نرخ دیه کامل انسان تا پیش از آن 60 میلیون تومان بود و قوه قضاییه میخواست آن را براساس نرخ واقعی دیه بر حسب قیمت 100شتر، به 90میلیون تومان افزایش دهد که دست آخر هم این کار انجام شد.
در یکی از گفتوگوهای رسانهای آن روزها دو طرف که یکی چهره حقوقی داشت و دیگری چهرهای از طرف بیمه بود، سعی میکردند طرف دیگر را اقناع کنند.
مدعای طرف بیمه این بود که اگر در فاصله بین ابلاغ دیه 90میلیون تومانی و نوبت جدید دریافت حقبیمه با تعرفههای جدید که مطابق با دیه 90میلیونی است، یک شهروند مثلا در تصادف مرتکب قتل غیرعمد شود، تکلیف این شهروند چیست؟ از یک سو باید دیه را با نرخ جدید پرداخت کند؛ یعنی 90میلیون تومان و از سوی دیگر براساس بیمهنامه کنونیاش شرکت بیمه متعهد به پرداخت دیه تا سقف دیه پیشین خواهد بود؛ یعنی 60میلیون.
این وسط کسی که دچار چنین حادثهای شده باشد باید 30میلیون تومان اختلاف را از جیب پرداخت کند، این تنها اوضاع یک شهروند است، حال آنکه براساس آمار وقت، حدود 23هزار نفر در سال در تصادفها کشته میشدند؛ یعنی تقریبا هر 23دقیقه یک نفر!
بعد از آنکه بحث بین دو طرف گشت و گشت و گشت، طرف حقوقی پاسخ داد: خب برای 30میلیون باقیمانده، طرفی که مقصر در قتل غیرعمد است، ملکی، مایملکی، چیزی میفروشد و مابهالتفاوت را پرداخت میکند.
چندی پیش هم یکی از نمایندگان زن مجلس دهم شورای اسلامی مدعی شده بود که با نیمی از طلای بانوان ایرانی میشود بانکهای آمریکایی را خرید.
این سوءتفاهمها ناشی از بیسوادی حقوقی آن چهره حقوقی یا حسابوکتاب ندانستن این نماینده مجلس نیست؛ خطا در جای دیگری عارض میشود که 30میلیون تومان در خرداد 90پولی بهحساب نمیآید و نیمی از طلای زنان ایرانی چنین هیبتی پیدا میکند.
بیایید نمونه اثرگذارتری را بازخوانی کنیم. نمونه سوم از آن جهت اثرگذارتر است که دربرگیری بیشتری در جامعه واقعی امروز دارد.
مهرماه سال 92 یکی از مقامات منصوب شده در وزارت ورزش و جوانان که در مدت سرپرستی نخستین سرپرست این وزارتخانه منصوب شده بود، درباره زندگیکردن تنها و مستقل بخشی از افراد جامعه ما چنین سخن گفت: اگر از لحاظ روانشناختی نگاه کنیم، کسانی که خانه مجردی دارند، افسردهاند.
استفاده از یک گزاره کلی برای همه کسانی که مستقل و تنها زندگی میکنند و معتبرکردن این گزاره کلی با عبارت «اگر از لحاظ روانشناختی نگاه کنیم» تنها نکته گفتههای این مقام امور جوانان نبود.
او که بهعنوان یک چهره دانشگاهی شناخته میشود، ادامه داد: مسئله دیگر، گرایش به انواع و اقسام اعتیادهاست که الان رایجترینشان، اعتیاد به انواع موادمخدر، الکل و اینترنت است. در 4 نوع اختلال شخصیتی زمینههای گرایش به تنهایی زیاد است که اسمش را میگذارند «اختلال شخصیت پارنوا»؛ یعنی آدمی که اصولاً به آدمها و وفاداری و صداقت آنها سوءظن دارد.
آیا نحوه نگاه این مقام مسئول در امور جوانان به «دیگران» و بهویژه کسانی که تنها زندگی میکنند یک نگاه «علمی» است یا مانند آن مقام حقوقی، ناشی از عدمشناخت و ارزیابی نادرست از ابعاد و چارچوبهای «زندگی دیگران»؟
آیا «علم» همان است که «ما» میگوییم و صاحبان آرای «دیگر» خطاکارند؟
در سوی دیگر، رئیس اداره سلامت اجتماعی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با بیان اینکه پدیده خانههای مجردی، ضرورت زندگی نوین امروزی است، میگوید: نباید درباره خانههای مجردی ارزشگذاری کنیم زیرا برخی افراد به دلایل تحصیل و کار و علل دیگر ناگزیر به زندگی در خانههای مجردی میشوند.
