عصرهای تابستان، بزرگترها بساط چای و هندوانه در آن علم میکنند و وقتی دلشان گرفت، لابهلای گل و بوتههایش قدم میزنند. وقتی از این 250متر حیاط 100مترش باغچه باشد، باز هم آدمها میدانند چه باید بکنند؛ به گلهایش آب میدهند و از عطر گیاهان بارانخورده لذت میبرند. سعی میکنند مراقب باشند کسی به حریم باغچههایشان نزدیک نشود و دست به گلهایشان نزند. آقای معیری هم یکی از همین افراد است.
از همین دست آدمهای خوششانسی که افتخار داشتن حیاط و باغچه را پیدا کرده است، با یک تفاوت جزئی؛ چیزی در باغچه آقای معیری هست که آدم با دیدنش کلیه واکنشهای طبیعی نسبت به حیاط و باغچه را فراموش میکند!آقای معیری روی صندلی فلزی حیاط نشسته است.
ظرفی پر از میوههای تابستانی پیش رویش است. زردآلوی درشتی را برمی دارد و گاز میزند؛ «آدم اینجا اشتهایش باز میشود». روبهروی آقای معیری باغچهای گسترده شده، باغچهای به مساحت 100متر که زیباییاش، وصفناشدنی است. آقای معیری در این باغچه بیش از 40نوع گل و گیاه کاشته؛ «باورش برای خیلیها سخت است. اول از همه اینکه بتوانی این میزان گل و گیاه را در یک باغچه بکاری، دوم اینکه خیلی از این گیاهان فقط در شرایط آب و هوایی خاص و در محیط باغ به عمل میآیند و برای به عملآوردنشان در باغچه باید زحمت زیادی کشید».
عمر باغچه آقای معیری 10سال است. البته سابقه علاقهاش به گل و گیاه به خیلی قبل از این حرفها بر میگردد؛ «خودم در یک خانه 4000متری در شمیرانات به دنیا آمدم، خاطرات کودکیام پر هستند از عطر باغ و سایه درختان سر به فلک کشیده. همه روزهایم در باغ سپری میشد، با درختها حرف میزدم، درختان، تنها دوستان دوران کودکیام بودند. ازدواج هم که کردم دست خانمم را گرفتم و به باغ آوردم. گفتم خانه من همین جاست.
اما بعد اتفاقی افتاد؛ اتفاقی که تیشه به ریشه باغ و رؤیاهای کودکیام زد. برجها! آنها مثل گیاهان هرز خودرو دور و بر باغ من قد کشیدند و چون قدشان بلندتر از درختها بود، جلوی نور آفتاب را گرفتند. این شد که باغ خشکید. هزاران چشم نامحرم از بالای برجها به ما و درختان نیمهخشکیده باغمان اشراف داشتند، انگار حریم خصوصی زندگیام زیر سؤال رفته بود».
آقای معیری نتوانست نابودی تدریجی باغش را طاقت بیاورد. این شد که دست زن و بچه را گرفت و آمد به منطقه22؛ جایی که میگفتند قرار نیست قد آپارتمانهایش از 2 طبقه بلندتر شود؛ «یک زمین 500متری در شهرک راهآهن داشتم. اینجا هوا خیلی خوب بود و به نظر میآمد جای خوبی برای پرورش گل و گیاه باشد.
زمین را آنطور که دلم میخواست ساختم. یک باغچه 100متری هم درست کردم. دلم میخواست همه درختان میوه و گلهایی که در باغ داشتیم را به باغچه بیاورم اما فضا محدود بود. همه میگفتند این نوع گلها و درختان اگر در باغ نباشند به بار نمینشینند، خواستم ثابت کنم میشود در باغچه همه چیز پرورش داد.
چون جا نداشتم از هر کدام از انواع درختان و گلها فقط یک نمونه انتخاب کردم و در باغچه کاشتم. الان در باغچه من گلها و میوههایی است که در هیچ نقطه دیگری از تهران پیدا نمیشود».
آقای معیری برای درست کردن باغچهاش زحمات زیادی کشیده است؛ «تا 2متر کف حیاط را گودبرداری کردم. یک کامیون خاک گرفتم و باغچه را با خاک مناسب از نو پر کردم. برای اینکه خاک باغچه همیشه تر بماند، یک آبنمای بزرگ وسط باغچه ساختم؛ به طوری که همه قسمتهای باغچه را آبیاری کند.» خیلیها برای دیدن باغچه آقای معیری به خانهاش آمدهاند. «آوازه باغچه ما به شهرداری منطقه22 هم رسید. این شد که شهرداری، کارشناسانش را فرستاد تا خانه را ببینند. آنها از تنوع گیاهی باغچه به هیجان آمده بودند.
از تلویزیون هم برای فیلمبرداری از باغچه آمدهاند. به خانه ما لقب سبزترین خانه منطقه را دادهاند. البته من فکر میکنم چنین خانهای با متراژ پایین و این تنوع گیاهی در کل تهران بیرقیب باشد».
