البته نیاز به یکسری سیاستگذاریها هم هست و برای مثال باید پروژههای پژوهشی در مراکز مختلف فعال شوند؛ هر چند تا آنجا که ما اطلاع داریم پروژههایی هم که در این مراکز انجام میشوند چندان پروژههای عمیق و مشکلگشایی نیستند. اما با وجود این، تنها راه مسئله، در یک سطح، فعالکردن مراکز تحقیقاتی و خصوصا درگیرکردن متفکران و متخصصان است. بنابراین تنها راه آن، این است که مراکز مورد نظر محققانی را که در این زمینه کار میکنند شناسایی کرده و با آنها قراردادهایی ببندند که بقیه کارهای خود را تعطیل کنند و تمام وقت خود را به این اختصاص بدهند که روی مسائل علمی تخصصیای که مدنظر قرار دارد کار کنند تا بتوانند آثار علمی مناسبی تولید کنند. در این راه باید سیاستگذاریهایی صورت بگیرد.
با سرعت سرسامآوری که علوم انسانی در غرب در حال پیشرفت هستند. شما نمیتوانید یکباره بنیانهای علوم انسانی را زیر و رو کنید و بهجای آنها چیز دیگری بیاورید بلکه باید کاری کرد که از قافله عقب نمانیم و در عین حال تدریجا مباحث دینی را در ساختار و در محتوای این علوم درنظر بگیریم. برای تغییر و تحول در علوم انسانی باید بخشهای مختلف مراکز آموزشی، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی، فعال و درگیر این ماجرا شوند و پروژههایی برای آنها تعریف و بودجههایی به آنها اختصاص داده شود؛ والا اگر انتظار داشته باشید که بیرون از این مراکز علمی و پژوهشی کاری انجام شود و سالها هم این جریان ادامه پیدا کند، کار چندان تخصصی نخواهد بود و تحول مطلوب در علوم انسانی صورت نخواهد گرفت. باید آن مراکز را از طریق سیاستگذاری و تعیین بودجه و مسائل دیگر فعال کنید. از سوی دیگر، پیشرفت علم قائم به پیشرفت عالمان است و تغییر علم قائم به تغییر عالمان و تلاشی است که عالمان انجام میدهند و نه تلاش و تغییری که در جامعه صورت میگیرد. تغییر جامعه هرچقدر هم مهم باشد، لازمه آن تغییر علم نیست و تغییر علم قائم به تغییر عالِم است؛ بنابراین باید عالمان، پژوهشگران و محققان را بهنحوی وارد ماجرا کرد والا هزار سال نیز در غیراز این مسیر برویم، برنامهها بیشتر شکل تبلیغی بهخود میگیرند.
هماکنون متخصصان علوم انسانی در کشور ما با مشکلات زیادی درگیر هستند و وضعیت دانشگاههای ما مطلوب نیستند و اینها خبرهای خوبی برای علومانسانی نیست. اگر بخواهیم علوم انسانی را تغییر و تحول بدهیم، باید از فلسفه شروع کنیم چون فلسفه بنیادیترین قضایا را راجع به علوم بهدست میدهد. بنابراین از این جهت یک احتمال وجود دارد و به شرط اینکه فضایی باز و یک فضای انتقادی نسبت به مباحثی که هر دوطرف مطرح میکنند، شکل بگیرد، ممکن است از میان انتقادات چیزهای جدیدی شکل بگیرد.
آن چیزی که بهنظر من خیلی میتواند در این زمینه راهگشا باشد جلسات انتقادی و گفتوگویی است که میان حوزویان و دانشگاهیان بهصورت علمی برگزار میشود. متأسفانه کرسیهای آزاداندیشی و نقد و نظر متوقف شد و شاید آن نتیجه مطلوب از آنها حاصل نشد اما مناسب است که به جای آنها، در این فضا، یکسری محافل انتقادی بین حوزویان و دانشگاهیان و افکار گوناگونی که در حوزه علوم هست، شکل بگیرد و افکار مختلف دور یک میز بنشینند و بحثهای علمی کرده و در موضوعات مختلف حرف بزنند و نقد کنند.