در این قسمت هم میتوانید همراه دکتر و همراهانش، یک معمای پلیسی حل کنید و مثل او از این کار لذت ببرید.
* * *
«وِلِز فارگو»، مأمور انتقال، دربارهی سرقت الماسها به دکتر توضیح داد: «قرار بود یه کیف پر از الماس رو به جواهرفروشی تحویل بدم. پشت چراغقرمز ایستاده بودم که همونموقع دو نفر که روی یه موتور نشسته بودن، با موتور به سمت راست ماشینم نزدیک شدن. یه نگاه بهشون کردم، اما چیز غیرعادیای به نظرم نیومد. داشتم به چراغ راهنمایی نگاه میکردم که یه دفعه صدای بلندی شنیدم و سر تا پام پر از خُردهشیشه شد. ظاهراً رانندهی موتور، شیشهی پنجرهی ماشینم رو با یه چوب، فلز یا یه چیزی مثل اون شکسته بود. قبل از اینکه بتونم واکنشی نشون بدم، دستش رو آورد تو و کیف الماسها رو قاپید و پرید پشت موتور و با همدستش در رفت. با موبایلم، پلیس رو خبر کردم و ماجرا رو بهشون گفتم. اما تا جایی که میدونم، اونها هنوز کسی رو دستگیر نکردن.»
دکتر پرسید: «آقای فارگو، میتونی بگی چه شکلی بودن؟»
فارگو گفت: «بله، البته. راننده قدبلند بود و موهای فرفری قهوهای داشت. اون یکی کوتاهتر بود و فکر کنم سبیل هم داشت.»
دکتر پرسید: «موتورشون چی؟»
فارگو گفت: «یه موتور قرمز روشن بود؛ درست رنگ کلاههای ایمنیای که سرشون بود. اما مطمئن نیستم که چه مدلی بود. اونها با سرعت رفتن و چرخیدن توی یه کوچه. موقع چرخیدن، اونی که ترک موتور نشسته بود، افتاد زمین.»
دکتر گفت: «فکر کنم تنها چیزی که شما ازش مطمئن هستی، اینه که جای الماسها کجاست؛ اما نمیدونم چرا بهمون نمیگی!»
* چرا دکتر فکر میکرد که فارگو سارق الماسهاست؟
پاسخ:
«فارگو» ظاهر دزدها را کاملاً توصیف کرده بود که شامل اندازهی قد، رنگ مو و حتی سبیل آنها میشد. اما به گفتهی خودش، نتوانسته دزدها و حتی موتورشان را دقیق ببیند و در ضمن هردو نفر کلاه ایمنی سرشان بوده است.