همشهری آنلاین: روایت یکی از حاضرین مهمانی همسر رئیس جمهوری، لزوم برخورد فرهنگی با روزنامه‎ها، آشتی ملی فلسطین بخشی از موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‎های یکشنبه-۷ اردیبهشت- قرار گرفتند.

 فرشته طائرپور، تهیه‌کننده سینما در ستون سرمقاله روزنامه ایران به موضوع مهمانی همسر رئیس جمهور پرداخت , با تیتر«گزارش عینی و عینکی از مهمانی همسر رئیس‌جمهوری» نوشت:

اول؛ گزارش عینی

بی آن‌که مجبور یا موظف باشم، می‌خواهم «گزارش یک جشن» را بدهم. متن دعوتنامه بسیار ساده، متین و بری از شعارهای تکراری و گل‌درشت بود:

«همسر رئیس جمهوری اسلامی ایران از سرکار عالی دعوت می‌نمایند تا در مراسمی که به مناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و بزرگداشت مقام و منزلت زن برپا می‌گردد، شرکت فرمایید»...همین.

دعوتنامه را که دریافت کردم، پیش از گمانه زنی راجع به چند و چون مهمانی، از این که برای نخستین بار در سی سال اخیر می‌دیدم که میزبان مراسمی، همسر رئیس جمهوری کشور است، متعجب و امیدوار و برای شرکت در آن، مشتاق و کنجکاو شدم. از صمیم دل امیدوار بودم که نشانه‌های پیدا و پنهانی از بی‌سلیقگی و شلختگی در کلیت و اجزای این مهمانی نباشد و این بدعت پسندیده، با حسن تدبیری زنانه برگزار شود و این رسم تکرار شود و بماند برای بعدی‌ها، چه میزبان و چه مهمان.

برای همسالان من که اخبار اتفاقات تشریفاتی دوران رژیم شاه را بی‌واسطه و بخوبی به یاد می‌آورند، خبر میزبانی بانوی اول کشور در مراسم هنری، فرهنگی، خیریه‌ای، بین‌المللی و زنانه، مطلبی عادی و آشناست و حتی اگر این رسم را همسر شاه وقت ایران از فرهنگ غرب گرفته بوده، به نظر می‌آید که توجیه کافی روانی و اجتماعی داشته است. این‌گونه حضورها مانند بسیاری از آداب تشریفاتی دیگر، از جمله عبور از روی فرش قرمز، شنیدن سرودهای ملی دو کشور دیدار‌کننده و قرار دادن حلقه گل روی مزار شهیدان یا فقیدان کشور میزبان و... نمادی از تمدن و روزآمدی به شمار می‌آمدند... که البته هنوز هم می‌آیند و اجرا می‌شوند.

اما آنچه این بار تفاوت می‌کرد تحقق چنین اتفاقی پس از سی و چند سال وقفه و عادت کردن به شرایطی بود که در آن، ملت ما از هرگونه آشنایی با شخصیت، رفتار اجتماعی و فعالیت همسران مقامات، بخصوص رئیس جمهوری کشور، محروم بوده و به مرور پذیرفته‌اند که زنان مسئولان کشور، تمایل یا اجازه برای حضور مستقل و برقراری ارتباط مستقیم با زنان فعال در حوزه سیاست، فرهنگ، اقتصاد و امور بین‌الملل جامعه شان یا زنان سفرای کشورهای دیگر ندارند و قرار نیست که از سایه همسرانشان خارج شوند و برای همین است که شاکله دولت ما، در انظار ملت خودمان و جامعه جهانی، شاکله‌ای صرفاً مردانه است و هرچه هم که در تریبون‌ها در مورد نقش تاریخی و اجتماعی همسر پیامبر، دختر پیامبر، نوه پیامبر و ایضاً زنان پاکدامن جامعه، مطالبی گفته شود، شواهد امر حکم بر غیبت زنان از کنار مردان دارد.

القصه مهمانی رأس ساعت مقرر در یکی از سالن‌های کاخ سعدآباد که از هر نظر برای برگزاری چنین دیداری که زنان سفرای کشورهای خارجی نیز در آن شرکت داشتند مناسب و آبرومندانه بود، آغاز شد. همه چیز حاکی از نظم و سلیقه بود و در عین سادگی حساب شده، معنای واقعی برگزاری یک مراسم وزین و منظم را داشت مانند همه مراسم رسمی کشور، قرائت آیاتی از قرآن، آغازگر برنامه بود و به دنبال آن سرود جمهوری اسلامی نواخته شد.

سپس همسر رئیس جمهوری با ظاهری ساده و مناسب و رفتاری متین و مسلط، متنی را در تکریم مقام فاطمه زهرا(س) و نقش زنان در خانواده و جامعه، قرائت کرد که زنان خارجی حاضر در مجلس با استفاده از سیستم ترجمه همزمان در جریان محتوای آن قرار گرفتند. سپس خانم الهی قمشه‌ای که برای اکثر مهمانان ایرانی چهره‌ای آشنا و محبوب بود پشت تریبون قرار گرفت و مطالبی را به نظم و نثر در مورد دختر پیامبر اکرم(ص) و مقام و توانایی‌های خدادادی زن بیان کرد. قدردانی و اهدای لوح تقدیر و سکه بهار آزادی، به پنج بانوی کهنسال در عرصه فعالیت‌های اجتماعی بخش بعدی برنامه بود که مورد تشویق بسیار مهمانان ایرانی و خارجی قرار گرفت. این پنج بانوی سالمند از مؤسسین و فعالان مؤسسات خیریه کهریزک، محک، بهنام دهش‌پور و محیط زیست کشور بودند که اغلب با عصا یا ویلچر به روی صحنه رفتند.

