فرصتی که بهجای پرداختن چندباره به حاشیههای این سریال، از بازیگرانی بنویسیم که از زمان پخش آن (سالهای 75 و 76) تا امروز، چهره در نقاب خاک کشیدهاند. سرآمد همه این بازیگران، مهدی فتحی است؛ بازیگر موثر و شناخته شدهای که به دلیل زمان مرگش، هیچوقت - حتی در صفحه روزها- به بازی تاثیرگذارش نپرداختیم و تجلیلش نکردیم. حالا این گوی و این میدان و ما و یک بهانه تا خاطرهها را با هم مرور کنیم؛ نه در صفحه روزها!
29 اسفند 82. چند ساعت مانده بود تا توپ تحویل سال نو شلیک شود که روح مهدی فتحی از روی تخت شماره 10 بیمارستان شهدای تجریش تهران به آسمان پر کشید. فتحی 64 ساله از جمله بازیگران کارکشته و قدر نادانسته سینما و تلویزیون به شمار میرفت. او از آن دسته بازیگرانی بود که هیچوقت ستاره نمیشوند اما به فیلمها اعتبار میدهند. درست مثل لارنس اولیویه، الک گنیس، فرهاد اصلانی، سعید پورصمیمی و... . فتحی در زمستان 82، چندباری دچار مشکلات قلبی شده بود اما سرانجام در آخرین روز زمستان، مرگ او را در آغوش گرفت. او 10 سال قبل در هیاهوی نوروز رفت. تقارن رفتناش با نوروز باعث شد تا در این یک دهه، کمتر نشریه و رسانهای سراغ این استاد فقید فن بیان برود. همه درگیر انتشار ویژهنامههای نوروزی بوده و هستند و تزریق شادی در جامعه، دلیل و فرصتی برای پرداختن به تلخی نبودن فتحی نمیدهد. این روزها اما، شاه نقشاش در سریال امام علی(ع) جای خالیاش را بیشتر نشان میدهد؛ گزافه نیست اگر مدعی شویم عمروعاص سریال امام علی(ع) با هنرنمایی فتحی بود که خیره کننده از آب در آمد.
27 آذر 1318. در بحبوحه خبرهایی که از جنگ جهانی دوم به تهران میرسید، حبیبالله قلیفتحی صاحب پسری شد که بعدها به یکی از چهرههای عجیب تئاتر، سینما و تلویزیون تبدیل شد. او از اولین دانشجویان دانشکده هنرهای دراماتیک تهران بود که به عنوان دانشجوی ممتاز، دوره تحصیلیاش را در سال ۱۳۳۸ تمام کرد اما یک سال قبل از آن، در حالیکه هنوز 20 سالش نشده بود، با ورود به هنرکده آزاد آناهیتا، آموزش بازیگری را ادامه داد. دورانی که 8 سال طول کشید و در کنار چهرههایی مثل محمود دولتآبادی، مهین شهابی، پرویز بهرام، جعفر والی، کاظم هژیرآزاد و... بالید. او در این 8سال حدود 20 نمایش بازی کرد. فتحی، 8سال بعدی را با گروه زمان گذراند و نمایشنامههای چخوف مانند «خرس و خواستگاری» و «سه خواهر» را به کارگردانی مهین طاقانی روی صحنه برد. تماشاگران در کنار چهرههایی مثل عزتالله انتظامی و علی نصیریان، جوانی را میدیدند که در نقشهایش حل شده و چنان پرطنین روی صحنه حرف میزند که انگار روح شخصیتها در او حلول کردهاند. تکنیک معاشقه با نقش و تاکید برکلامش، او را کمکم به وزنه موثری در تئاتر دهه 50 که به دهه طلایی تئاتر معروف است، تبدیل کرد و استاد فن بیان هنرکده آناهیتا و دانشکده هنرهای دراماتیک شد.
