این فیلم که ایرانیان آن زمان (خشایارشاه) در آن غیرمتمدن به تصویر کشیده شدهاند، محمل جدیدی برای طرح دوباره هویت ایرانی فراهم کرده است.
از نشستهای تلویزیونی گرفته تا گفت و گوها و میزگردهای مطبوعاتی و اینک نشستی که ماه جاری در دانشگاه تهران و با حضور دکتر داوری، دکتر کزازی و دکتر ملاصالحی برگزار شد. این نشست براساس مشابهتهایی میان نمایشنامه ایرانیان نوشته آشیل، شاعر و نمایشنامهنویس یونان باستان و فیلم 300 صورت گرفت.
دکتر رضا داوری نخستین سخنران جلسه نقد و بررسی نمایشنامه ایرانیان اثر آشیل درباره نسبت این اثر با فیلم 300 و نقش این نمایشنامه در شکلگیری تاریخ غربی سخنرانی کرد. او در آغاز گفت: نمایشنامه ایرانیان ماجرای قشونکشی خشایارشاه به یونان است که به شکست لشکر او در تنگه ترموپولوس منجر میشود. همین مضمون نیز دستمایه فیلم هالیوودی 300 شده است.
دکتر داوری درباره این فیلم گفت: 300 آش شلهقلمکار عجیبی است که شاید مورد توجه بچهها قرار بگیرد اما برای من جالب است که این فیلم در غرب مورد استقبال اهل نظر و مردم قرار میگیرد.
300 فیلمی ضد ایرانی است، بیآنکه مایهای در آن باشد اما نمایشنامه ایرانیان گرچه از نظر اصول و قواعد نمایشنامهنویسی منسجم نیست و در قالب تراژدی قرار نمیگیرد، اثر مهمی است. آشیل شأن شاعری خود را حفظ کرده و با رعایت ادب، نزاکت و قواعد آن را نوشته است.
دکترداوری در بخش دیگری از سخنان خود درباره اهمیت این نمایشنامه در تاریخ غرب گفت: نمایشنامه ایرانیان بنابه تفسیر من آغاز خودآگاهی غربی است. این اثر عجیب با شکست ایرانیان در رویای آتوسا مادر خشایارشا آغاز میشود؛ اما این رویا در واقع رویای یک شاعر یونانی است که بعدها تبدیل به تاریخ شده است.
در این رویا همه یونانیاند و همه چیز یونانی است. حتی بنیانگذار مادها، «مادئوس» یونانی است و داریوش، آتوسا و خشایارشا هم به خدایان یونانی معتقدند. داریوش در هادس که سرزمین مردگان یونانی است به سر میبرد. ایرانیها هم خود را بربر میخوانند.
دکتر داوری با اشاره به اینکه اروپا در نمایشنامه ایرانیان از میتولوژی یونانی بیرون آمد و تاریخی شد و در ایلیاد و اودیسه هم نفرت یونانیها از ایرانیان به چشم میخورد، افزود: تعبیر رویای آشیل 2500 سال به طول انجامید. رویاها و به خصوص رویاهای تاریخی عینا محقق نمیشوند؛ اما عناصری را که امروز، در تفکر غربی میبینیم، از آغاز در این رویا بوده است. از این جهت آشیل شعر جان خود را سروده است.
رویای آشیل پیش از آنکه پیروزی غرب باشد، شکست آسیا و شرق است. چنانکه وقتی آتوسا از داریوش میپرسد؛ آتن کجاست؟ او میگوید در دوردست غرب، آنجا که پادشاه آفتاب غروب میکند و کسی را برده یا بنده نمیدانند.
در ادامه این نشست دکتر میر جلال الدین کزازی سخنان خود را با نمونههایی از ادبیات امروز غرب آغاز کرد: در ادب اروپایی واپسین نمونه در داستان بلند و زیبای گوستاو لوپز سالامبو دیده میشود که او شمار زیادی از سپاهیان همیل کاربارکا قهرمان داستان خود را باریک یاد کرده است. او برای نمونه گفته است سی هزار و 542 تن.