سپس پنج کودک زیر 10 سال با لباس‌های محلی خطه آذربایجان، نمادی از مراسم شادمانی سنتی روستائیان آذربایجان را به نمایش گذاشتند و به دنبال آنان یک گروه موسیقی سنتی ایرانی، قطعات کوتاهی از موسیقی و ترانه‌های فولکلور خراسان، کردستان، لرستان و فارس را برای مهمانان خارجی و ایرانی اجرا کرد. در پایان نیز طرح‌های زیبایی از لباس‌های زنان ایرانی، با الهام از دوره‌های مختلف تاریخ ایران به نمایش گذاشته شد که بخصوص برای مهمانان خارجی، از جذابیت خاصی برخوردار بود.

... و اما شام. یک میز مستطیل در محوطه خروجی سالن مراسم، با ابعادی سه برابر یک میز غذاخوری خانگی گذاشته شده بود که روی آن دیس‌هایی از سالاد الویه، سمبوسه، سبزیجات و دلمه چیده شده بود. شامی سرد و ساده و به اندازه، که ما را از تماشای ژله‌های قرمز و زرد لرزان روی باقالی پلو و جوجه کباب، در مراسمی که در سال‌های اخیر به کرات دیده بودیم، معاف می‌کرد.

دوم؛ گزارش عینکی

آنچه به دنبال این مهمانی در برخی سایت‌ها و صحن مجلس مطرح شد، من شاهد عینی را به صرافت انداخت که نکند چشمانم دیگر خوب نمی‌بینند و عینک می‌خواهند؟ نکند گوش‌هایم دیگر درست نمی‌شنوند و سمعک می‌خواهند و نکند که حافظه‌ام آنقدر ضعیف شده که مشاهداتم را در فاصله سه روز به دست فراموشی سپرده و خود را سبک کرده است؟

مگر می‌شود این همه تفاوت و خبر نادرست را از مجلسی شنید که غایبان، چیزهایی در آن دیده‌اند که شاهدان ندیده‌اند؟

آن نماینده محترم مجلس چگونه می‌تواند برای تحریک افکار عمومی، با طرح اخبار غیرواقعی به همسر رئیس جمهوری کشور برچسب‌های کنایتی بزند؛ آن هم در ایام بزرگداشت مقام زن؟!

آن یکی نماینده مجلس چگونه می‌تواند از سکه گرفتن همه مهمان‌ها قصه بسازد و احتیاط نکند از کشیده شدن پرونده تهمت زدنش به دادگاه‌های صالحه و از آن مهمتر به دادگاه خدای فاطمه(س)؟

آیا شکستن حرمت زن در ایران، می‌تواند سندی بارز‌تر از این برای افکار عمومی و خبرنگاران خارجی داشته باشد؟

آیا شما مفتریان، هیچ نگران تأثیر شایعه پراکنی‌ها و عیب‌جویی هایتان روی مهمانان خارجی که به حرمت دعوت همسر رئیس جمهوری کشورتان به آنجا آمده بودند نیستید؟

آیا در این شرایط که شما ساخته اید، حتی همسر رئیس جمهوری هم اجازه ندارد، به مناسبت میلاد دختر پیامبر(ص)، مهمانی بدهد؟

رسانه‌هایی که بنا دارند در این دوره از مدیریت کشور، در هر اتفاق مثبت و امیدوار‌کننده اجتماعی نیز موردی برای بهانه‌جویی بیابند یا بسازند؛ نگران مقایسه و قضاوت ملتی نیستند که در سال‌های اخیر جز خبر سفر دسته جمعی همسران مقامات کشور به امریکا و اروپا و... ردپایی دیگر از فعالیت بانوان اول کشور (و یا به قول آن نماینده علیاحضرت و والاحضرتان) مشاهده نکردند؟

من از سلامت قوه بینایی و شنوایی و درک خود اطمینان دارم و به نظرم حق آنست که شاهدان عینکی ماجرا که با روی کار آمدن دولت روحانی، عینک کج بینی و بدبینی به چشم گذاشته‌اند یا شیشه عینک‌شان را عوض کنند یا دست از ارائه خبرهای خلاف واقعیت بردارند... یا لااقل به فکر انتخابات قریب‌الوقوع مجلس باشند که قرار است در آن شعارهای مدنی و فرهنگی سر بدهند.

با روزنامه‌ها برخورد فرهنگی شود

علی کاظمی در روزنامه قانون به موضوع توقیف روزنامه‎ها اشاره کرد و نوشت:

موضوع نشر اکاذیب ممکن است به چند صورت انجام گیرد؛ گاهی نشر اکاذیب در مورد موضوعات کوچک و مربوط به یک یا دو نفر بوده و شاکیان گسترده نیستند. در این مورد موضوع جنبه امنیت ملی پیدا نمی‌کند و آسیب خاصی هم وارد نشده است. برای مثال گفته شود احتمال کج شدن برج میلاد وجود دارد که ممکن است این خبر به کسی آسیب نرساند ودر حد یک خبر هم باقی بماند.

