همشهری آنلاین: اسم مستعارش «سین» است. ۲۴ ساله و دانشجوی فوق لیسانس یکی از رشته‌های مرتبط با هنر. «سین» یک گرافر است. یک هنرمند خیابانی. با ادبیات خاص خودش حرف می‌زند و امروز می‌توان طرح‌های گرافیتی‌اش را توی خیابان‌های شلوغ و کوچه پس کوچه‌های خلوت تهران دید.

به گزارش ایسنا، با این گرافر در نخستین روزهای بهار، در یکی از کافه‌های شلوغ تهران دیدار کرد و از دنیای رنگارنگ‌اش پرسید.

آشنایی شما با گرافیتی چه‌طور و در چه سنی شکل گرفت؟

ورود من به هنر خیابانی با «پارکور» (هنر جابجایی) شکل گرفت. شاید آن زمان که من وارد پارکور شدم جزو 30 یا 40 علاقه‌مند رسمی اولیه این رشته در ایران بودم.

19 سالم بود که گرافیتی را شروع کردم. من از همان سال‌ها به هنر خیابانی علاقه داشتم و اتودهایم را در دفترچه‌هایی که به black book معروف هستند اجرا می‌کردم. بعد توانستم با چند نفر از گرافرهای فعال ایران ارتباط بگیرم.

چه دلیلی باعث تغییر جهت شما از پارکور به گرافیتی بود؟

مهم‌ترین دلیل این‌که باعث شد گرافر شوم این بود که فکر می‌کردم توی شهر به این بزرگی صدایم درنمی‌آید. به چیزهایی اعتراض داشتم و کاری هم نمی‌توانستم بکنم. دلم می‌خواست مردم اعتراضم را ببینند. انگار می‌خواستم با طرح‌هایم بخشی از شهر را برای خودم بکنم و بگویم من هم هستم. گرافرها نشانه‌ها و هویت‌های خاصی دارند که به حس و روحشان متصل است.

اطلاع دارید خاستگاه گرافیتی در ایران کجا بود؟

نباید در رشته‌های خیابانی دنبال بنیانگذار گشت. قبل از ما هم گرافرهایی بودند که آمدند و کار کردند، اما راهی برای ارائه‌اش نداشتند. گاهی از افرادی به عنوان بنیان‌گذار گرافیتی در ایران نام می‌برند که نخستین کسانی نبودند که برای طرح زدن، اسپری به دست گرفتند.

خودتان گرافیتی را پیش کس خاصی یاد گرفتید؟

من از آن‌هایی بودم که کم و بیش خودم کار کردم و افتخار شاگردی بعضی‌ها را نداشتم! معتقدم تقلید از دیگران و الگو قرار دادن آن‌ها به عنوان مربی گرافیتی، اصالت کار گرافر را در آینده زیر سوال می‌برد. حتی تقلید از اینترنت و وبلاگ‌های گرافیتی هم تهش می‌شود کپی کردن.

گرافر شدن و گرافر ماندن دردسرهای خودش را دارد. بیشترین ورود افراد به گرافیتی به وسیله واسطه‌هایی است که با گرافرها در ارتباط هستند. گرافیتی در ایران که زبانی دارد با حروف به هم چسبیده، جای کار بیشتری نسبت به کشورهای دیگر دارد و استعداد بیشتری برای حرفه‌ای شدن می‌طلبد.

گرافیتی در ایران چه‌قدر با آنچه که در کشورهای دیگر وجود دارد، متفاوت است؟

در ایران یک سری رشته‌های خیابانی داریم که خُرد خُرد با هم در ارتبط هستند، اما انسجام درستی ندارند و طوری نیست که بگوییم همیشه با هم در ارتباطند. خارج از کشور معمولا گَنگ‌هایی (gang) تشکیل می‌شود که دارودسته‌های تبهکاری هستند و امضا و مشخصه‌های کاری خاص خود را دارند. گروه‌های گرافیتی هم بخشی از این گروه‌ها هستند که در یک محل خاص فعالیت می‌کنند و تبدیل به یک خرده فرهنگ می‌شوند. کل‌کل‌های خیابانی یکی از آیتم‌های مشترک این گروه‌های خیابانی است.

