که در طول 23سال اتفاق افتاده است. طبق آنچه در اسناد تاریخی است، ؛ چه قوی و چه ضعیف، همیشه این مطلب مطرح بود که مصحف حضرت امیر(ع) که مجموعهای از آیات و تفسیر آیات بوده بهترتیب نزول بوده است. بعد از اینکه در دوره عثمان، مصحف رسمی کنونی آماده شد دیگر شاهد نگارش تفسیر براساس ترتیب نزول نبودیم و ائمه اطهار(ع) تأکید داشتند که به مصحف دست زده نشود، یعنی همه گفتند: باید مطابق همین مصحف قرآن را بخوانید و عمل کنید. پس نخستین کار در زمینه تفسیر تنزیلی متعلق به حضرت امیر(ع) بوده است. در گزارشی که «شهرستانی» از مصحف امام صادق(ع) داده این است که مصحف امامصادق(ع) بهترتیب نزول بوده که قاعدتا همان مصحف حضرت امیر(ع) است و ویژگیهای آن را داشته است. ادعایی هم مطرح شده که مصحفی از ابنعباس وجود داشته که از نظر ترتیب هماهنگ با مصحف امامصادق(ع) و حضرتامیر(ع) بوده که گزارش کاملی از آن در دست نیست.
- در دورههای اخیر که موضوع نگارش تفسیر گسترش پیدا کرده، هیچ اثری براساس این سبک نوشته نشده؛ دلیل این امر چه بوده است؟
تفسیر این است که مثلا شخصی بخواهد متن را بهگونهای دیگر مطالعه و بررسی کند و دانش جدید یا سؤالاتی را که مدنظر دارد از آن استخراج کند. نخستین تفسیری که به این شیوه در بین مسلمانان نگاشته شد و رواج پیدا کرد تفسیری است که بهنام «بیانالمعانی» معروف شد. بعدا یکی از دانشمندان فلسطینی بهنام «محمد عزه دروزه» تفسیری از قرآن بهنام «تفسیرالحدیث» نگاشت که سعی کرد پیامهای آیات را بهترتیب نزول بررسی کند. بعد از وی یکی دیگر از علمای اهل سنت بهنام «حسن حبکنه المیدانی»، تفسیری از قرآن ارائه داد که «معارجالتفکر و مدارجالتدبر» نام دارد که سعی کرد جنبه تربیتی سورهها در ترتیب نزول را بیان کند. اخیرا «جابر العامری» هم تفسیری تحت عنوان «التفسیر واضح للقرآن» بهترتیب نزول نگاشته است.
در میان شیعیان شاید آقای «بازرگان» پیشگام این کار باشد. او تفسیری با عنوان «پابهپای قرآن» در 2 جلد نوشت که مربوط به چند سوره است. بازرگان با بههمزدن ترتیب آیات و چینش جدیدی که بهنظرش میرسید تفسیر جدیدی است را نوشت. با اینکه برای این کار زحمات زیادی کشیده بود اما مورد استقبال قرار نگرفت. دلیل عدماستقبال این بود که در ترتیب آیات و سورهها از منطقی استفاده شده بود که قابلقبول نبود. ظاهرا نخستین کار رسمی و جامعی که در شیعه انجام شده کار بنده است که تفسیری تحت عنوان «همگام با وحی» نوشتم.
- بهعنوان مقدمه کار، در مقدمه تفسیر یا در کارهای دیگر خودتان به بررسی نقاط ضعف و قوت این روش تفسیری پرداختهاید؟
به خاطر اینکه ضعفها یا اشکالات و ابهاماتی که در رابطه با این تفسیر است پاسخ گفته باشم ابتدا کتابی تحت عنوان «اصول تحول فرهنگی براساس نزول تدریجی قرآن» نوشتم که به همت دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه در سال 1387چاپ شد. بعد از آن کتابی تحت عنوان «تفسیر تنزیلی یا بهترتیب نزول» نوشتم که مبانی، اصول، قواعد و فواید تفسیر تنزیلی و کل مباحث نظری تفسیر را توضیح دادم که اخیرا توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد. بعد از آن تفسیر همگام با وحی نگاشته شد. تاکنون 3 جلد از آن منتشر شده و دراختیار جامعه علمی قرار گرفته است.
