تمام سالای نوجوونیام پر بود از دوچرخه. هفتهی قبل که فرم خبرنگاری افتخاری رو دیدم، گفتم چهقدر سال گذشته! الآن برای خبرنگارشدن ۱۰سال اضافه دارم.
همیشه دیماه یادم بود که تولدته. چون ماه تولدمون یکیه. الآن هم فقط سن شناسنامهایم زیاد شده وگرنه هنوز دوچرخه میخونم.
امروز بچههای مدرسهام درسم رو امتحان داشتن. توی مدرسه که هستم، شیطنت بچهها من رو یاد خودمون و نامههایی که از کارهای تو مدرسه برای دوچرخه مینوشتیم میاندازه. الآن داشتم فکر میکردم هیچوقت ازشون نپرسیدم که شما دوچرخه میخونید یا نه؟ اما هروقت که پروژههاشون رو بهموقع انجام نمیدن و هزارتا دلیل و توجیه منطقی و غیرمنطقی میآرن یا وقتی میخوان یهجوری گولم بزنن که امتحان گرفتن یادم بره، یاد تمام دورهی نوجوونی خودم میافتم. بچههای کلاسم ۱۶، ۱۷ سالشونه و سوم هنرستان معماری هستن.
مثلاً خواستم تولدت رو تبریک بگم. کلی حرف زدم و نگفتم هنوز!
دوچرخهی عزیز، تولدت مبارک
سارا صفری
۲۶ ساله (چندروز دیگه میشه ۲۷ ساله) از رشت
برات روزای زمستونی سرد و برفی آرزو میکنم، همونروزایی که دلت نمیخواد از رختخواب دل بکنی و هوس یه چای داغ زیر لحاف دست از سرت برنمیداره.
هانیه راعی از دماوند