ناصرعلاقبندان: دکتر علی‌اکبر ولایتی حدود 4 ماه کمتر از 16 سال و در دو دولت جنگ و دولت پس از جنگ تصدی وزارت امور خارجه ایران را برعهده داشته است.

او به دنبال آنکه وزارت خارجه را به وزیر خارجه دولت خاتمی تحویل داد، همچنان در مسیر تصمیم‌گیری‌های دستگاه دیپلماسی ایران مستقر بود چرا که از آن پس به عنوان مشاور مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل انجام وظیفه می‌کند.

وی اگر چه 16 سال به‌طور مدام وزیر خارجه بود اما این مدت شامل دو دوره کاملاً متفاوت  می‌شود، دوره دولت میرحسین موسوی و دوره دولت هاشمی رفسنجانی. ایران در این دو مقطع زمانی دوران جنگ و سازندگی را سپری کرد و 2 دیپلماسی متفاوت را در دستور کار خود داشت.

بنای ما در مصاحبه‌ای که پیش روی دارید ارزیابی بررسی این 2دوره و برهه‌های دولت خاتمی و احمدی‌نژاد بود اما بحث‌های ما آنقدر طولانی شد که به بررسی دوره دولت نهم نرسیدیم.

ضمن این‌که این قسمت از بحث که مسائل روز را نیز با خود همراه خواهد داشت مجال وسیعتری می‌طلبد. ولایتی قول داد که در مجالی دیگر عملکرد دولت احمدی‌نژاد در عرصه دیپلماسی را مورد بررسی قرار دهیم.

  • برای شروع بفرمائید شما چه تفاوت‌هایی بین دوره دیپلماسی دو دولت میرحسین موسوی و دولت آقای هاشمی قائلید.

ببینید مبانی سیاست خارجی تفاوت نکرد. با در نظر گرفتن قانون اساسی، مصوبات مجلس و در رأس همه نظرات رهبری مبانی سیاست خارجی ایران به تدریج شکل گرفته بود و این هم به آسانی حاصل نشد. سیاست خارجی ما در دنیا الگویی نداشت و نه در طول تاریخ این کشور.

ما باید مبانی را طراحی و مرتب با امام(ره)  چک و اصلاح می‌کردیم. امام سران سه قوه را مسئول کرده بودند که امهات سیاست خارجی را آنها طراحی کنند. در مواردی اگر قرار بود تصمیم حساسی گرفته شود امام اجازه داده بودند این تصمیم در جلسه سران سه قوه تصویب شود.

مرحوم حاج احمد آقا هم در جلسه بود. نتیجه این تصویب را به عرض امام(ره)  می‌رساند و اگر جایی احتیاج به اصلاح داشت؛ امام(ره) اصلاح  و وزارت خارجه تصمیم را عملی می‌کرد. ما به نظرات مجلس هم توجه داشتیم اما همه حرف به مجلس خلاصه نمی‌شد. وزارت خارجه نظرات کارشناسی خود را داشت، کمیسیون خارجی مجلس هم نظرات خود را مطرح می‌کرد و در جلسه سران سه قوه جمع‌بندی نظرات مطرح می‌شد و نهایتاً  نظر نهایی با تأیید امام به مرحله عملیاتی شدن  می‌رسید. مواردی هم وجود داشتند که سران سه قوه به نتیجه نمی‌رسیدند و امام(ره)  نظر نهایی را صادر می‌کردند.

  • یک سئوال که تا اینجا جایش را پیدا نکردم. اینجا هم البته جایش نیست مگر اینکه ایجاد تنوع بعد از یک یادکرد تاریخی را بهانه قرار دهیم. چطور شد که وقتی شما به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی شدید اما نپذیرفتند و آقای مهندس موسوی را توصیه کردند اما به عنوان وزیر امور خارجه همواره فرمودند دکتر ولایتی؟

برای ما نقل کردند بعضی از اشخاص خدمت امام منتقل کرده بودند که اگر دولت عوض شود در جبهه ممکن است سستی و مشکل ایجاد شود. این را به تواتر برای ما نقل کرده‌اند و در عین حال بارها برای من نقل شد که هر وقت مهندس موسوی می‌رفتند خدمت امام(ره) ایشان شخصا احوال بنده را از ایشان می‌پرسیدند. برعکس آن هم بود هر گاه ما خدمت امام می‌رسیدیم؛ ایشان حال آقای نخست وزیر را از ما می‌پرسیدند.

گفتید مشی دیپلماسی ایران بعد از جنگ از حیث مبانی تغییری نکرد اما بگذارید برای شما بگویم که ما در دوره جنگ چندان سازمان ملل و دبیرکل آن را تحویل نمی‌گرفتیم. ضمن اینکه جریانهایی هم بودند که اساسا رابطه با دولتها را قبول نداشتند که به هرحال بخشی از افکار عمومی را شامل می‌شدند. اما در دوره آقای هاشمی این وضعیت برگشت.

برخی از آنهایی که می‌گفتند رابطه با ملتها از معنی این حرف شناخت نداشتند. ما هم رابطه با ملتها را کنار نگذاشته بودیم. اما رابطه با دولتها را هم داشتیم. رابطه با ملتها بود که امروز در لبنان، فلسطین، عراق و افغانستان ما متحدینی داریم که لزوما دولت نیستند. 