اما گاهی قربانی نشر اکاذیب یک جامعه است که باز هم خبر اهمیت خاصی ندارد و فقط افکار عمومی درگیر ماجرا می‌شوند. ولی گاهی ممکن است خبر پخش شود، مثلا عنوان شود فلان غذا مسموم است که این خبر، تشویش اذهان عمومی بوده و نگرانی‌هایی را برای جامعه به دنبال دارد. مجازات نشر اکاذیب برای این‌گونه اخبار گاهی در حدمحاربه هم افزایش پیدا می‌کند.پس قاطعانه باید گفت  دایره شناسایی این موضوع با قاضی است.

 اما در مورد رسانه‌ها، گاهی انتشار یک خبر توسط رسانه‌ها که یک شخصیت حقوقی هستند ممکن است ما را با دوچالش مواجه کند؛ اول آیا باید باتخلف صورت گرفته مقابله کرد؟ و دوم اینکه مقابله باید چگونه باشد که منجر به توقیف رسانه نشود؟ گاهی اتفاق افتاده که به خاطر یک خبر، رسانه‌ای توقیف شده‌است که باید صراحتا گفت این توقیف‌ها اصلا به صلاح جامعه نخواهد بود.   در مورد مقابله با این اخبار باید گفت در حال حاضر دست قضات بازتر شده و طبق ماده 19 قانون مجازات اسلامی یکی از مجازات اشخاص حقوقی، انحلال شخص حقوقی است. در اینجا ذکر دو نکته ضروری است:

1- اصل بقا شخصیت حقوقی است و باید گفت، همان‌طور که اشخاص حقیقی حق حیات دارند شخصیت‌های حقوقی هم حق بقا دارند. در این راستا نباید اولین مجازات، آخرین مجازات باشد. نباید برای هر اتفاقی اصالت، شخصیت و بقای شخصیت حقوقی را زیر سوال ببریم. اگر در ستونی مطلبی اشتباهی چاپ شده باید جوابیه و عذرخواهی در همان ستون چاپ شود یا می‌توان جزای نقدی در نظر گرفت یا نهایتا نویسنده توبیخ شود و... در غیر این صورت ما شاهد نظام منسجم و قوی رسانه‌ای درکشور نخواهیم بود. اگر قرار باشد روزنامه‌های معتبر دنیا بایک خبر توقیف شوند دیگر نباید شاهد روزنامه‌ای در دنیا باشیم.

 2- اصل تناسب مجازات با جرم  که باید حتما رعایت شود و نباید یک خبر کوچک موجب تعطیلی روزنامه‌ای شود.

برای مقابله با جرم و مجرمان در مقاطع مختلف باید به گونه‌ای عمل کنیم که مجازات در جهت تنبیه مجرمان و سازندگی صورت گیرد نه درجهت برخوردهای شدید رفتارما نباید موجب زایش جرم شود. برای مثال در مورد شرکتی تخلف بهداشتی کرد، که حکم به تعطیلی شرکت صادر و تمامی پرسنل این شرکت بیکار شدند.  دونفر از کارمندان بیکار شده این شرکت، برای مخارج روزانه زندگی خود دست به کلاهبرداری زدند. قطعا این سیاست جنایی و کیفری منجر به نتیجه مطلوب نخواهد شد. باید به نحوی عمل کنیم که عواقب برخورد را در نظر داشته باشیم.

زیرا از نظر ما، مجازات نوعی امر به معروف و نهی از منکر است که باید شرایط، میزان اثربخشی، میزان شدت تناسب امر به معروف و نهی از منکر و خیر اندیشی درنظر گرفته شود. در بحث نشر اکاذیب رسانه‌ها هم باید این شرایط مدنظر قرار گیرد تا  خدای نکرده شرایط اقتصادی، اجتماعی و ملاحظات انسانی در خصوص اعضای دیگر روزنامه از بین نرود. اصولا باید در این موارد با رسانه‌ها برخورد فرهنگی صورت گیرد.

بر این اساس در اصل 168 قانون اساسی آمده است، رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیأت منصفه در محاکم دادگستری صورت می گیرد، پس می‌توان گفت قانون، میان جرائم مطبوعات وجرائم دیگر تفاوت قائل شده و رسیدگی به جرائم مطبوعاتی را مستلزم تشکیل هیات منصفه دانسته، که باید افراد فرهنگی در این حوزه تصمیم‌گیری کنند.

اصولا نباید با دید حقوقی صرف با مطالب روزنامه‌ها برخورد شود. همان‌طور که برخورد حقوقی در مباحث خانواده باید با کمی ملاحظه صورت گیرد، درخانواده مطبوعات نیز باید با نگاه خاص وارد شویم، زیرا کسی که قلم به دست است  اگر مرعوب شود نخواهد نوشت و انتقاد سازنده نخواهد کرد و اگر شخصیت حقوقی رسانه از بین برود ایجاد رسانه‌دیگر با توجه به هزینه‌های گزاف روزنامه‌ها، به راحتی امکان‌پذیر نخواهد بود.