 

فرق گرافرهای ایرانی با هنرمندان خیابانی خارج از کشور چیست؟

در ایران تیم گرافیتی به معنای واقعی نداریم. یک عده گرافر هستند که می‌روند و در محل خودشان طرح می‌زنند؛ طرح‌هایی که با دیدنشان می‌توانی بفهمی کار کدام گروه است. این بچه‌ها سبک‌های مختلفی دارند، بعضی از آن‌ها فقط Tager هستند (برچسب و امضای خاص کار خودشان را می‌زنند)، بعضی انگلیسی کار می‌کنند و یک عده هم فرم خاصی را تکرار می‌کنند.

گرافیتی همه جای دنیا غیر قانونی است؟

بله، مهم‌ترین مسئله ما پلیس‌ها هستند. البته غیرقانونی بودن گرافیتی یک اپیدمی جهانی است و در همه کشورها وجود دارد، اما در کشورهای دیگر معمولا فضاهایی را برای گرافرها در نظر می‌گیرند که در ایران هنوز اتفاق نیفتاده است.

شهرداری نگاهش به این قضیه چه‌طور است؟

شهرداری و زیباسازی نگاه‌شان به گرافیتی بد نیست. چند وقت پیش سازمان زیباسازی برنامه‌ای در این زمینه برگزار کرد و گرافرهای زیادی هم به آنجا رفتند. این نوع برنامه‌ها برای کسانی که علاقه‌مندند و می‌خواهند جذب این هنر شوند خیلی خوب است.

تا به حال موقع طرح زدن دستگیر شده‌اید؟

بله، چند بار. وقتی دانشجو بودم و تازه کار می‌کردم، چند بار پلیس مرا گرفت. بدترین برخوردی که با من شده این بود که وقت طرح زدن مرا گرفتند و رفتار توهین‌آمیزی داشتند. بعد از کتک زدن به من گفتند که چرا شعارنویسی می‌کنی و طرفدار فلانی هستی؟! اما بعد که فهمیدند کار من سیاسی نیست ولم کردند.

حتی گاهی شده به گرافرها برچسب شیطان‌پرستی هم چسبانده‌اند، اما من می‌خواهم بگویم شاید ما خیلی آدم‌های مذهبی‌ای نباشیم، اما این برچسب‌ها را هم نمی‌توانیم بپذیریم.

مهم‌ترین دلیل غیر قانونی بودن گرافیتی چیست؟

در گرافیتی تخریب اموال عمومی و خصوصی هم داریم و اگر یک گرافر شاکی خصوصی داشته باشد، برایش مثل زهر است. من هیچ وقت در کارم تخریب اموال شخصی نداشته‌ام و اگر طرحی هم زده‌ام روی دیوارهای سفید و فرورفتگی‌ها و فضاهای خاصی بوده که خسارتی به اموال خصوصی نرسانده است.

نگاه مردم به هنر خیابانی چگونه است؟

برای ما خیلی مهم است که مردم بدانند ما چیزی را نمی‌خواهیم خراب کنیم و فقط می‌خواهیم با طرح‌هایمان حرفمان را بزنیم و به شهر رنگ بدهیم. گرافری می‌تواند با طرح‌هایش با مردم ارتباط بگیرد که در زندگی تحت فشارهایی بوده باشد، به چیزی نقد و اعتراض داشته باشد و بخواهد حرف خاصی را به مخاطبش برساند.

تعریف درستی از گرافیتی در ایران وجود دارد؟

گرافیتی یک جور جنگیدن و اعتراض است. خیلی‌ها گرافیتی و هنر خیابانی را خط خطی حساب می‌کنند. البته خود گرافرها با لفظ «هنرمند» موافق نیستند، اما کارشان خط خطی نیست.

شاید بتوان با نمایشگاه گذاشتن خیلی از مشکلات را حل کرد، این‌طور نیست؟

شاید بارزترین مشخصه گرافیتی، خیابانی بودن آن باشد. این هنر برای قشر خاصی نیست و هنر همه مردم است؛ مردمی که از هر قشری باشند با آن ارتباط برقرار می‌کنند. هنری که در گالری‌ها به نمایش گذاشته می‌شود برای منتقدان و کلکسیون‌دارهایی است که می‌خواهند روی کار قیمت بگذارند، اما گرافیتی قیمت ندارد.

یعنی خودتان هم هیچ وقت دوست نداشتید نمایشگاه بگذارید؟

من با برگزاری نمایشگاه در گالری و کار روی بوم اصلا موافق نیستم، چون این رویه هنر خیابانی را از اصالت خودش دور می‌کند. شاید برای عده‌ای که می‌خواهند اسمی در کنند این موضوع مهم باشد، اما برای خود من به عنوان یک گرافر و هنرمند خیابانی مهم است که یک بچه یا کارگر جنوب شهری که نمی‌تواند به گالری برود و کار تماشا کند هم بتواند کارهای مرا ببیند.