مجلس اعلای عراق و حزب‌الدعوه مورد حمایت ما بود. حماس و جهاد اسلامی همینطور. ما در یک کشور واحد، یعنی لبنان،‌هم با دولت رابطه داشتیم هم با حزب‌الله،‌همین حالا هم همینطور است.

  • ولی قبول کنید که در دوره دوم سیاست خارجی به قواعد بازی بیشتر روی آورد.
     علت این بود که جنگ تمام شده بود. دوره سازندگی بود. مردم هم توقع داشتند بعد از جنگ، سازندگی صورت پذیرد. دولت سازندگی به جای تامین لجستیک جنگی دنبال قرارداد برای سازندگی بود. اساسا طبیعت دولت فرق کرده بود.
    با وجود این شما با احتیاط عمل می‌کردید. چون وقتی ما به دوره آقای خاتمی می‌رسیم با اروپا هم به راحتی رابطه برقرار می‌کنیم. رئیس جمهور ما به اروپا سفر می‌کند. یعنی آن فضا شکست.

نه اینطور نیست که ما با احتیاط عمل می‌کردیم و زمان آقای خاتمی احتیاطی در کار نبود. اولین رئیس جمهوری که به اروپا سفر کرد آیت‌الله خامنه‌ای بودند. به یوگسلاوی.
 منظور اروپای شرقی نبود.

  • شما گفتید اروپا. تازه اروپای شرقی هم نبود. مرکز غیرمتعهدها. ولی یوگسلاوی بلوک غرب محسوب نمی‌شود. آقای خاتمی راه ارتباط ما با بلوک غرب را باز کرد.

نه اینطور قضاوت نکنید. من توضیح می‌دهم آنگاه قضاوت کنید. اگر میزان رفت‌وآمدهای ما و رده‌های بالای سیاسی اروپا را در نظر گیرید واقعیت روشن می‌شود. شما به آرشیو روزنامه‌ها مراجعه کنید و ملاحظه خواهید کرد که تعداد وزرای خارجه که در زمان وزارت خارجه بنده چه در زمان جنگ چه بعداز جنگ به ایران آمدند بیش از تعدادی بود که بعدا آمدند.

  • یعنی مقاماتی از اروپا؟

بله. ببینید زمانی پیش آمد که ما از اروپا سه وزیر خارجه به طور همزمان در تهران داشتیم.تروئیکا؛ یعنی وزیر خارجه کشور رئیس اتحادیه اروپایی، رئیس قبلی و رئیس بعدی. این اتفاق بعدا دیگر نیفتاد.

  • اینها به چه دلایلی به تهران آمده بودند؟ 

سر ماجرای میانجی‌گری جنگ. در آن زمان از اروپا رئیس جمهور اتریش اینجا آمد. در زمان ما مقامات بلندپایه اسپانیا، ایرلند، آلمان، ایتالیا، فرانسه، هلند، اغلب کشورهای اروپای شرقی، سوئیس، سوئد، فنلاند به ایران آمدند.

تعداد سفرهای وزیر خارجه آلمان به ایران به میزانی که در زمان ما اتفاق افتاد بعدا چنین اتفاقی نیفتاد. ضمن اینکه رفتن به اندازه آمدن مهم نیست.یعنی شما می‌توانید به اشکال مختلف مسیری را باز کرده و به کشوری سفر کنید.

اما اگر توانستید طرف مقابل را به کشور بیاورید ارزش و اعتبار بیشتری دارد. یعنی در دوره بنده چندین بار وزرای خارجه فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتریش به ایران آمدند. من هم بارها به این کشورها رفتم.

هر دولت طبیعی است که از کار خودش تعریف می‌کند. دلیلی هم ندارد هر که هر حرفی زد ما به حالت انفعالی دفاع کنیم. به هر حال آنها و ما در سلیقه اختلاف داریم اما هر دو دولت همین کشور هستیم. قطعا آمار آمدن مقامات اروپایی به ایران در زمان ما از این آمار در زمان بعد از آن بسیار بیشتر است.

همانطور که عرض کردم نتیجه تلاش برای رفتن به کشور اروپایی خیلی آسان‌تر حاصل می‌شود تا زمانی که از یک کشور اروپایی بخواهید که وزیرخارجه‌اش به ایران بیاید. بنده عرض می‌کنم که در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی بی‌سابقه است که سه وزیر خارجه اروپایی به ایران بیایند.

  • البته در دوره آقای خاتمی سه وزیر خارجه اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) همزمان به تهران برای جریان هسته‌ای آمدند.

بله درست است به جز این مورد که البته در مورد هسته‌ای بود، سه وزیر با هم نیامده‌اند تازه آنچه در زمان ما اتفاق افتاد تروئیکا بود.

  • خوب این هم 3 نفر بود.

اهمیت تروئیکا بیشتر است. اهمیت آن در این است که رئیس کنونی، رئیس قبلی و رئیس بعدی اتحادیه اروپایی وزرای خارجه‌شان به ایران آمدند. یعنی کل اتحادیه  اروپا به تهران آمده است و موضوع بحث هم، مسائل مختلف بوده است.