«2001»

مهدی رحمانیان . مدیرمسوول روزنامه شرق در ستون سرمقاله این روزنامه آورد:

امروز در حالی شماره دوهزارویکم یا به تعبیر سهیل محمودی، هزاره سوم شمارگان «شرق» آغاز می‌شود که از آغاز انتشار «روزنامه شرق» تاکنون 10سال و هشت‌ماه و از آغاز شروع به‌کار «هفته‌نامه شورای شرق» 15 سال و سه‌ماه می‌گذرد. انتشار یک نشریه به‌خصوص روزنامه، شبیه به ارکستر سمفونی است؛ کاری گروهی با سازهای متفاوت اما در یک دستگاه ارکستر. پس نقش تک‌تک افراد، تاثیرگذار و تعیین‌کننده است. از این‌رو «شرق» حاصل تلاش چند تیم روزنامه‌نگاری است که از آغاز انتشار در قالب هفته‌نامه و بعد روزنامه با این نشریه همراه بوده‌اند. اکنون که به لطف پروردگار «هزاره سوم» آغاز شده.

از همه کسانی که در این‌سال‌های سخت به‌نوعی در کنار «شرق» بوده‌اند، سپاسگزارم. در گذر این سال‌ها همواره بر آن بوده‌ایم که اخبار ایران و جهان را، تلخ و شیرین، پوشش دهیم زیرا معتقدیم رسالت رسانه، انتقال دقیق و صادقانه رویدادهاست؛ نه گزینش آنها پس جز آنجایی که به خطوط قرمز برخورد می‌کنیم، در انتشار اخبار و اطلاعات، دست‌کم، بازتاب واقعیت را مدنظر داشته‌ایم.

 از این‌رو اگر ناچار شده‌ایم راوی اتفاقات تلخ باشیم جز از روی وظیفه اطلاع‌رسانی نبوده است، اما از این نکته نمی‌توان گذر کرد که کار روزنامه‌نگاری در ایران، قدری از آنچه تصور می‌شود و از آنچه در جهان می‌گذرد، سخت‌تر و پیچیده‌تر است. نه از آن‌رو که دسترسی و تهیه اخبار صحیح، سخت و پیچیده است- که این البته هست- بلکه به این دلیل که رسالت حقیقی رسانه به‌ویژه روزنامه علاوه ‌بر ارایه اخبار صحیح و بی‌غرض، نقد گفتار و رفتار دولتمردان و گروه‌ها و احزاب و جریان‌های سیاسی و غیرسیاسی است و اینجاست که به‌دلیل تمرین‌نداشتن یا کمبود تمرین نقدپذیری در میان این گروه‌ها و دولتمردان، رسانه‌ همواره با مشکل و بلکه مشکلاتی مواجه می‌شود که گاه تا مرحله حذف نیز پیش می‌رود. اما رسانه با همه این محدودیت‌ها باید با شناخت چارچوب‌ها به‌گونه‌ای طی‌مسیر کند که ضمن حفظ بقای خویش، از رسالتش عدول نکند.

از خط‌قرمزها عبور نکند و از طرفی وظیفه‌اش را به نحو مطلوب انجام دهد تا مخاطبانش را از دست ندهد و این امر در دنیای کنونی که موانع بیرونی و درونی بسیاری بر سر راه است، بی‌نهایت دشوار است. از سوی دیگر، امروز دنیای تکنولوژی ضمن کمک به پیشبرد وظایف رسانه‌ها، خود رقیبی جدی برای رسانه‌هاست که مخاطب را از رفتن به دکه‌ بی‌نیاز می‌کند زیرا با فشاردادن تنها یک شاسی می‌تواند به دنیای نامحدود داده‌ها وارد شود. از سوی دیگر هزینه‌های گزاف تولید اعم از هزینه تولید مطلب و تحریریه تا چاپ و کاغذ و مشکلات و کاستی‌های توزیع، مواردی هستند که رقابتی نابرابر را مقابل کار روزنامه‌ها قرار داده‌اند.

با همه این احوال از امروز، هزاره جدیدی از شمارگان «شرق» آغاز شده است و دوستان و استادان بزرگی از سر لطف در شماره دوهزار روزنامه، به ما دلگرمی دادند و با توجه به کاستی‌هایی که خود می‌شناسیم انتظار این همه لطف را نداشتیم؛ گرچه این عزیزان عموما به دیده حسن به‌کار ما نگریسته‌اند اما با وقوف خویش به کاستی‌ها، لازم می‌دانم به یکی، دومورد اشاره‌ای کنم و از صاحبنظران در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای رفع آنها استمداد بطلبم. اولین و مهم‌ترین مساله‌ای که از گذشته مانع دسترسی مخاطبان به روزنامه موردنظرشان بوده و همچنان هم هست.

مکانیسم توزیع در کشور است؛ توزیع روزنامه در کشور همچنان به روش سنتی صورت می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که قریب‌به‌اتفاق شهرهای کوچک کشور از دریافت روزنامه محرومند یا یک روز بعد روزنامه را دریافت می‌کنند؛ یعنی دیروز نامه برای حل این مساله نیازمند راهنمایی صاحبنظران هستیم. اشتراک، مناسب‌ترین روشی است که هم‌اینک در دنیا به ویژه کشورهای توسعه‌یافته برای دستیابی مخاطبان نشریات به رسانه مورد علاقه‌شان از آن بهره می‌برند ولی در کشور ما چندان جدی گرفته نشده است. به گمانم اگر مخاطبان از طریق اشتراک برای دستیابی به روزنامه مورد علاقه خود اقدام کنند، هم سهل‌الوصول‌ و هم کم‌هزینه‌تر خواهد بود. علاوه بر این نکاتی هست که انشاالله در آینده بیشتر درباره آن خواهیم نوشت.

قطار آمریکایی و ایستگاه خیالی

محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:

مصادره ساختمان بنیاد علوی در نیویورک را می‌توان یکی از موارد لیست بلند بالای اقدامات خصمانه واشنگتن علیه جمهوری اسلامی تلقی کرد. آمریکا طی سال‌های اخیر بیش از 100 میلیارد دلار از درآمد حاصل از فروش نفت ایران را بلوکه کرده و مصادره این ساختمان 36 طبقه که قیمت آن 5 میلیارد دلار برآورد شده است، شاید از منظر اقتصادی و در مقایسه با آن میزان از دارایی بلوکه شده، درجه اهمیت  کمتری داشته باشد.

اندکی تامل درباره ابعاد مختلف این موضوع، حاکی از آن است که نمی توان و نباید به سادگی از کنار ماجرای این برج گذشت. شواهد نشان می‌دهد واشنگتن در راستای تقابل راهبردی خود با جمهوری اسلامی، تاکتیک جدیدی را آغاز کرده است که مبداء آن را باید ساختمان شماره 650 در خیابان پنجم منهتن نیویورک دانست. اما کدام نقشه، آمریکایی‌ها را در این زمان به این آدرس رسانده و مقصد نهایی این مسیر کجاست؟

طبق اعلام دادستانی نیویورک، مصادره اموال ایران منحصر به این برج 36 طبقه نشده و ساختمان‌های ایرانی دیگری نیز در ایالت‌های مختلف آمریکا، شامل مساجد و مراکز اسلامی در کوئینز ، نیویورک ، مریلند ، ویرجینیا ، تگزاس و کالیفرنیا مصادره خواهند شد. درآمد حاصل از این حکم -بیش از 5 میلیارد دلار- که به اعتراف دادستان نیویورک بزرگ‌ترین غارت اموال بر اساس قوانین به اصطلاح ضد تروریسم آمریکاست، به شاکیان پرونده‌هایی داده می‌شود، که در آنها جمهوری اسلامی به دست داشتن یا حمایت از عوامل تروریستی مظنون بوده است! یکی از آخرین این پرونده‌ها، ماجرای کذایی حمله به برج‌های دوقلو در 11 سپتامبر است. متهم کردن جمهوری اسلامی به دست داشتن در این پرونده و اعطای غرامت به بازماندگان آن از طریق غارت اموال ایران در آمریکا، به روشنی نشان می‌دهد این دادگاه و رای آن چقدر قانونی و قابل احترام است!

نکته جالب آنکه شاکی پرونده ساختمان بنیاد علوی و دیگر مایملک ایران در آمریکا، نه افراد حقیقی و بازماندگان حوادث تروریستی، بلکه دولت فدرال آمریکاست. کاخ سفید پرونده بنیاد علوی را به جریان انداخته و با شاکیان پرونده‌های تروریستی به توافق رسیده که غنایم حاصل از این غارت را به آنان خواهد داد. البته بعد از کسر هزینه زحمات حقوقی و تجاری مستاجران کاخ سفید، که در این غارت سهیم بوده‌اند.

در حالی که این پرونده سال‌ها پیش به دادگاه ارسال شده بود، صدور چنین حکمی در شرایط فعلی حائز اهمیت و توجه بسیاری است. ایران و غرب -به سرکردگی آمریکا- در میانه راه توافق موقت هسته‌ای هستند و خبرها حاکی از درپیش بودن آغاز نگارش پیش‌نویس متن توافق نهایی است. سی ان ان در تحلیلی که به تازگی منتشر کرد، نوشت؛ ما از طریق مذاکره و دیپلماسی چیزی را به دست آوردیم که از راه جنگ نمی توانستیم آن را به دست بیاوریم. هزینه دستاوردهای ایران از غرب تنها چهار میلیارد و دویست میلیون دلار بوده است. آنهم از جیب ایران! پولی که با منت و قطره چکانی می‌دهند و هر بار نوبت چکاندن قطره ای می‌شود، ترفندی به میدان می‌آورند. حالا که از این چهار میلیارد چند قسط دیگر مانده، ناگهان 5 میلیارد را بالا می‌کشند! آنچه در این میان قابل تامل است، بهانه این غارت و باج‌خواهی جدید آمریکایی‌هاست؛ تروریسم.

مروری بر نظرات رئیس پیشین سازمان سیا درباره نحوه مواجهه با جمهوری اسلامی، برای فهم این اقدام خصمانه آمریکا مفید است. ژنرال دیوید پترائوس طی یادداشتی در واشنگتن پست، ایران را اصلی‌ترین و درواقع تنها مانع به ثمر نشستن طرح‌های آمریکایی در منطقه خاورمیانه معرفی کرده و به واشنگتن هشدار می‌دهد به موازات مذاکرات هسته ای، باید نقشه دوم را نیز در دستور کار خود قرار دهند. بنا به توصیه پترائوس از هم اکنون باید برای تشدید فشارها بر ایران با محوریت اتهام «حمایت از تروریسم» برنامه ریزی کرد. دقیقا همان نقشه‌ای که آمریکایی‌ها با مصادره اموال ایران در خاک خود، کلید زدند.

