اکتشافات علمی که به نوآوریهای صنعتی میانجامد، به خصوص از طریق کاربردهای دانشگاهی، تصویری کلاسیک از کمک دانشگاهها به توسعه اقتصادی است. بسیاری از نهادهای تحقیقاتی میکوشند چنین رابطهای را بازسازی کنند، زیرا دانشگاهها ممکن است فاقد فرهنگ یا ظرفیت انجام آن باشند.
با این حال، برخی دانشگاهها در اطراف خود جامعه صنعتی کوچکی ایجاد میکنند که میتواند اکتشافات علمی را جذب و از آن برای ایجاد بهره اقتصادی استفاده کند. برای آنکه کاربردهای جنبی یافتههای علمی موفقیتآمیز باشد، دانشگاه باید با سرمایهگذاران مالی آگاه از فناوری تعامل برقرار کند و ظرفیت مدیریتی و منابع تخصصی دیگر پیدا کند.
روش دوم حمایت دانشگاهها از توسعه اقتصادی، ارائه دانش و مهارتهای فنی بهروز در میان نیروی کار است. دانشگاهها میتوانند چنین نقشی را در تمام سطوح ایفا کنند. نه تنها شمار اندکی از دانشمندان فعال در بخش تحقیق و توسعه باید دانش خود را به روز کنند، بلکه شمار زیادی از کارشناسان فنی در سطوح میانی و حتی شمار بیشتری از کارگران فنی چنین نیازی دارند.
یک شرکت بزرگ سازنده وسایل الکترونیک برای جراحی چشم در ژاپن شبکه بینالمللی مناسبی از دانشمندان طراز اول برای فعالیتهای تحقیق و توسعه خود داشت. این شرکت همچنین پیوندهای کمتر معلومی با دانشگاهیان در دانشگاههای محلی داشت، چرا که همین ارتباطات است که بر تعداد زیادی از کارکنان شرکت تأثیر میگذارد و به آنان کمک میکند در نوک پیکان پیشرفتها قرار داشته باشند.
استادان دانشگاه در نقشی مکمل تحقیقات مشترک، کار مشاوره یا پیمانکاری با صنعت را انجام میدهند تا به حل مشکلات مختلف فناوری کمک کنند. این تعامل با صنعت به آنان اجازه میدهد به نیازهای صنعت پی ببرند اما این ارتباط بر آگاهی آنان از مسائل مرتبط تأثیر میگذارد.
دانشگاهها میتوانند ضرباهنگ اجتماعی، فرهنگی و فکری یک ناحیه محلی را ارائه کنند و با این کار نقش غیر مستقیم اما مهم اقتصادی ایفا میکنند. رخدادهای فرهنگی پیرامون دانشگاهها میتواند آن مکان را برای متخصصان تحصیلکرده و کارفرماهایشان جذاب کند. مثلاً دانشگاه پنسیلوانیا در آمریکا نسبت به عمران محلات مسکونی پیرامون تعهد داده است.
سایر نقشهای مربوط به توسعه اقتصادی شامل کمک به تصمیمگیری دولت و صنعت است که با شرکت در کمیتههای اصلی و هیأتهای مشورتی و نیز با گسترش فعالیتهای اقتصادی محلی صورت میگیرد.
در بسیاری کشورها، نهادهای آموزش عالی متکی به تحقیق علمی بدون گرایش عملی متمرکز هستند یا سودای تحقق چنین هدفی را در سر میپرورانند. مؤسساتی که گرایش عملی دارند، اغلب علمیتر میشوند و مؤسسات متمرکز بر تدریس بیشتر به سوی تحقیق گرایش پیدا میکنند.
یک دلیل برای این تغییرات تفسیر غالب «خودمختاری علمی» است که اغلب جدایی از سهامداران خارجی را تشویق میکند. امروزه، برای دانشمندان امکانپذیر است که تحقیقات بنیادی انجام دهند و در عین حال، از مرتبط بودن محصول کار به لحاظ عملی نیز انگیزه بگیرند تا حدی مانند پاستور، زیستشناس فرانسوی که به خاطر تحقیقات علمی با تأثیر اجتماعی مهم معروف است. در واقع، برای برخی دانشگاههای تحقیقاتی مرتبط بودن بخشی جداییناپذیر از مأموریت آنهاست.
نهادهای آیندهنگر و متمرکز بر تدریس که مأموریت آنها ارائه مهارتهای مرتبط است نیز میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. آنها به ایجاد «ظرفیت جذب» کمک میکنند، حتی اگر اکتشافات علمی در محل صورت نگرفته باشد.
دانشگاهها میتوانند با ایجاد سریع منابع انسانی با مهارت و دانش اساسی، به گسترش پاسخگویی در بازار نیروی کار کمک کند. استادان این قبیل مؤسسات شاید به داشتن آثار علمی یا پژوهش طراز اول معروف نباشند، اما جهتگیری پیشرفت علمی را میشناسند و میتوانند برنامههای آموزشی خود را برای مواجهه با نیازهای صنعتی جدید بهروز کنند.
منبع : فصلنامه آموزش عالی بینالمللی
شماره 47
بهار 2007