راز سبز ماندن باغچه آقای معیری مراقبت شبانهروزی است؛ «از همان اوّل کار که میخواهم نهال درخت یا پیاز گلی را به باغچه بیاورم در انتخاب خود دقت میکنم. بیشتر گیاهان این باغچه را از باغهای اصلاح گیاهان کرج تهیه کردهام. خاک این باغچه ابتدا بسیار نامرغوب بود. چند بار آن را عوض کردم تا به خاک مطلوب رسیدم. هر روز بدون استثنا به باغچه و گلدانها آب میدهم. گلها بسیار ظریفاند و طاقت بیآبی را ندارند».
خانواده آقای معیری گاهی اوقات از مراقبتهای بیحد او بهستوه میآیند؛ «تنها مشکل همیشگی من برگهای مو است، ایشان بسیار علاقهمندند که با این برگها دلمه درست کنند؛ در حالی که من نمیگذارم هیچکس به درخت مو نزدیک شود.»
آقای معیری برای این کارش دلیل خوبی هم دارد. او معتقد است: «محل قرار گرفتن برگها حکمتی دارد. برگها مانع تابیدن نور مستقیم آفتاب به انگورها میشود و از خراب شدن آنها جلوگیری میکنند. برای همین، هم لازم است حتما کسی برگهای مو را بچیند که به باغبانی وارد باشد تا محصول انگور آسیب نبیند».
خانم معیری هم خاطره جالبی از چیدن برگ مو دارد: «یک بار در حیاط باز مانده بود، خانمی سرش را پایین انداخت و وارد شد و یکراست به سمت درخت مو رفت. هراسان از خانه بیرون آمدم و گفتم خانم! چه کار میکنی؟ گفت آمدهام برگ مو بچینم، به خدا بیرون کیلویی 1200تومان است. گفتم خانم! دست نزن تو را به خدا، جان شوهرم به این برگها بسته است. خیلی اصرار کرد، آخر کار ناچار شدم آن برگهایی را که فکر میکردم به انگورها ربطی ندارد، بکنم و به او بدهم».
آقای معیری به 2 چیز در دنیا علاقهمند است؛ خانواده و باغچهاش. البته خودش معتقد است خانواده همیشه بر باغچه مقدم است اما «این باغچه باعث شده در خانه ما هیچوقت جنگ و دعوا نباشد، هر کس دلخوری دارد یا دلش گرفته است، کافی است
10 دقیقه میان درختان قدم بزند. تاثیرش معجزهآساست.» از میان درختان باغچه بعضیهاشان بیشتر مورد عنایت آقای معیری است. یکی از این درختان درخت بید است؛
«یک شب، خواب دیدم درخت بید آتش گرفته در خواب ایستاده بودم و سوختن آن را تماشا میکردم. با وحشت از خواب بیدار شدم. سردرد عجیبی گرفته بودم. خانمم یک لیوان آب به من داد و گفت چه شده؟ گفتم هیچی، خواب دیدم بید آتش گرفته، بلند شدم رفتم حیاط، دیدم بید سالم است.
تازه آن موقع خیالم راحت شد». البته همه درختان باغ حکم بچههای آقای معیری را دارند؛ «طاقت دوری آنها را ندارم. چند بار به بهانه سرکشی به باغچه مسافرت را نیمهتمام رها کردهام و به خانه برگشتهام». اما بعضی از درختهای باغچه برای آقای معیری ارزش معنوی فوقالعادهای دارد؛ «درخت انگور و درخت گلابی را بسیار دوست دارم. این 2 درخت یادگار پدرم است. اینها را با دستهای خودش توی باغچه کاشت. هر وقت به آنها نگاه میکنم، احساس میکنم لطافت روح پدرم از برگهای این درختان بیرون میتراود».
فضا کوچک است و آقای معیری نمیتواند آنطور که دلش میخواهد گل و گیاه بکارد؛ «کاش شهرداری میتوانست فضایی را در اختیار ما قرار دهد تا در آن به صورت علمی و صحیح، گل بکاریم. گلکاری، خودش یک تخصص است و نیاز به مطالعه دارد. الان متاسفانه گلکاری در مملکت ما به صورت یک فعالیت غیرحرفهای درآمده. هر کارگر سادهای بهراحتی در باغچهها گل میکارد. من خودم مطالعات زیادی در زمینه باغبانی داشتهام. کتابخانهام پر است از کتابهای باغبانی».
آقای معیری معتقد است اگر باغبانان آشنا باشند و دل به کار بدهند، میشود با کمی زحمت چنین فضای زیبایی را در حیاط مجتمعهای مسکونی اجرا کرد. این کار، هم فضای شهر را شاداب میکند و هم به تصفیه هوا کمک میکند.
«مدتهاست شهرداری روز درختکاری، نهال رایگان به مردم میدهد تا مردم را به کاشت گل و درخت تشویق کند ولی مردم عادی که به کاشت گیاهان وارد نیستند، نمیتوانند این نهالها را درست بکارند یا از آنها مراقبت کنند. این است که بعد از مدتی این گیاهان خشک میشوند.»
اینطور که آقای معیری میگوید اگر همراه با توزیع نهال رایگان بین مردم، کلاسهای چگونگی کاشتن نهال و نگهداری از آن گذاشته شود، توزیع نهال مفیدتر خواهد بود.