دکتر سهیلا امیدنیا معتقد است حتی میتوان به خانههای مجردی بهعنوان یک پدیده مثبت در جهت رشد شخصی و اجتماعی فرد نگاه کرد؛ اما اکنون برخی افراد آن را یک انگ و مصداق لاابالیگری تلقی میکنند.بنابراین نباید بالقوه نگاه مثبت یا منفی به خانههای مجردی داشته باشیم بلکه مهمترین مسئله در این میان آموزش به افرادی است که میخواهند مستقل و تنها زندگی کنند.
پدیده زندگی مستقل یا بهاصطلاح مشهور خانههای مجردی، ضرورت زندگی مدرن است و نباید بهصورت پیشداورانه به آن بهعنوان یک آسیب نگاه کنیم بلکه این پدیده نوعی سبک زندگی در نتیجه اقتضائات ناگزیر محیطی و زمانی است که در همین جامعهای که ما بخشی از آن هستیم تکوین یافته است.
در اینجا هم بهنظر نمیرسد نحوه استنتاج و تعمیم آن روانشناس و چهره دانشگاهی که به تازگی بر صندلی مسئولیت کلان هم تکیه زده، ناشی از بیسوادی در روانشناسی باشد؛ چنان که درباره آن طرف حقوقی و آن نماینده مجلس نبود. پس ریشه این نحوه حکمکردن «ما» درباره کسانی که براساس «هنجارهای ما» زندگی نمیکنند و «نابهنجار» اعلام کردن «روش زیست دیگران» و «علمی»شمردن این نحوه حکم کردن را در کجا میتوان جست؟
ادوارد سعید، متفکر معاصر و منتقد اورینتالیسم (شرقشناسی)، یکی از متفکران شرقی است که نحوه نگاه غرب به شرق را به چالش کشیده است.
سعید در مقدمه کتاب معروف خود با عنوان «شرقشناسی» این مفهوم را چنین تعریف میکند: شرقشناسی عبارت است از نوعی سبک فکری که بر مبنای یک تمایزشناختی و شناختشناختی بنا شده، تمایزی که میان شرق و (در غالب موارد) غرب وجود دارد.
سعید گسترش شرقشناسی را همراه با گسترش استعمار اروپاییان میداند و اعتقاد دارد که همراه با مطالعه زبان، انسانشناسی، تاریخ و جغرافیا و تمامی جلوههای گوناگون مشرقزمین، شبکهای از دانش را تشکیل میدهند که انسان شرقی را به ذهن انسان غربی بهصورت تصفیهشده نشان میدهد و بعد از عبور از صافی دانش و قدرت ذهن غربی یک شرق شکلگرفته با ابزار قدرت، شناخته میشود. شرقشناسی از دیدگاه سعید، مجموع مفروضات غلطی است که اندیشه غرب را نسبت به شرق متأثر کرده است. شرقشناسان عموماً نگاهی شیءگرا به پدیدهای میاندازند که خود آن را شرق نامیدهاند.
سعید نشان میدهد که این برساخته ذهن غربی، چگونه قرنها در نوشتارهای شرقشناسان مسلط بوده است؛ بهعبارتی او دوگانگی شرق و غرب را امری گفتمانی و برساخته انسان غربی میداند. این تمایز در شکل خوشبینانه خود، سادهلوحی غربیها و در حالت بدبینانه، نوعی تبعیض است.
الگوی نگاه شرقشناسانه غرب به شرق، چنان که ادوارد سعید عمرش را در نقد آن سپری کرد، تنها در رابطه بین مغربزمین (به مثابه مرکز) و «بقیه» (به مثابه حاشیه) خلاصه نمیشود.
این الگو در دولتها، ملتها و طبقات مختلف جوامع تکرار شده و مانند یک فراکتال هندسی، آن رابطه کلان را عین به عین به رابطههای کوچکتر کشانده و مبتلا کرده است. نمونه در دسترس آن ساختار مرکز- پیرامونی، نظام سرمایهداری است که با نگاه به فرزندان و فرزندخواندههای فراکتالی آن میتوان گفت نظامهای سرمایهداری.
همین رابطه و نسبتها را در مرتبتهای مختلف رابطه مرکز -پیرامونی میتوانیم ببینیم؛ مثلا فضای قطبی که بین پایتخت و سایر مناطق یک کشور شکل میگیرد و در مقیاس کلانتر در مراکز سرمایهداری، جوامع «دیگر» حکم زاغه را برای جوامع «مرکز» دارند.
این فرزندان و فرزندخواندگان فراکتالی اورینتالیسم (شرقشناسی) یا همان نگاه مرکز-پیرامونی غرب به شرق، هر چقدر که ما خود را از آن تبرئه کنیم، باز هم در نحوه نگاه ما از «خویشتن» به «دیگر»ان، خود را نهفته است.