تاریخ انتشار: ۳ تیر ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۴

شعر طنز> منصوره صابری:

یه جعبه‌ی گُُل‌گُلی بود

دویست تا دستمال توی اون

خوشم اومد، یه دستمالو

کشیدم از جعبه بیرون

 

چسبیده بود به هم‌دیگه

بیرون می‌اومد مث مار

جعبه، تونل بود مثلاً

دستمالا هم مثل قطار

 

هی بازی بازی دستمالا

تو دست من مچاله شد

هی بی‌خودی برگای نو

کنده شد و زباله شد

 

درخت پشت پنجره               

کوبید به شیشه، تقّ و تق

«برگا رو بی‌خودی نكن

بسّه دیگه، چندتا ورق؟»

 

جواب دادم: «دوست عزیز!

جعبه‌ی دستمالِ منه

طلا که نیس، کاغذیه

 مال تو نیس، مال منه»

 

 به من جواب داد: «ای پسر!

کاغذیه، از چوبه این!

یه هدیه‌ی درختیه

واسه تمیزی خوبه این

 

بدون که دستمال کاغذی

از تنه و پوست منه

هرکی اونو هدر نده

عاقله و دوست منه»

 

تصویرگری: مجید صالحی