می‌خواهید بگویید حرف‌تان را روی همان دیوار و با همان طرح می‌زنید؟

دقیقا. خود من هیچ وقت توی فاز اسم در کردن و کار گذاشتن توی گالری نبودم و دلم می خواست برای خودم کار کنم و مردم کوچه و خیابان کارهایم را ببینند. گرافیتی برای من free style است و نقدپذیر نیست. گرافیتی هنری است که حس را پیاده می‌کند و همین برای فهمش کافی است.

اصلی‌ترین مشکل گرافرهای ایرانی چیست؟

متاسفانه گرافیتی هم مثل بیشتر چیزهایی که از خارج از کشور وارد ایران می‌شود در فرهنگ ما جا نمی‌افتد و بیشترش کپی است. آنچه که مرا تشویق می‌کند مصاحبه کنم و حرف‌هایم رسانه‌ای شود این است که دوست دارم این هنر را در جامعه خودمان جا بیندازم. اینکه مردم کار ما و ماهیت آن را ببینند و بشناسند برایم دلگرمی است. حتی مثل خیلی از گرافرهای دیگر کارهایم را در فیسبوک و شبکه‌های اجتماعی دیگر هم نگذاشته‌ام و دوست دارم مردم کارهایم را در خیابان ببینند.

در خارج از کشور چه‌طور؟

در خارج از کشور مکان‌هایی برای تدریس گرافیتی وجود دارد تا کسانی که تازه می‌خواهند به هنر خیابانی وارد شوند، بروند و از مربی‌های این کار اصول آن را بیاموزند. در ایران چنین مکان‌هایی وجود ندارد. خود من وقتی گرافیتی را شروع کردم، مثلا نمی‌دانستم اگر اسپری را مماس به دیوار بگیرم می‌توان سایه‌ی مورد نظر طرحم را دربیاورم و پس از مدت‌ها کار و با تجربه به آن رسیدم.

گرافیتی نه تنها هیچ درآمدی ندارد، بلکه بسیار هم هزینه‌بر است. گرافر برای دل خودش و مردم کار می‌کند. اسپری مارک «مونتانا» که یکی از مهم‌ترین ابزار یک گرافر محسوب می‌شود، خیلی گران است. چند وقتی می‌شود که به خاطر همین مشکلات کار نکرده‌ام و تا همین اواخر هم پول اسپری را به سختی جور می‌کردم.

تا به حال تاثیر کارهایتان را روی مردم دیده‌اید؟

گاهی تاثیر کار یک گرافر به حدی است که از قبل قابل پیش‌بینی نبوده؛ مثلا طرحی که در نزدیکی یک دکه روزنامه‌فروشی زده بودم به قدری واکنش‌های مختلفی از طرف مردمی که برای خرید و خواندن روزنامه به آنجا می‌رفتند داشت که بالاخره یک روز مجبور شدند چشم‌های طرح را خط خطی کنند که تاثیرش از بین برود!

اغلب چه زمان‌هایی از شبانه‌روز طرح می‌زنید؟

شاید کار گرافرها اساسا با شب گره خورده باشد، اما من ترجیح می‌دهم توی ساعت‌های شلوغی و پرتردد کار کنم. استرس کار در این زمان‌ها را با تمام خطرهایش خیلی دوست دارم. یک بار که داشتم وسط روز توی یکی از خیابان‌های اصلی شهر طرح می‌زدم آدرنالینم تا گلویم بالا آمده بود!

البته خیلی شده که وقتی صبح طرحی را در این طور جاها زده‌ایم تا بعدازظهر پاک شده و از بین رفته است. زمان برای گرافرها خیلی مهم است. گاهی باید بتوان توی چند ثانیه طرح را زد. رکورد خودم در کوتاه‌ترین زمان کار، 20 ثانیه بوده است.

حرف پایانی؟

یادم هست یک بار آن اوایل که تازه توی خیابان‌ها طرح می‌زدم، یک نفر را به عنوان کشیک با خودم برده بودم که مراقب اطراف باشد تا من طرحم را بزنم. داشتم کار می‌کردم که متوجه شدم چیزی نمانده دستگیر شوم. وقتی به دوستم نگاه کردم دیدم هدفون گذاشته توی گوشش و تریپ گنگسترهای نیویورکی را برداشته است! آن روز مجبور شدم از ولیعصر تا هفت تیر را بدوم!

منبع: همشهری آنلاین