فتحی به تعزیه هم علاقه داشت. برای همین مدتی در یکی از گروههای تعزیه، در نقش اشقیاخوان (نقش منفی) بازی کرد. این سابقه بعدها داوود میرباقری را متقاعد کرد تا از او برای نقش عمروعاص در مجموعه تلویزیونی امام علی(ع) استفاده کند.فتحی، علاوه بر تئاتر و تدریس به دکلمه اشعار انقلابی هم میپرداخت و کار صوتی را بعدا هم ادامه داد؛ طوریکه یکی از گویندگان اصلی کاست «مسافر کوچولو» یا همان شازده کوچولو بود که پاییز 64 منتشر شد.
اما اهالی سینما او را در سال 66 شناختند؛ وقتی در 48سالگی، نقش مفاخر که محتکر بیسواد شکر بود را در «تحفهها / ابراهیم وحیدزاده» بازی کرد. اولین تجربه سینمایی، او را نامزد سیمرغ نقش اول ششمین جشنواره فیلم فجر کرد تا آغازی توفانی بر پرده نقرهای داشته باشد؛ اگر چه فتحی 20 سال پیش از این در فیلم «زن خون آشام/مصطفی اسکویی» بازی کرده بود. سال 67، محمد بزرگنیا، فتحی را ناخدای کشتی آنجلیکایش کرد تا سرعت او در مسیر سینما شتاب بیشتری بگیرد. نقشهای او در سینما، متنوع و عجیب بود؛ از نقش مراد میرشکار «دستمزد/مجید جوانمرد» که یک لوطی دورهگرد است و نادانسته جسد فرزندش را به روستای خود میبرد تا کبیری « مدرسه پیرمردها / سیدعلی سجادی حسینی» که پیرمردی غرغرو در فیلمی کودکانه است.
فتحی در 21 فیلم سینمایی بازی کرد که علاوه بر تحفهها، برای نقش چرچیل، صاحب هتل چشم هیز در فیلم «آدم برفی / داوود میرباقری» نامزد جایزه نقش مکمل دومین جشن خانه سینما شد و در سال 78 هم برای بازی در نقش کوتاه محسن خان دربندی در «اعتراض / مسعود کیمیایی» در جمع نامزدهای سیمرغ بهترین نقش مکمل مرد جشنواره هفدهم فجر قرار گرفت.
10 سال بعد از ورودش به سینما این بار نوبت اهالی تلویزیون بود که او را بشناسند. داوود میرباقری در سومین سریالش، امام علی(ع)، نقش عمروعاص، وزیر معاویه را به او سپرده بود. پیش از این قرار بود فتحی نقش ابوسفیان را بازی کند که کوتاهی نقش و همینطور نحوه مرگش، باعث شد تا ابوسفیان را جهانگیر فروهر بازی کند و عمروعاص، نصیب فتحی شد تا چیرهدستانه ماندگارش کند. نقش عمروعاص به طرز واضحی معاشقه عجیب و حل شدن خاص فتحی در نقش را به تصویر میکشید.