حتی شمارهای ریز را هم آورده است و این انگیزهای شده است که سخنسنج نامدار فرانسوی سنت اوه خرده بگیرد و فلوبر هم پاسخ گفته است که این شمار را از مسائل تاریخی برگرفته است؛ اما نکتههایی که مردمان فرنگیان باستان زمین از این نمایشنامه بردهاند، یکی سخن از خودکامگی خاورانه یا استبداد شرقی است.
تاریخنگاران فرهنگی آنچنان از خودکامگی خاورانه سخن میگویند که تو گویی هرگز در تاریخ فرنگستان و باخترزمین ما با هیچ نمونهای از خودکامگی روبهرو نبودهایم، مادر خاورزمین به ویژه در ایران به راستی میتوان گفت که خودکامگیهای برگزاف نمییابیم.
در روزگار تاریخی به نام نرون تنها در این که ببیند اگر که رم بسوزد چه ریخت و پیکرهای خواهد یافت، میفرماید که این شهر را با مردم آن به آتش بکشند. در نزد خودکامهترین وددمنشترین فرمانروایان ایرانی هرگز با پدیدههای پلید و ... از این دست روبهرو نمیتوان بود. او در ادامه افزود: آشیل در این نمایشنامه ایران را سرزمین بردگان نامیده است.
همه کسانی که با تاریخ ایران آشنایی دارند میدانند که هرگز بردگی در ایران نهادی اقتصادی نبوده است. در صورتی که در یونان و روم بردگان بودهاند اما نه به شیوهای پایور و پایدار چونان نهادی هنجاری، فرهنگی و تاریخی و اجتماعی.
هم از این روست که ما هرگز در تاریخ ایران با شورش بردگان روبهرو نبودهایم؛ اما در تاریخ یونان و روم این شورش نمونههایی چند دارد.دکتر کزازی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان این نکته که برخی ازیونانیان بارها با شیوههای گوناگون نشان دادهاند که مردمانی هستند دروغپرداز، افسانهساز، رویاپرور، گفت:«هم از این روست که جزیره خور در یونان خود را هماورد جهانشاهی پهناور هخامنشی دانسته است. شما به هر شیوهای بنگرید، سرزمینی چنان خوار با مردمی چنان اندک به هیچ روی با ایران زمان هخامنشی سنجیدنی نیست.
بزرگترین جهانشاهی در تاریخ جهان را ایرانیان هخامنشی پدیده آوردهاند و تنها به این یک نکته بنگرید که این پهنه فراخدامان را چگونه میتوانستند سامان بدهند و اداره بکنند.
کاری که از یونانیان و مردمان دیگر هرگز ساخته نبوده است خردهای که بر یونانیان میگیریم نه به پاس خواری آنان است. از آنجاست که با آن همه خواری دم از جهانمداری میزدهاند و بیگانهستیز بودهاند، و آنان را بربر میخواندهاند اما ما ایرانیان مردمان دیگر را تنها نیرانی یا انیرانی میگفتهایم؛ امابرخی یونانیان مردمانی لافزن و افسانهپردازند و تاریخ را با افسانه درآمیختهاند.
او آنگاه در ادامه افزود: نمایشنامه آشیل را با شاهنامه بسنجید- هر چند به هیچ روی سنجیدنی نیست اما یک دو اندیشه را برگزینید و بربسنجید، ما هرگز در شاهنامه با خوارداشت یونان یا روم روبهرو نیستیم حتی در شاهنامه یونانیان و رومیان گرامیاند همچون تورانیان که دشمنان کینتوز ایرانیان شمرده میشوند، چون همنژادند و همگوهرند و هرگز ما در شاهنامه دشنام و سخنی ناپسند در پیوند با رومیان نمیبینیم.
بازتاب این نکته اسطورهشناختی در اسطورههای یونانی هم هست آن زمان که میخواهند خاستگاه و تبار مادها را نشان بدهند از مادئوس یاد میکنند و او را یونانی مینامند اما سر تا پا کیناند در برابر ایرانیان. از دید روانشناسی ما میتوانیم این دشمنی را دریابیم و روا بداریم برای اینکه یونانیان از ایرانیان بارها گزند دیدهاند.
