«فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً» سيل كه ميآيد حمل ميكند كف را. كف بالا ميآيد. چرا خدا حق را به آب و باطل را به كف تشبيه كرده است؟
1- باطل طبل تو خالي است: كف بالانشين و پرسر و صداست ولي از درون خالي. آب خاموش و مفيد است. خيلي چيزها سر و صدا دارد، مثل پول خرد اما ارزش ندارد. اسكناس و چك ارزشش زياد است. كف روي آب را ميپوشاند. باطل جلوي حق را ميگيرد. حق مثل آب همه را سيراب ميكند ولي كف هيچ. طلا و نقره را هم اگر آب كنند كف دارد.
2- خطر پيدايش خرافات و بدعت در برابر حق: كف بر اثر آلودهشدن آب پيدا ميشود. باطل هم بر اثر خرافات و هوسها و توهم بروز ميكند. بايد سعي كنيم چيزي به اسلام اضافه نشود. اگر اضافه شد بدعت است. باران از آسمان است، حق هم از طرف خداست. بهرهها به مقدار ظرفيتهاست.
3- فراگير بودن حق براي همه مردم: «فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها» حق كه نازل ميشود، يك نفر ظرفش بزرگ است و يك نفر كوچك. چرا فقط بهخودت دعا ميكني؟ بگو: خدايا براي همه خير قرار بده. خير بخواهيد نه قبولي كنكور، خير بخواهيد نه پول! از خدا وسيله نخواهيد. نگو: اي خدا پول بده مكه بروم. بگو: اللهم ارزقني حج بيتك الحرام!
4- خيرخواهي براي خود و ديگران: اگر خدا به من بگويد چه ميخواهي؟ ميگويم پست نميخواهم. آن بركتي كه تار عنكبوت داشت به من بده كه پيغمبر را حفظ كرد. شنهاي طبس كاري كردند كه تمام قوا، سپاه و ارتش و... همه غافل بودند. حضرت علي(ع) گفته است خدا قلهها و درهها را كنار هم قرار داده است.
5- براي خدا تعيين تكليف نكنيم: حديث داريم از خدا خير بخواهيد. براي خدا تعيين تكليف نكنيد. خدايا من ميخواهم اين ماشين را بخرم. من ميخواهم با اين ازدواج كنم. تو از كجا ميداني ازدواج با اين به نفع توست؟ بگو هر چه خير است.
6- حق ماندني و باطل رفتني است: ارزش هر چيز به مقدار سودرساني آن است. حق ماندني و باطل رفتني است. ميگويد: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً»، باطل پرتاب ميشود، محو ميشود. چقدر جاويد شاه گفتند؟ تمام شد و رفت.
7- حيات بر مدار حق. با باران زمين مرده زنده ميشود. با حق هم دل مرده، زنده ميشود. آب باران شيرين است، حق هم شيرين است. نزول باران تدريجي است. قطره قطره است. نزول حق هم تدريجي است.