دیالوگهای پرکنایه و تلفیق ادبیات گذشته و امروز داوود میرباقری و حسین پناهی -که نه مثل دیالوگهای کیمیایی حق به جانب، نه مثل بیضایی پیچیده و نه مثل علی حاتمی ادیبانه و شاعرانه بود- در کنار چفت شدن بازی فتحی با رفیق قدیمیاش بهزاد فراهانی که نقش معاویه را بر عهده داشت، در ماندگاری کار فتحی یاریاش کردند. فتحی که در این سریال، مردی در میانه دهه 50 زندگیاش بود، هم اکت و حرکت قابلتوجهی داشت و هم قدرت فنبیانش را به نمایش میگذاشت. صحنههایی مانند دمام زنیاش در جنگ صفین که سپاه امام علی(ع) را به خیال خراب کردن آب بند رودخانه فراری داد یا فرار از برابر امام علی(ع) و حربه عریان شدن برای نجات جانش یا اجرای تئاتر سوفوکل با کنیز رومی (آزیتا حاجیان) از نمونههای درخشان بازیهای پرحرکت فتحیاند. دیالوگها را هم با نهایت دقت ادا میکرد مثلا در جایی با کنایهای خاص به معاویه میگفت: «برادریم؟» که همین یک عبارت کوتاه، از گذشته این دو شخصیت و پدران و مادرانشان نشانههایی میداد، یا در جایی دیگر برای رهایی یزید (فرهاد اصلانی) از دست تعلیمات پدرش، معاویه میگفت: «ابایزید! سیاست، بیماری میانسالی است.» و دوباره در قضیه حکمیت با لحن پرکشوغمزهاش ابوموسی (عباس امیری) را گول میزد که «پرنده عرش کجا و چرنده ارض کجا»؟ و یا در جنگ صفین رجز میخواند که: «پدرم عرب بود، دشداشه میپوشید. نان خویش با همسایه تقسیم میکرد حتی المقدور.» اما فتحی در سریال امام علی (ع) فقط نقش عمروعاص را بازی نمیکرد. او در این سریال، نقش خود امام علی(ع) را هم بازی کرد.
نقشی بدون صورت و کلام که فقط دستها و بدنش، معلوم بود. البته این نکته را خیلی از آنها که داشتند با ریزبینی سریال را میدیدند، کشف کرده بودند چون بند انگشت کوچک فتحی، شکسته و خم نمیشد. فتحی بعد از امام علی در سریالهایی مثل «همشاگردیها / احمد نجیبزاده، مسعود شاه محمدی / 1377 »، «به سوی افتخار / سیروس مقدم / 1371»، «خانه پدری / فریدون حسنپور، مسعود بهبهانی / 1380» و «دریاییها / سیروس مقدم / 1381» هم بازی کرد که هیچکدامشان به پای سریال میرباقری نرسید. یک سال بعد از پخش سریال 17 قسمتی امام علی(ع)، فرهنگسرای بهمن که به تازگی از خرابیهای کشتارگاه تهران سربرآورده بود، میزبان تئاتر «بینوایان/بهروزغریبپور» بود. زوج فتحی - فراهانی این بار روی سن در برابر هم بودند.
فتحی، ژان والژان بود و فراهانی هم ژاور. استقبال از نمایش به حدی بود که این تئاتر5/3 ساعته حدود یک سال روی صحنه بود. در این تئاتر، فتحی دیگری هم بازی میکرد. مهرگان، تنها فرزند مهدی فتحی که در بینوایان، نقش کودکی کوزت را داشت و همین، صحنههای بازی کوزت و ژان والژان را جالبتر کرده بود. مهرگان بعدها تئاتر خواند و الان راه پدرش را روی صحنه ادامه میدهد.
اما در این یک سال که بینوایان در جنوب تهران اجرا میشد، ساکنان شمال تهران و محلات چیذر، قیطریه و خیابان حکمت، هر روزی مردی را با لباسهای قدیمی و بارانی ژنده میدیدند که در خیابانها پرسه میزند. مدتی بعد، وقتی تئاتر بینوایان به صورت تلویزیونی، ضبط و پخش شد، خیلیها فهمیدند آن مرد بارانی پوش، همسایهشان مهدی فتحی بوده است که این ریاضت را میکشیده تا نقش ژان والژان را در خودش حل کند.
مهدی فتحی از اواخر پاییز 82 دچار عارضه قلبی شد و در آخرین روز زمستان 82 فوت کرد و در سومین روز بهار 83 بر دوش تشییعکنندگان بهتزده که مرگ او را در 64 سالگی باور نداشتند به سمت بهشت زهرا (س)رفت. در خانه ابدیاش در قطعه 88 که به قطعه هنرمندان مشهور شده، به خاک سپرده شد. در قبر شماره 17 که در ردیف 152 قرار داشت. بد نیست این بار که سری به بهشت زهرا زدیم، سری هم به این شماره بزنیم؛ 17 / 152 / 88 .