تاریخ انتشار: ۱ تیر ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۵

شعر طنز> سعیده موسوی‌زاده:

از دست مادر حرص خوردم

دیروز پیش دوستانم

ای کاش می‌فهمید مادر

دیگر بزرگم نوجوانم

 

دیروز دعوا کرده بودم

در مدرسه با هم‌کلاسم

مشت و لگد خوردم حسابی

چون پرت شد یکهو حواسم

 

مادر که آمد تا مرا دید

بوسیدم و محکم بغل کرد

آن هم‌کلاسم صحنه را دید

خندید و هی من را مچل کرد

 

شد اسم‌های تازه‌ی من

بچه ننه، ترسو، نُنُر، لوس

با این قد و هیکل چه‌جوری

کاری به دستم داد، یک بوس!

 

تصویرگری: مجید صالحی

منبع: همشهری آنلاین