تاریخ انتشار: ۱۴ فروردین ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۴

شعر> در آغاز بهار با این سؤال سراغ چندتن از دوستان شاعر رفته‌ایم:

حال و هوای بهار، کدام شعر نوجوانانه را در ذهن شما تداعی می‌کند؟

پاسخ‌های این دوستان شاعر را می‌توانید با شعرهای بهاری‌شان بخوانید.

* * *

اگر بیایی از سفر

بیوک ملکی

حال و هوای بهار، خصوصاً در اواخر اسفند که بوی تازگی دارد همیشه شعر «بهار» آقای وحید نیکخواه‌آزاد را به یاد من می‌آورد:

«ای بهار اگر بیایی از سفر

خانه را پر از ترانه می‌کنم

از لب شکوفه، خنده می‌خرم

غصّه را ز دل روانه می‌کنم»

زمانی که من تازه همکاری‌ام را با مجله‌های کودک و نوجوان شروع کرده بودم، این یکی از شعرهای مورد علاقه‌ام بود. حالا هم هروقت که بهار نزدیک می‌شود این شعر را به یاد می‌آورم، چون حال و هوای آن‌روزهای خوب را به یادم می‌آورد.

* * *

مادرم مثل بهار

آتوسا صالحی

اولین شعری که حال و هوای بهار را در ذهن من تداعی می‌کند، شعری است از عمران صلاحی که بخشی از آن را برایتان می‌خوانم:

«گوشه‌ی پارچه‌ی برفی‌رنگ

شاخه‌ها سبز شدند

روی هرشاخه گلی می‌روید

مادرم مثل بهار

گوشه‌ی پارچه گل می‌سازد

غنچه می‌رویاند

و نخ گلدوزی

ریشه‌ی خام گیاهی‌ست

که در ساقه‌ی گل‌ها جاری‌ست...

... مادرم مثل بهار

گوشه‌ی پارچه گل می‌کارد

نخ گلدوزی او کوتاه است

مادرم می‌ترسد

غنچه‌ها وا نشوند

عکس
------

به تک‌درخت

تکیه بده

با تاجی از شکوفه و

چتری از آفتاب

سر را بلند کن و بخند

بگذار شعر من

عکس تمام قد تو باشد.

* * *

خنده‌ می‌خرم

جعفر ابراهیمی

حال و هوای بهار،‌ شعری از آقای وحید نیکخواه‌آزاد را در ذهن من تداعی می‌کند که آن سال‌ها به‌نظر کمی بزرگ‌سالانه می‌آمد، ولی هم حس خیلی خوبی دارد و هم ریتم و آهنگی دلنشین. به‌نظرم همان سال‌ها هم به شکل ترانه (با موسیقی) خوانده شد و آن شعر این‌طور شروع می‌شود:

«ای بهار اگر بیایی از سفر

خانه را پر از ترانه می‌کنم

از لب شکوفه خنده می‌خرم

غصّه را ز دل روانه می‌کنم»

بهار
----

باز موسیقی زیبای بهار

از لب پنجره‌ها می بارد

باز هم چلچله‌ها می‌آیند

و هوا بوی بهاران دارد

آسمان،

آبی و صاف است و زلال

مثل دنیای خیال

و زمین پر شده از عشق

محبت

شادی

با قدم‌های بهار

باز موسیقی زیبای بهار

* *‌ *

به‌قول پرستو

بابک نیک‌طلب

حال و هوای بهار برای من یادآور این شعر قیصر امین‌پور است که:

«... به چشم زمین برف‌ها آب شد

به فکر کویر آبشار آمده

به ذهن کلاغان زمستان گذشت

به قول پرستو بهار آمده»

شُرشُر آواز
-----------

از چشمه و جویبار جاری چه‌خبر؟

از عطر شکوفه‌ی بهاری چه خبر؟

پر زد دلم از باغچه تا رود زلال

از شرشر آواز قناری چه خبر؟

 

خاطره
-------

گلدان من از پنجره می‌خندد باز

با زمزمه‌ی زنجره می‌خندد باز

صدخاطره از خنده‌ی گل‌ها دارد

با گفتن هرخاطره می‌خندد باز

 

باران
-----

روشن کن چشم دانه‌ها را باران

جایی بده این جوانه‌ها را باران

امروز بیاموز به هرگنجشکی

پرشورترین ترانه‌ها را باران!

* * *

سکوت خواهد رفت

افسانه شعبان‌نژاد

راستش بهار و حال و هوایش مرا همیشه به یاد یکی از شعرهای خودم می‌اندازد که این‌طور شروع می‌شود:

«دوباره چلچله می‌آید

دوباره پنجره می‌خندد

و از کنار درختان سکوت خواهد رفت

و با صدای کِش‌کِش جارو

از آسمان اتاق عنکبوت خواهد رفت»

رؤیای سبز
-----------

یک باغ

در کوچه‌‌باغی دنج

لبریز از بوی گل نارنج

با سایه‌ساری غرق در گنجشک

این باغ در یک خواب پنهان است

رؤیای سبز یک بیابان است

* * *

اسم‌ تو

فاطمه سالاروند

از میان کوچه تا عبور می‌کنی

آفتاب

مهربان‌تر از همیشه می‌شود

قلب سنگ‌ها

مثل شیشه می‌شود

از میان کوچه تا عبور می‌کنی

رقص می‌کند درخت با نسیم

بال‌بال می‌زند پرنده روی سیم

ای گل سپید و سرخ

چیست اسم تو؟

راستی

«بهار» نیست اسم تو؟!

منبع: همشهری آنلاین