علی اکبر قاضی‌زاده: خبر که آمد، پشتم لرزید. نه اینکه نبودش باورنکردنی باشد، نه اینکه ناگهانی روی داده باشد که تن دکتر از مدت‌ها پیش رنجور بود، نه اینکه نبودنش چیزی از اهمیت وجودش کم کند، در ذهنمان اما این رویداد تلخ را پس می‌راندیم.

شاگردان او با دریغی بزرگ می‌دانستند که تن استاد از کشیدن بار وجودش درمانده است. دعا می‌کردیم اما همین فردا دکتر سلامت را بازیابد و باز باران رحمت گفته‌هایش را بر ما بباراند. خبر اما پشتم را لرزاند. پاییز سال 1348برای نخستین بار در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی شاگرد دکتر محمد کاظم معتمدنژاد شدم. مبانی ارتباطات تدریس می‌فرمود و مانده بود تا ما جوانان آن روزگار غنیمت وجودش را دریابیم؛ گرچه هنوز هم درنیافته‌ایم. جای دیگر هم نوشته‌ام که تمام آنان‌که امروز جایی، به شکلی و به شیوه‌ای روزنامه‌نگاری می‌کنند، مستقیم و غیرمستقیم شاگرد استاد معتمدنژاد هستند.

نیم قرن آموزش دانش روزنامه‌نگاری قابلیت کمترین او بود. از آن بزرگان در آن دانشکده که حاصل دانش و تجربه‌شان را بی‌دریغ به ما عرضه داشتند، دکتر معتمدنژاد به‌خود وانگذاشتمان. بزرگی بود که با دقت و مراقبت دانشجویان دیروز خود را دنبال می‌کرد و اگر هنری از آنان سر می‌زد، آشکارا شاد می‌شد و بی‌دریغ تشویق می‌کرد. دانشجویان دیروز را اگر نیاز داشتند زیر بال حمایت می‌گرفت و راه نشانشان می‌داد. هرگز نشد کسی را مانع یا سد راه خود بداند. از آن استادانی نبود که بالیدن شاگردان را کساد کار خود بداند. هر چه می‌دانست، آنچه درمی‌یافت و هرچه نیرو داشت برای بچه‌های دیروز و امروز می‌گذاشت.

اخلاق روزنامه‌نگاری را که ترجمه کردم، با ترس و شرمندگی به محضرش فرستادم. ده روز گذشت و سرگرم کار هرروزی بودم که ناباورانه و با مهر همیشگی غافلگیرم کرد. فکر می‌کردم لابد نگاهی به جلد و فهرست کتاب فرموده و دست بالا چند سطری از یک فصل را از زیر چشم گذرانده است. اشتباه کرده بودم.

همه را خوانده بود و در بارۀ تمام مبحث‌ها نظر داد. به‌خصوص بخش اخلاق و قانون را موشکافانه مطالعه کرده بود. گفت: پشتوانۀ رعایت معیارهای صنفی روزنامه‌نگاران قانون است و... بعد هم توصیه کرد برای استادان کتاب را بفرستم و گفت من به همکاران توصیه می‌کنم این کتاب را منبع درس اخلاق حرفه‌ای کنند. فرستادم. هنوز منتظرم. کاش ما شاگردان، این خصلت استاد را آموخته بودیم. نخستین کتاب روزنامه‌نگاری را در همان دوران دانشجویی ما نوشت. امروز بسیاری از آموزه‌های آن کتاب به تاریخ روزنامه‌نگاری تعلق دارد. کتاب اما همچنان مرجع دانشجویان و دست‌اندرکاران این رشته است. در حقوق مطبوعات، مبانی صنفی روزنامه‌نگاران، مبانی روزنامه‌نگاری و زمینه‌های دیگر هم استاد از خود یادگارهای گرانسنگی برجا گذاشت.

جایگاه علمی و نقش آموزش اما بخش کمی از شخصیت حرفه‌ای او بود. دکتر معتمد نژاد نیک دریافته بود که هر قدر این کشور از نظر اقتصادی و نمادهای بیرونی توسعه پیشرفت کند، تا وقتی رسانه‌ها نتوانند میان افکار عمومی و مسئولان ارتباط برقرار کنند، توسعه متوازن ممکن نخواهد بود. دکتر، نیم قرن هم آموزش داد و هم برای تحقق حقوق صنفی مطبوعات تلاش کرد. عقیده داشت از برآوردن خواست‌های صنفی اهالی رسانه‌ها گریزی نیست.

شخصیت استادی، دفاع از صنف اهل رسانه‌ها، پرهیز از گرایش‌های سیاسی، عنایت به آنچه در صحنه علمی و عملی این حرفه می‌گذرد و صبوری و ایستادگی در این همه زمینه‌ها به کنار. استاد دکتر معتمدنژاد یک بزرگواری دیگر هم داشت: هر جا و به هر بهانه که قرار بود گروهی گردآیند، درباره حقوق صنفی روزنامه‌نگاران بگویند، از یک فعال این حرفه قدردانی کنند یا در این زمینه چیزی قرار باشد اتفاق بیفتد و ایشان دعوت یا خبر می‌شدند، در رفتن و نقش پذیرفتن تردید نمی‌کردند؛ حتی در نشست‌های دانشجویان و دانش‌آموختگان این رشته. امروز در حسرت یک دقیقه از آن کلاس‌های اواخر دهه 40به این دلخوشم که کوشش‌های استاد بی‌ثمر نمانده است. می‌کوشم به این امید دل‌خوش کنم که شاگردان دیروز استاد، امروز هر یک بخشی از وجود او باشند. خداوند رحمت خود را از این وجود اثربخش دریغ نکند. چنین باد.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها