«ویروس» کار تازه فریدکین، با وجود آنکه با بودجهای اندک ساخته شده و یک تولید مستقل به شمار میآید؛ در اکران توانست تماشاگران زیادی بیابد. فیلمی که منتقدان آن را بهترین کار فریدکین در دو دهه اخیر ارزیابی کردهاند. «ویروس» براساس نمایشنامه معروفی از تریسی لتس ساخته شده و جالب است که با وجود فضای تراژیک و تلخاش توانسته مورد توجه سینماروها قرار گیرد.
«ویروس»به آدمهایی میپردازد که خلوت گزیدهاند و در این میان پای گرایشات روانشناختی مورد علاقه فریدکین هم به ماجرا باز میشود. بازتاب انتقادی فیلم، حکایت از ساختار تصویری استادانه و درامی کوبنده دارد که تماشاگر را تا انتها با خود همراه میکند.اشلی جاد هم در نقشی محوری یکی از بهترین بازیهایش را ارائه کرده است. همچنان که میشل شنون هم از تجربیات تئاتریاش در این اقتباس؛ استفاده هوشمندانهای کرده است.
دو روز قبل از اکران «ویروس» ویلیام فردکین کارگردان فیلم در لیست عوامل تبلیغاتیاش تجدید نظر کرد. او در یکی از مصاحبههایش در این باره گفته: «من نمیخواهم با آنانی که فیلمهای پانصد میلیون دلاری میسازند رقابت کنم. ترجیح میدهم فیلمهای کمهزینهای بسازم که علاوه بر داشتن داستانی پربار از لحاظ هنر بازیگری نیز قابل توجه باشند.»
«ویروس» اولین فیلم مستقل فردکین در دو دهه اخیر است و به نوعی بازگشتی است به ژانر ترسهای روانشناختی؛ ژانری که خود کارگردان آن را عملاً در سال 1973 با ساخت «جنگیر» ابداع کرد. فیلم یاد شده نقطه عطفی در کارنامه هنری فردکین محسوب میشود.
اما یک مژده برای طرفداران پروپاقرص آثار این کارگردان هفتاد و یک ساله؛ فردکین در «ویروس» نیز از درونمایههایی که تقریباً در همه آثار او دیده میشوند استفاده کرده است. به جرأت میتوان گفت که مضمون اصلی فیلم دغدغههای منحصر به فردی است که او همواره در ذهن دارد و با آنها زندگی میکند. فردکین در خصوص شخصیتهای فیلمنامههایش میگوید: «نمیدانم چرا، اما ناخودآگاه به آشوبطلبی و اخلالگری تمایل زیادی دارم.
دوست دارم کاراکترهایی را خلق کنم که از بودن در اتاقهای بسته و فضاهای محصور و تاریک لذت میبرند؛ کاراکترهایی که به شخصیت خودم خیلی نزدیک هستند.» شاید همین دلیل ساده است که اقتباس از نمایشنامه تاریک و در عین حال طنزآمیز تریسی لتس را برای کارگردان «جنگیر» آسان کرده است.
در این تریلر روانشناختی میشل شانون یک کهنه سرباز جنگ است که مدتهاست از همه فاصله گرفته و در تنهاییهای خود غوطهور است. او تمام لحظههایش را فقط با نامزدش اشلی جاد پر میکند. آنها در اتاق نه چندان گرانقیمت یک هتل زندگی میکنند و کمتر با دنیای بیرون در ارتباط هستند. در «ویروس» شلوغی و آشفتگی معمولی که در اغلب فیلمهای ترسناک سراغ داریم وجود ندارد و اپیودها اساساً با منطق خاصی داستان را به انتها میکشانند.
این فیلم چهارمین اثر فردکین است که تنها در یک لوکیشن فیلمبرداری شده است. او در این باره میگوید: «زمانی که حرفه فیلمسازی را آغاز کردم هرگز به این موضوع فکر نکردم که نوع خاصی از فیلم را بسازم یا ژانر خاصی را در سینما خلق کنم. اما اکنون که دفتر سوابقم را ورق میزنم میبینم که چنین شده و به عقیده بسیاری از منتقدین بعد از «جنگیر» ژانر ترسهای روانشناختی را باب کردهام.
به عقیده من محیطهای محدود، فضاهای بسته و فشارهای ناشی از جوهای پر تنش در تنهایی هر انسانی تا حد زیادی در شخصیت او تأثیرگذار خواهد بود و بالطبع زمینهساز بهترین یا بدترین بودن او میشود. از آنجایی که این موضوع همواره دغدغه من بوده و در پس ذهن من وجود داشته است، به عقیده بسیاری از صاحبنظران به مضمونی تکراری در کارهای مختلف من تبدیل شده است.
من فکر میکنم در همه فیلمهایی که تاکنون ساختهام به مرز بسیار باریکه خوبی و بدی اشاره کردهام. فاصله بین خوبی و بدی به اندازه یک تار موست، بسیار نامحسوس. در درون همه ما انسانها میان این دو کشش روانی تنازع و کشمکش دائمی وجود دارد اما آنچه که میان همه انسانها عمومیت دارد این است که همه میخواهند فرشتههای خوب درونشان را بیشتر نمایان کنند.
فریدکین اعتراف میکند که در چند سال گذشته ترجیحاً از جو یکنواخت سینما فاصله گرفته و در اقصا نقاط دنیا به تماشای نمایشنامهها و برنامههای اپرا نشسته است. او این تجربه را علت اصلی موفقیت فیلمهای اخیرش میداند و بسیاری از این آثار را انگیزه اصلی کارهای هنریاش میداند: «قلعه بلوبر در کندی سنتر» و «سالومه در مونیخ» از نمایشنامههای برجسته و بسیار موفق بارتوک بودند که به نوعی به فیلمسازی من جهت تازهای دادند.»
علاوه بر فرد کین همه عوامل مهم و تأثیرگذار «ویروس» در دنیای تئاتر نیز حضور پررنگی داشتهاند. اشلی جاد هنرپیشه نقش اول زن در فیلم مدت مدیدی در سالنهای تئاتر برادوی در نیویورک برای ایفای نقش در نمایشنامه «گربهای روی شیروانی داغ» به روی صحنه رفت. جاد برای نقشهای سینمایی بیشتر در اختیار پروژههای استودیو پارامونت بوده است.
او در فاصله فیلمبرداری درام هنری «صبح زود بیا» و پروژه «ویروس» گریزی هم به فیلمهای دیگر زده و در آنها اگر چه کوتاه اما نقش تأثیرگذاری را ایفا کرده است. کاراکتر جاد در «ویروس» مدام با همسر قبلیاش (هری کانیک) که فردی بسیار عصبی و زودجوش است بحث و جدل میکند. از طرفی خواستگار جدید خواستههایی از او دارد و نقشههای شیطانی زیادی را در سر میپروراند.
همه این شرایط دست به دست هم میدهند و او را مجبور میسازند که با همه و همه مبارزه کند. او در توصیف این کاراکتر میگوید: «وقتی فیلمنامه را خواندم شخصیت زن پیتر را بسیار جالب یافتم؛ کاراکتری زخمخورده که زیاد هم اهل خیالپردازی نیست. اما قرار است در خلال داستان به شخصیتی قویتر و پر جنب و جوشتر تبدیل شود...»
میشل شانون هنرپیشهای است که در مرکز تجارت جهانی فعالیت دارد و جاد را به دنیایی از غم، درد و بدگمانی میکشاند. شانون درباره حضورش در «ویروس» میگوید: خب، از آنجایی که من تجربه بازی در نمایشنامه را داشتهام به نکات ظریف آنها بیشتر توجه میکردم. اما واقعیت این است که بازی در سینما و تئاتر خیلی با هم تفاوت دارد. بازیگر در حین اجرای تئاتر همه داستان را دوساعت میگوید. او ناگزیر است که با تمام توان حسی، جسمی و روحی خود روی صحنه بیاید.
باید آنقدر قوی بازی کند که تماشاگر را مجذوب داستان کند و او را کاملاً از حال و هوای خودش بیرون بیاورد. حتی اگر یک لحظه پای او بلغزد همه چیز خراب میشود. اما وقتی همین بازیگر برای بازی در یک فیلم سینمایی وارد پروژه میشود باید سعی کند از همه لحظهها به بهترین وجه استفاده کند.
با این همه اگر مشکلی پیش بیاید این امکان وجود دارد که از چندین برداشت بهترین آنها برای تدوین انتخاب شود...»تنها مشکلی که در مراحل تهیه و تولید «ویروس»وجود داشته این بود که شانون به اندازهای که باید برای هر فیلمی وقت بگذارد فرصت نداشت. همه فیلم خیلی فشرده فقط در طول بیست و پنج روز در لویزیانا فیلمبرداری شد. فردکین اصرار داشت که حتماً همه سکانسها باید پشت سر هم فیلمبرداری شود و در این شرایط سخت تجربه شانون در دنیای تئاتر نکته باارزشی بود که به گروه در ادامه کار خیلی کمک کرد.
نیاز، مادر خلاقیت و ابتکار است. فردکین زیرکانه توانست با انتخاب یک مکان مناسب برای لوکیشن اصلی فیلمش تنها با بودجه چهار میلیون دلار پروژه «ویروس» را به اتمام برساند. اتاقی در یک هتل. البته نه هتل واقعی، بلکه یکی از کلاسهای یک مدرسه ژیمناستیک. او فیلمبرداری اثرش را به تعطیلات تابستانی این مدرسه انداخت که برای تهیه کننده هزینه کمتری داشته باشد. فردکین از دیگر کلاسهای خالی این مدرسه برای گریم، کمدهای لباس و اتاق تولید و تدوین استفاده میکرد.
با اینکه در طول مدت کار هیچ کلاسی در مدرسه برگزار نمیشد، شانون به یاد میآورد که در طول هفته اول تمرین کار «تیم کشتی در حال تمرین در سالنهای مخصوص خود بودند» نقطه اوج در داستان«ویروس»زمانی است که پیتر میخواهد یکی از دندانهایش را بکشد. همه گروه تلاش کردند طراحیهای مختلفی را برای این صحنه ارائه دهند تا برداشت هرچه موفقتر و تأثیرگذارتری را به مرحله تدوین برسانند.
شانون با اشاره به این مطلب اضافه میکند: «همه گروه از بازیگران، کارگردان، طراحان صحنه و لباس گرفته تا حتی عوامل تصویربرداری و گریم همه و همه در صدد بودند که در اینباره ایدههای جدید بدهند. بعضی ساخت دستگاه خاصی را با مکانیزم پیچیده پیشنهاد میکردند و بعضی تأثیرگذاری بیشتر را در فیچرهای چهره هنرپیشه میدانستند. به هر جهت هر کس شیوهای را که در ذهن داشت بیان میکرد تا بیلی بتواند بهترینش را برگزیند. اما نکته جالب این بود که پیاده کردن هر کدام از این شیوهها بدون هزینه کردن حداقل صد میلیون دلار غیرممکن مینمود.»
یکی از دلایل غیرقابل انکار موفقیت چشمگیر فردکین در «ویروس» بهرهگیری از نمایشنامه تریسی لتس، نمایشنامهنویس مطرح آمریکایی بوده است. لتس از جمله هنرمندانی است که به عضویت تئاتر استپن ولف درآمده و همواره مورد تحسین اهل ادب و هنر بوده است. آوازه او بار دیگر فردکین را در نیویورک به برادوی کشاند و تماشای «ویروس» او را بر آن داشت که فیلمنامه این اثر را به رشته تحریر درآورد.
او با تصدیق این مطالب میگوید: «ویروس» یک کمدی سیاه است که شاید پیاده کردن آن در فیلم و تماشاگرپسند ساختن آن کار بسیار مشکلی باشد. او پیشتر فیلمنامه جشن تولد را نیز از نمایشنامه 1968 هرولد پینتر اقتباس کرده است: «در تاریخ ادبیات انگلستان و جهان نویسندگان بزرگی بودهاند که آثار بسیار ارزشمندی از خود به جای گذاشتهاند و در هر دورهای توانستهاند مخاطبانشان را راضی نگهدارند. پینتر به خوبی این کار را در دهه 60 انجام داد و... اما فکر میکنم که لتس از همه آنها موفقتر بوده است.»
اشلی جاد هم به شدت تحت تأثیر فیلمنامه لتس قرار گرفته و از تماشاگران میخواهد به جای اینکه از «ویروس» بترسند به او اجازه دهند که دندانهای تیزش را در بدنشان فرو کند و از این هیجان و درد توأمان لذت ببرند.
او اضافه میکند: «به عقیده من مهم این است که به مردم یاد بدهیم که همه جا و در همه شرایط از ته دل بخندند. چون در غیر این صورت ممکن است هر چه را که میبینند از خود بپرسند اوه خدای من! باید به این موضوع بخندم؟ برای اینکه یک هنرپیشه بتواند در فیلم مخاطب را به این حس و شوخطبعی برساند باید کاملاً خالص و صادقانه بازی کند؛ تمام علایق، ویژگیها و احساساتی را که از کاراکتر برداشت کرده به تماشاگرش القا کند و البته این موضوع را نیز مد نظر داشته باشد که همه چیز باید با منطق پیش برود. به عقیده من «ویروس» چیزی شبیه به تراژدیهای یونانی از آب درآمده که البته دقایقی هم لبخندی را بر لبانتان خواهد نشاند.»
منبع: پره میر/ می 2007