از دست مادر حرص خوردم
دیروز پیش دوستانم
ای کاش میفهمید مادر
دیگر بزرگم نوجوانم
دیروز دعوا کرده بودم
در مدرسه با همکلاسم
مشت و لگد خوردم حسابی
چون پرت شد یکهو حواسم
مادر که آمد تا مرا دید
بوسیدم و محکم بغل کرد
آن همکلاسم صحنه را دید
خندید و هی من را مچل کرد
شد اسمهای تازهی من
بچه ننه، ترسو، نُنُر، لوس
با این قد و هیکل چهجوری
کاری به دستم داد، یک بوس!
تصویرگری: مجید صالحی