- فواید این نوع از تفسیر چیست و چه چیزی باعث شد که شما به سمت ترتیب نزول بروید؟
در 3 کتابی که عرض کردم، مفصل درباره این موضوع توضیح دادم. این سؤال که «آیا در حوزه دین برای تغییر مردم و تحول در جامعه روشی وجود داشته یا روشی وجود نداشته است؟»، سؤالی اصلی است. اسلام صرفا مجموعهای از محتوا نیست. برای اینکه این محتوا را در دل و جان جامعه نهادینه کنیم چارهای نداریم جزاینکه روش خاصی را پی بگیریم. همانطور که خدای متعال در نزول تدریجی، روش حکیمانهای را پی گرفتند.سؤال اصلی ما این است که روشی که پیامبر(ص) براساس آن توانستند جامعه عربی در گمراهی آشکار را تحتتأثیر قرار داده و به آنها تزکیه و تعلیم دهند، چه بود؟ اگر بخواهید به این سؤال جواب دهید باید چه کاری انجام دهید؟ پیامبر(ص) به مدد قرآن چه کرد؟ آیا میتوان از چگونگی این فرایند سؤال کرد؟ اگر ما بخواهیم به این پرسشها جواب دهیم باید چه کار کنیم؟ باید براساس ترتیب نزول به آیات قرآن مراجعه کرد. باید ببینیم خداوند متعال در نخستین سوره چه کرد؟ در دومین سوره چه کرد؟ در سومین سوره چه کرد؟ تا 114سوره همین سؤال مطرح میشود تا این تغییر را احساس کنیم و بفهمیم.اصلیترین سؤالی که ترتیب نزول به آن پاسخ میدهد، سؤال پیرامون «روش» است؛ یعنی ما میخواهیم بفهمیم روش تغییر و تحول چیست؟ مثلا چه شد که جامعهای که مشرک بود کارش به جایی میرسد که توحید، بخشی از هویت آن میشود. میخواهیم مهندسی فرهنگی کنیم یعنی میخواهیم ببینیم چگونه میتوان مثلا شرک را از میان برد و توحید را بخشی از هویت جامعه کرد. برای اینکه این اتفاق بیفتد باید ببینیم خدای متعال چگونه با شرک برخورد کرد، نخستین برخوردش چه بود؟ دومین برخوردش چه بود؟ با مقاومتهایی که شد چگونه برخورد کرد؟ نخستین اصل توحیدی را با چه برهانی آورد؟ و همینطور قضیه را پی بگیریم تا جایی که گفت شما قومی موحد هستید. برای اینکه این را بفهمیم چاره چیست؟ آیا چارهای جز فهم و مطالعه ترتیب نزولی وجود دارد؟ اصل بحث در فایده ترتیب نزول، کشف روشها و مهندسیهاست. بعد هم یک دسته اصلاحات در فهم تفسیر ایجاد شده که همه را در 8 بند در کتاب آوردم.
