علی مرسلی: این بخش به سؤال‌ها و مشکل‌های نوجوانان و پاسخ آن‌ها به قلم دکترجون اختصاص دارد. هرگونه کاشت، داشت، برداشت، بدآموزی، خوب‌آموزی، نیاموزی و... از این مطلب بر عهده‌ی خودتان است و اصلاً به ما مربوط نیست.

سؤال: با سلام و عرض خسته نباشید خدمت جناب دکترجون گرامی. بنده یک معلم ادبیات دبیرستان هستم که از دست بچه‌ها، جانم به لب رسیده. سرکلاس هیچ‌کس حواسش به درس نیست و كسی علاقه‌ای به ادبیات نشان نمی‌دهد و کسی اهل رمان و شعر نیست. راستش همه دوست دارند کلاس زودتر تمام شود و به خانه بروند. چند‌روز پیش هم یک نفر در ورقه‌ی امتحانی‌اش واژه‌ی «آره» را «عاره» نوشته بود. با این نسلِ ادبیات‌گریز چه باید کرد؟ سپاس!

جواب: ‌سلام آقای معلم. شما هم خسته نباشید. معلمی کار سختی است. یادم است وقتی مدرسه می‌رفتم، معلم ادبیاتمان مجبورمان می‌کرد شعرها را حفظ کنیم. بعد اگر بیتی را یادمان می‌رفت یا اشتباه می‌خواندیم، با ترکه‌ی آلبالو که در سرکه خوابانده بود، کف دستمان را نوازش می‌كرد. علاقه‌ی من به آلبالو و ادبیات همان‌موقع شکل گرفت! اما در مورد مشکل شما: زمان ما و شما اینترنت و تلفن همراه و بازی‌های رایانه‌ای نبود. بچه‌ها حوصله‌شان سرمی‌رفت و آخر سر مجبور بودند یه‌قل‌دوقل بازی کنند یا کتاب بخوانند و شعر حفظ کنند، سایت‌های اجتماعی سرگرم‌كننده نبود، تلویزیون این‌همه کارتون پخش نمی‌کرد و...

آقای معلم، بیا خودمان کلاهمان را قاضی کنیم. فقط بازی‌های رایانه‌ای امروز را در نظر بگیر؛ اگر دوره‌ی ما بود، خود من دکتر نمی‌شدم که سهل است، هنوز مدرک پنجمم را هم نگرفته بودم!

راستی، برای من هم خیلی سخت است كه روی صفحه‌کلید موبایلم حرف «آ» را پیدا كنم و برای همین گاهی مجبورم بنویسم «عاره»! البته همیشه شرمنده‌ی معلم‌های ادبیات و شاعران كهن هستم، ولی خب چه می‌شود كرد؟ اگر آن‌ها هم تلفن همراه و تبلت داشتند، شاید می‌نوشتند عاره، نه؟

------------------------------------------------------------

* شما هم می‌توانید سؤال‌های خود را با دکترجون در میان بگذارید. دکترجون آماده‌ی پاسخ‌گویی به همه‌ی سؤال‌های شماست!
سؤال‌های خود را به ای‌میل هفته‌نامه‌ی دوچرخه به نشانی docharkheh@hamshahri.org بفرستید.