البته این تنها اقدام خصمانه آمریکایی‌ها در این زمینه نبود. دولت آمریکا از پذیرش سفیر جدید ایران در سازمان ملل نیز خودداری کرده است و بهانه آنان برای این اقدام غیرقانونی نیز چیزی نیست جز تروریسم. نمایندگان آمریکایی که گاهی بر سر موضوع هسته‌ای ایران، جنگ‌هایی زرگری به راه می‌اندازند، این بار کاملاً متحد و یکصدا بر موضع خود پافشاری کردند و حتی قانونی را برای توجیه اقدام غیرقانونی و فراملی خود به تصویب رساندند. قانونی که به امضای اوباما هم رسید و سناتورهای آمریکایی آن را پیامی دوحزبی به تهران دانستند. اولین پیام این قضیه برای تهران این بود؛ دو حزب جمهوری خواه و دموکرات آمریکا، در هر مسئله‌ای اختلاف و کشمکش داشته باشند، حداقل در یک موضوع مشکلی با یکدیگر ندارند؛ خصومت با جمهوری اسلامی ایران.

کاخ سفید در حالی اقدام به مصادره اموال ایران در آمریکا می‌کند که بهانه این غارت را حمایت و مشارکت ایران در حوادث تروریستی در همه جای جهان اعلام کرده است. سیاهه اقدامات تروریستی و ضدانسانی آمریکا در ایران مفصل‌تر و این فرصت، مجمل‌تر از آن است که به تک‌تک آنها پرداخته شود. لیست سیاه اعمالی که خود آمریکایی‌ها نیز به انجام آن اعتراف کرده و تلاشی برای پوشاندن آن نیز ندارند، کوتاه نیست.

از کودتای 28 مرداد گرفته تا حمایت سیاسی و نظامی و لجستیکی از جنایات رژیم پهلوی، حمله مستقیم به خاک ایران، تجهیز و حمایت از رژیم صدام در جنگ 8 ساله علیه ایران، حمله ناوشکن آمریکایی به هواپیمای مسافری ایران در خلیج فارس و شهادت بیش از 290 نفر انسان بی‌گناه که مقامات رسمی آمریکا به انجام آن صریحاً اعتراف کرده‌اند  و ... در سال‌های اخیر نیز کدام اقدام تروریستی علیه جمهوری اسلامی ایران رخ داده که یک سر آن باواسطه و بی‌واسطه به سیا و ارتش متجاوز آمریکا در منطقه، وصل نبوده است؟ ریگی جنایتکار، در آخرین پرواز خود با چه کسانی دیدار داشت که در تور اطلاعاتی جمهوری اسلامی گرفتار شد؟ چند هزار عضو گروهک منافقین در کشور عراق، تحت حمایت کدام کشور هستند؟

جنجال، مخاصمه و باج‌خواهی از ایران، به بهانه حمایت از تروریسم از سوی چنین دولتی، نیاز به وقاحتی حداکثری دارد که تنها از مقامات روسیاه کاخ سفید برمی‌آید. نگاهی به روندهای سیاسی در واشنگتن نشان می‌دهد، طی ماه‌های آینده باید منتظر ماجراها و پرونده‌های مشابه دیگری نیز بود. ریل هسته‌ای برای قطار دیپلماسی آمریکایی، بیش از حد مستهلک شده و ریل‌گذاری جدیدی نیاز دارد. این قطار در حالی اولین ایستگاه خود را در ساختمان 650 خیابان پنجم نیویورک، ترک کرد که راننده و مسافران آن، به امید رسیدن به ایستگاه «تسلیم جمهوری اسلامی» می‌رانند و البته 35 سال است که سرگردانند؛ چرا که اساساً چنین ایستگاهی خیالی بوده و وجود خارجی ندارد.

مدیریت جهادی، میراث شهید رجایی

محمود فرشیدی در روزنامه رسالت نوشت:

پیشینه تعارض‌های دو تفکر مدیریتی، به اختلاف نظرهای شورای انقلاب با دولت موقت باز می‌گردد، شورای انقلاب مدافع تفکر مدیریتی

امام خمینی (ره) بود و دولت موقت، توان خود را در اندازه یک اتومبیل ظریف که تنها می‌تواند در یک جاده شوسه حرکت کند، می‌دید، در تفکر دولت موقت سرمایه بی‌پایان مردم صرفا برای سرنگونی رژیم پهلوی کاربرد داشت و پس از استقرار نظام اسلامی، مردم تنها در ایام انتخابات باید در صحنه حاضر می‌شدند و رای می‌دادند و یا احیانا در زمینه‌هایی که دولت تعیین می‌کرد از برنامه‌هایش حمایت می‌کردند.

شاید همین نگاه محدود نگرانه به ظرفیت و کارآیی مردم، یکی از عواملی بود که منجر به شکست و فرار نخستین رئیس‌جمهور هم شد و نهایتا با استقرار دولت شهید رجایی، اندیشه مدیریت جهادی در دولت حاکمیت یافت وعده‌ای از دولتمردان کابینه ایشان، نظیر شهید تندگویان (وزیر نفت)، جلوه‌های ماندگاری از این مدیریت را به نمایش گذاشتند. این تفکر همچنان بر سر دولت‌های بعدی سایه افکنده بود، هر چند به تدریج از مدیریت جهادی جز خاطره‌ای در ذهن‌ها باقی نماند و در دوران سازندگی، الگوی مدیریت کارگزاران غلبه یافت.