هر زمان خود را با فرهنگ و سرزمین ایران میسنجیدهاند خویشتن را خوار و خرد میدانستهاند. از این است که در جهان رویا به افسانه پناه بردهاند با این همه نتوانستهاند از ستایش ایرانیان بازایستند. چندی پیش من در آتن بودم از زبان شهردار آتن نکتهای را شنیدم که برای من بسیار ارزشمند بود او گفت هنوز در زبان یونانی هنگامی که میخواهیم از سخن شیوا و دلانگیز یاد کنیم، میگوییم سخن ایرانی.
دکتر کزازی با اشاره به اینکه مردمی که نیزهشان تا فراسوی جهان میرفته است، چگونه میتوانستهاند در برابر 300 سپاهی یونانی درهم بشکنند و اگر آن نبرد قهرمانی دارد، آن قهرمان به هیچ گمان تنگه ترموپیل است که سپاه ایران هنگامی که به آن میرسد این تنگه آنچنان تنگ بوده است که از آن نمیتوانستند گذر کنند اظهار داشت: بر خشایارشا خرده میگیرند که چرا آکروپلیس را ویران کرد؟ خشایارشا چنین کرد؛ اما این به کیفر رفتار یونانیان بود که پرستشگاهی را در سغد به آتش کشیده بودند، ایرانیان به راستی فرهنگسوز نبودهاند.
دکتر کزازی در پایان سخنانش یادآور شد: آشیل و دیگران فراموش کردهاند که افلاطون میگفت گرامیترین اندیشمند فرزانه نزد من زرتشت است. فراموش کرده بودند که فیثاغورث نوشته است که در بابل استادی داشته است به نام زرتاس مغ ایرانی که نام او، یونانی شده زرتشت است.
در واپسین گفتهها، فیلمهایی مانند 300 که ضدایرانی است وگرنه ما میدانیم که کیستیم و چیستیم و چه تاریخی و فرهنگی در پهنه جهانی داریم.
در ادامه این نشست دکتر حکمتالله ملاصالحی در مورد نقد نمایشنامه آشیل گفت: آن تصوری که یونانیان از ایرانیان ارائه میدهند تصوری هست که سخت در معرض چالش یک امپراتوری بسیار عظیم قرار گرفته است.
منتها سئوال اساسی این است که ایرانیان در پس واقعه مصر، آسیای صغیر، آسیای میانه و بعضی جاها اصلا لشکر نکشیدهاند جنگی نشد.امپراتوری هخامنشی از ارزشهای خودش دفاع میکند و عالم یونانی هم از ارزشهای خودش. این چیز غیر طبیعی نیست. عالم یونانی این کار را با فلسفه و تراژدی میکند و عالم هخامنشی با یکتاپرستیاش. عالم هخامنشی از ایده خدایان فراگذشته است. این بزرگترین رویداد در خاورمیانه است که به حقیقت رسیده و با کلام زرتشت حاکم شده است.
او در ادامه با اشاره به اینکه آوردن صلح و امنیت برای هخامنشیان بسیار مهم بود، افزود: خدایان یونان به راحت افترا میگویند و تهمت میزنند و ... این کار خیلی ساده صورت میگیرد، چیزی که عالم هخامنشی به راحتی انجام نمیدهد. وقتی که نیروهای ایرانی وارد آتن میشوند معبد آتن برای قوم یکتاپرست ایرانی، چیز مهمی نیست؛ اما برای یونانیان ضربه بسیار روحی مهمی است. در واقع معماری تخت جمشید معماری گفت و گو است. او در پایان در نقد فیلم 300 تصریح کرد:«فیلم 300 یک فیلم بیریشه است.
این فیلم در چارچوب زیباییشناسی زشتی قرار میگیرد. حال آنکه ایران سرزمین ریشهها است. هر کشوری که تحولی بزرگ در آن هست، مطمئنا قدرتهای بزرگ ساکت نمینشینند. ما باید به طور جهانی از خودمان دفاع کنیم. ایران سرزمین کوچکی نیست و ما اگر نگوییم تنها سرزمین بلکه سرزمینی هستیم که وارد یک هویت عظیم معنوی و فرهنگی شدهایم و این از جمله افتخارات ماست.»