  • خوب است درباره موضوعات آن مذاکره هم صحبت کنیم.

بله، ببینید؛ موضوع قرارداد ما و توتال فرانسه مهمترین شرکت نفتی فرانسه در دولت آقای هاشمی مطرح و به سرانجام رسید که با دو شرکت مالزیایی و روسی کنسرسیومی تشکیل و قرارداد منعقد شد و این درست در زمانی بود که رئیس جمهور آمریکا طرح  داماتو را ابلاغ کرده بود مبنی بر اینکه هر شرکتی بیش از 20 میلیون دلار با ایران قرارداد داشته باشد او را تحریم می‌کند.

یعنی زمانی که آقای آقازاده وزیر نفت بود و بنده وزیر خارجه روابط ایران با مجموعه کشورهای غربی چه اروپا چه استرالیا،‌چه ژاپن چه زلاندنو توسعه یافت. بارها و بارها وزیر خارجه ژاپن به ایران آمد.چنین اتفاقاتی بعدا نیفتاد.

در زمان ما رئیس جمهور و نخست‌وزیر چین به ایران آمدند. ریس جمهور هند هم به ایران آمد. یعنی این چیزی که در تبلیغات صحبت می‌شود درست نیست که رابطه با اروپا بعد از دولت آقای هاشمی آغاز شد. نه اصلا این طور نیست.

  • در سطح دیپلماسی دوره آقای هاشمی مقدمات تشکیل کنفرانس سران کشورهای اسلامی هم قرار دارد. در این زمینه و حواشی آن هم خوب است توضیحاتی ارائه کنید.

لابد می‌دانید که محمدرضا شاه یکی از  پایه‌گذاران کنفرانس اسلامی بود اما او هیچ وقت نتوانست نشست سران اسلامی را در ایران تشکیل بدهد. خوب است بدانید که از سال 1370 بنده دنبال تشکیل کنفرانس اسلامی در ایران بوده‌ام تا سال 76.

موقعی که ما وزارتخانه را تحویل دادیم تمام مقدمات کار فراهم آمده بود و اصلا کار تأسیس محل اجلاس در تهران هم توسط ما انجام شده بود. ریاست کنفرانس را به آسانی به کسی نمی‌دهند.

آمریکایی‌ها به‌صراحت مقابل ما ایستاده بودند. وقتی من رفته بودم بنگلادشی‌ها را دعوت کنم، قائم‌مقام وزیر خارجه آنها مرا کشید کنار و گفت: من واشنگتن بودم با معاون وزیر خارجه وقت آمریکا ملاقات و گفت‌وگو می‌کردم. او به ما تأکید داشت که ایران نباید رئیس کنفرانس اسلامی بشود. زیرا از زمانی که اجلاس ششم غیرمتعهدها در کوبا تشکیل شد غیرمتعهدها به سمت چپ گرایش پیدا کرد و اگر کنفرانس اسلامی در ایران تشکیل بشود رادیکالتر خواهد شد.

من هرجا برای دعوت می‌رفتم به دنبال من یا بعد از من یکی از آمریکایی‌ها به آن کشور می‌رفت و می‌گفت که واشنگتن با ریاست ایران بر کنفرانس مخالف است. ما برای این‌که سران کشورها را قانع کنیم بر تشکیل کنفرانس اسلامی در ایران از سال 70 تا 76 تلاش کردیم تا به نتیجه رسیدیم.

در مقطع حمله عراق به کویت  ایران جایگاه جدی‌تری نزد عرب‌های خلیج فارس پیدا کرده بود. این‌ها برای این‌که ایران را در کنار خودشان داشته باشند، روابط خوبی با ما برقرار کرده بودند.

به یاد دارم که بنده در نیویورک بودم که شش کشور عضو شورای همکاری خلیج‌فارس با ما تقاضای ملاقات کردند و 6 وزیر خارجه به اتفاق با من ملاقات کردند و این هم سابقه نداشت. بعد از آن هم اتفاق نیفتاد که شش کشور شورای همکاری خلیج‌فارس جلسه مشترک با وزیر خارجه ایران داشته باشند.

در این شرایط ما برای اجلاس ششم سران کنفرانس اسلامی به سنگال رفتیم و من به سعود الفیصل گفتم که ما می‌خواهیم میزبان اجلاس بعدی باشیم. او گفت ما می‌خواهیم باشیم که من گفتم شما دوبار بوده‌اید اما ما تا الآن میزبان نبوده‌ایم. برای اولین بار آن روز توافق کردیم.

 او گفت اجلاس بعدی شما باشید گفتم، قبول اما قول بده که مصوبه آن‌را بگیرید. در اجلاس ششم در سنگال یعنی 1370 یا 1991 ما مصوبه دو اجلاس سران یعنی هفتم و هشتم را در ریاض و تهران گرفتیم و این سابقه نداشت که در یک اجلاس میزبان دو اجلاس بعدی تعیین شود و همیشه میزبان یک اجلاس بعدی مصوب می‌شد.