دولت نهم با داعیه الگو قراردادن مدیریت جهادی شهید رجایی به قدرت رسید و جلوه‌هایی از این مدیریت را بار دیگر به نمایش گذاشت و خاطره افتخار دولتمردان به نوکری مردم را بار دیگر زنده کرد و این باور به عنوان یک مطالبه عمومی، بار دیگر در جامعه فرهنگسازی شد. اما متاسفانه برخی برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات اشتباه در دولت نهم و بخصوص دولت دهم و عمدتا توسط رئیس‌جمهور وقت، دستاویزی شده است تا در دوران کنونی، عده‌ای که تاب تحمل مدیریت جهادی را ندارند.

در قالب انتقاد به آن اقدامات غلط، الگوی مدیریت جهادی را زیر سئوال ببرند چندان که شنیده شده است کسانی برخی اقداماتی نظیر سفرهای استانی دولت یا حرکت‌های مردمی بعضی دولتمردان نظیر وزیر بهداشت را پوپولیستی می‌نامند و محکوم می‌کنند. اما واقعیت آن است که بر اندام برومند نظام بالنده اسلامی تن‌پوشی جز مدیریت جهادی برازنده نیست و اینک مقام معظم رهبری مکر مسئولان را به مدیریت جهادی فرا می‌خوانند. تدبر بیشتر در معنای این واژه ضروری به نظر می‌رسد.

از واژه مدیریت جهادی چنین استنباط می‌شود که مدیریت جهادی، مدیریت شیفتگان خدمت است نه تشنگان قدرت. مدیریت جهادی، مدیریت ایثارگرانه، عاشقانه، مفتخرانه و شهادت‌طلبانه است. مدیریت شیران شب زنده‌دار است. مدیریت جهادی، مدیریت عقلانی و خداباورانه و ایمان به وعده‌های الهی است که فرموده است اگر خداوند را یاری کردید، شما را یاری خواهد کرد و گام‌هایتان را مستحکم خواهد ساخت. مدیریت جهادی، مدیریت اعتماد به مردم و باور به قدرت خدایی مردم متدین است، مدیریت استقامت و پایمردی است. مدیریت جهادی، مدیریت خود اتکایی و قطع امید از بیگانه است. مدیریت جهادی، مبتنی بر جهان‌بینی توحیدی است و بر پایه اغتنام لحظه‌هاو فرصت رها بودن از وابستگی شخصی به دنیا، شوق رسیدن به بهشت و ترس از دوزخ، استوار است.

اما از آنجا که گفته‌اند "تعرف الاشیاء باضدادها" برای آشنایی بیشتر با مدیریت جهادی باید یادآوری کرد که این مدیریت چگونه نیست؟ مدیریت جهادی، مدیریت اسراف‌گرایانه و ریخت و پاش و با زور پول اعمال مدیریت کردن نیست.

مدیریت جهادی، مدیریت بوروکراتیک و کاغذ بازی نیست. مدیریت جهادی، مدیریت راحت‌طلبانه نیست، مدیریت قیم مابانه و منت گذارانه نیست. مدیریت جهادی، مدیریت منفعت اندیشانه و تصمیم‌گیری براساس منابع شخصی و استفاده سیاسی و اقتصادی از قدرت نیست، مدیریت کم تحرک و از دست دادن فرصت‌ها نیست.

مدیریت جهادی، مدیریت از کارافتادگان، کم حوصله‌ها و کم انگیزه‌ها نیست، مدیریت یاس و دلسردی و ناامیدی نیست. و در پایان بالندگی روز افزون نظام اسلامی طی 35 سال گذشته شاهدی روشن بر اثبات کارآیی مدیریت جهادی است، از پیروزی انقلاب اسلامی گرفته تا استقرار و استمرار این نظام، همگی مرهون کارآمدی مدیریت جهادی است.

پشت پرده آشتی ملی فلسطین

روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود آورد:

توافق آشتی مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) و جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) به رهبری محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در زمینه تشکیل دولت مشترک، هر چند با استقبال اتحادیه عرب و برخی کشورها و سازمان‌ها مواجه شده ولی به ظاهر مخالفینی هم دارد که مقامات آمریکا و رژیم صهیونیستی وانمود می‌کنند از جمله آنها هستند.

آنچه امروز روی داده، تلاش برای پایان دادن به 7 سال اختلاف بین حماس و فتح و توافق بر سر تشکیل دولت وحدت ملی است، که قاعدتاً باید با استقبال کشورهایی که دغدغه فلسطین را در ذهن دارند و حمایت از مظلوم و نفرت از متجاوز را در سر می‌پرورانند،‌ مواجه گردد، چرا که هرگام مثبت و اقدام مؤثری که در زمینه اتحاد و وفاق میان گروههای فلسطینی صورت بگیرد باید با حمایت ملتهای آزاده جهان بویژه مسلمانان مواجه شود ولی در بین این حرکت جدید آشتی جویانه دو جناح عمده سیاسی فلسطینی نکات ریز و دقیقی وجود دارد که توجه به آن شناخت ماهیت این توافق و دستاوردهای آتی آن مؤثر خواهد بود.

نکته اصلی اینست که هر چند قطار آشتی ملی گروههای فلسطینی به ایستگاه جدیدی رسیده است ولی تمایز دیدگاه این گروهها که حماس و فتح هر یک به طور جداگانه دو قطب این جناح را نمایندگی می‌کنند، آنقدر عمیق و ریشه‌ای است که ایجاد تفاهم میان این دو قطب نسبتاً متضاد که یکی معتقد به سازش با رژیم صهیونیستی و دیگری پیرو مبارزه و مقاومت تا آزادی سرزمین‌های اشغالی است، به سادگی و صرفاً با یک نشست سیاسی قابل تحقق نیست.