- در کار تفسیر چگونه و با چه روشی وارد مباحث شدید. روش تفسیر شما عقلی روایی، یا فلسفی یا اجتماعی است؟
تفسیر ما، تفسیر جامع است؛ یعنی از همه منابع استفاده میکند. در هر سورهای که وارد میشویم اولا یک شناسه از آن ارائه میدهیم یعنی نام، علت نامگذاری، زمان نزول، مکی یا مدنی بودن، رتبه در ترتیب نزول، سوره قبل و بعد نزول و... را بیان میکنیم. همچنین ترتیب مصحفی و تعداد آیات را براساس شماره کوفی مشخص میکنیم. بعد گزارش اجمالی از محتوای سوره ارائه میدهیم. غرض سوره را بیان میکنیم یعنی اینکه غرض خداوند متعال ازاین سوره چه بوده است. بعد محتوای سوره را توضیح میدهیم؛ یعنی مجموعه آیات سوره را تقسیمبندی میکنیم. بعد از آن بررسی میکنیم که چه پیوندی میان این سوره و سورهای که قبل از این نازل شده در ترتیب نزول برقرار است؟ آیا میتوان بین هر سوره با سوره قبل در فرایند تغییر و تحول ارتباط برقرار کرد یا نه؟ اگر توانستیم این ارتباط را برقرار کنیم و توضیحی ارائه دهیم، توضیح را بیان میکنیم. بعد ازهمه اینها وارد خود سوره میشویم و براساس تقسیمی که از محتوا انجام دادهایم به بحث لغوی میپردازیم و برداشتهایی را که از نگاه تفسیر اجتهادی، تحلیلی، سیاقی، ادبی و بلاغی از سوره شده است، به بررسی میگذاریم. در انتهای هر سوره نیز مجموعه نکتههای روشی را بیان کردهایم؛ مثلا گفتهایم که قرآن برای تهدید یا تشویق با چه روشی در این سوره عمل کرده است.
حقیقت قرآن
آیات بهطور طبیعی براساس ترتیب نزول چیده شده است یعنی آن چیزی که در زمان پیغمبر(ص) انجام شده، اینگونه بوده است. از بسمالله الرحمن الرحیم یک سوره تا بسمالله الرحمن الرحیم سوره دیگری که نازل میشد میفهمیدند آن سوره قبلی تمامشده است. در خیلی از موارد سوره یکجا نازل شده است؛ مثلا سوره انعام با 176آیه، یکمرتبه نازل شده است. این مسئله مهمی نیست. غالبا سورهها یا به شکل کامل یا بهترتیب نزول نازل شدهاند. بیش از 200آیه ادعا شده که بعدها نازل شده است که این ادعاها را غالبا مفسرین رد کردهاند. خود من که تاکنون حدود52سوره تا سوره یونس را تفسیر کردهام، تنها 2 مورد را میتوانم نشان دهم که بعدا به سوره ملحق شده است.همیشه بهصورت طبیعی سورهها نازل شده و به هم وصل شده است. نکته دوم اینکه اگر هم این اتفاق افتاده باشد یعنی آیاتی بعد استثنائا به سوره ملحق شده باشد، مهم این است که به دستور خداوند اضافه شده است. خداوند میفرماید: من این قرآن را بهتدریج نازل کردم اما « وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا» منظمش کردم. ترتیل قرآن یعنی به نظم چیده شدن مجموعه آیات. وقتی اساس کار، حکیمانه است حالا فرض کنید آیهای 10سال بعد نازل شده باشد، اشکالی وارد نیست. مهم این است که با غرض سوره تطابق داشته باشد.ما در تفسیر، سورهمداریم؛ یعنی سوره برای ما مهم است. سوره به مثابه گفتار است. اینگونه نیست که وجود آیات استثنائی نظم قرآن را به هم بزند. مفسران بین بخشهای مختلف سوره ارتباط برقرار میکنند. اگر نظم سورهها را قبول نداشتند که نمیتوانستند بین بخشهای مختلف سوره ارتباط برقرار کنند. پس وظیفه ما این است که سِّر الحاق این آیات به این سورهها را هم بفهمیم. این کار مفسر است و الا مفسر، مفسر موفقی نیست. مفسری که خیال کند سوره یا مجموعه قرآن، مجموعهای بریده بریده و جسته جسته (به تعبیر شرقشناسان) است هیچ وقت در کارش موفق نمیشود. هیچ وقت نمیتواند به حقیقت قرآن نزدیک شود و بسیاری از پیامهای قرآن از دستش خواهد رفت.