شاید نیازی به بیان مواضع جناح فتح به رهبری محمود عباس نباشد که چگونه سالها در مسیر مذاکره و سازش با رژیم صهیونیستی می‌تازد و نرد عشق با طرف مذاکره کننده اسرائیلی می‌بازد. قطعاً یکی از عوامل انحراف از آرمان فلسطین، عملکرد این جناح بوده که همچنان مسیر توافقنامه کمپ دیوید و دیگر توافقات خفت بار را می‌پیماید. متأسفانه این جریان سازشکار که در میان ملت فلسطین از اعتبار و جایگاهی برخوردار نبوده و صرفاً به پشتوانه حمایت‌های غربی و دلارهای نفتی رژیم‌های مرتجع عرب سرپا مانده است، نام حکومت فلسطین را نیز یدک می‌کشد و طرف حساب صهیونیستها در مذاکرات سازش قرار گرفته است.

جریانی که تحت عنوان حکومت خودگردان فلسطین در رام‌الله حکومت می‌کند برای دوام حکومت خود، از برگزاری انتخابات برای تشکیل مجلس و دولت امتناع کرده و همچنان بدون مشروعیت قانونی، مدعی نمایندگی از جانب ملت فلسطین است و خود را در مجامع و نهادها نماینده مردم فلسطین قلمداد می‌کند تا با دریافت کمک‌های غربی و عربی در پای میز سازش با رژیم صهیونیستی قرار بگیرد.

در مقابل این جریان سازشکار، جنبش حماس قرار دارد که در غزه زیر بار شدیدترین حملات و سبعانه‌ترین تحریم‌ها بوده و رهبران آن می‌گویند معتقد به ادامه مقاومت تا آزادی سرزمینهای اشغالی هستند. هر چند در سالهای اخیر حماس نیز دچار خطاهای فاحش شده و در باتلاق‌هایی از انحرافات سیاسی گرفتار آمده ولی به ظاهر مدافع ادامه مسیر مقاومت است. طبعاً آشتی این دو جریان کاملاً متضاد بدون کنار گذاشتن انحرافات و اتحاد بر سر حمایت از آرمان فلسطین و آزادی قدس شریف و سرزمینهای اشغالی از دست صهیونیستهای غاصب، قطعاً یا اقدامی نمایشی و اتفاقی زودگذر خواهد بود و یا به معنای عدول یک جریان از مواضع خود و هضم شدن در جریان دیگر است که به نظر می‌رسد ماهیت سازشکار قصد دارد جناح حماس را به مرور زمان در خود هضم کرده و مستحیل نماید.

شاید آنچه جناح سازشکار را پس از 7 سال اختلاف با حماس به فکر آشتی ملی و ایجاد دولت وحدت ملی انداخته، عدم مشروعیت و مقبولیت حکومت خودگردان در میان فلسطینی‌ها است که جناح محمود عباس را به تلاش برای ایجاد پایگاه داخلی در میان فلسطینی‌ها برای ورود به مرحله نهایی مذاکرات سازش وادار کرده است. بی‌سبب نیست که آمریکائیها علیرغم مخالفت ظاهری با آشتی گروههای فلسطینی و ناامید کننده خواندن آن در مسیر مذاکرات سازش، اعتراف کردند که محمود عباس در مذاکرات اخیرش با جان کری متعهد شده دولت آشتی ملی فلسطین که وی اداره آنرا برعهده خواهد گرفت، "کشور اسرائیل" و "دولت یهود" را به رسمیت خواهد شناخت.

به گفته سخنگوی وزارتخارجه آمریکا، محمود عباس تضمین کرده که هر دولتی در فلسطین تشکیل شود، سیاستهای وی را دنبال خواهد کرد و علاوه بر به رسمیت شناختن اسرائیل، به تمامی توافقنامه‌ها و تعهدات صلح نیز پایبند بوده و از هرگونه خشونت دور خواهد ماند.

اگر آشتی ملی فلسطین در چنین چارچوبی منعقد شده و متعهد به تحقق چنین تعهدات ذلت باری باشد، طبعاً چیزی نیست که باید برای آن کف زد و هورا کشید بلکه باید گفت که آرمان فلسطین در قالب این نمایش به ظاهر خوشایند و عوامفریب به مسلخ می‌رود تا اگر قرار است امضای محمود عباس پای توافقنامه سازش قرار بگیرد، به جای اینکه او صرفاً نماینده جناح فتح در رام‌الله باشد، تأیید حماس را نیز به کارنامه خود ضمیمه کند.

این، دقیقاً همان چیزی است که عناصر انقلابی و دلسوز فلسطینی را به شدت نگران کرده و آنها را واداشته نیت شومی را که در پس تشکیل دولت آشتی ملی فلسطین و این چهره زیبا و عوامفریب نهفته است، افشا کنند. شاید همین یک نکته برای تردید در مورد اهداف این حرکت به ظاهر آشتی جویانه کافی باشد که میانجی اصلی آن، دولت کودتایی مصر بوده و کشورهای عربی و برخی نهادهای غربی نیز از این رژیم به خاطر تلاش برای تشکیل دولت آشتی ملی فلسطین تقدیر کرده‌اند.

منبع: همشهری آنلاین