نوجوانی سیب هم نیست. با طعمی یکدست و مهربان. سیب آرامتر و گوشهگیرتر از این است که شبیه نوجوانی آدم باشد. مثلاً شاید بشود مادر را به سیب تشبیه کرد یا نوزادی آدمیزاد را.
موز هم نیست. موز، زیادی مجلسی است. شیک است اصلاً. نوجوانی اصلاً به این شیکیها نیست. آه و افسوس دارد. عطش و تپش دارد. دما دارد. پریدن توی آب یخ دارد و نمیتواند مثل موز توی ظرف کریستال میوه بنشیند و مؤدب، با برنامهای مشخص منتظر مهمان بماند.
خربزه هم نیست. نوجوانی باهویتتر از این است که خربزه باشد. باشکوهتر از این است که گیلاس باشد. عجیبتر از این است که خیار باشد. معمولیتر از این است که آناناس باشد. پیراشکی هم نیست که از دهن بیفتد. بستنی نیست که زود آب شود و از دست برود. زرشک نیست که فقط به درد تزیین بخورد. آب نیست که همیشگی باشد. گندم نیست که بشود بنمایه باشد. کدوتنبل نیست که فقط به درد مراسم شبچله بخورد و دیگر به کار نیاید. کاهو نيست که کنار غذا به درد بخور باشد يا ساندویچ، که بشود یک وقتهایی آن را هوس بکنی. چه معجونی است نوجوانی؟! چه معجون خوشمزه و سلیس و شیطان و بازیگوشی است این موجود!
نوجوانی شايد «گوجهسبز» است. نهچندان کوچک که گم شود، مثل دانهی فلفل و نهچندان بزرگ که زیادی به چشم بیاید مثل کدوحلوایی. گوجهسبز است نوجوانی که همیشه فکر میکنی چهقدر بامزه است. ترش و شیرین است و حقیقت این است که اصلاً یک دانهاش مزه نمیدهد!
نوجوانی با دوست معنی میدهد. با تعداد زیادی همکلاسی که تصویری از نوجوانی آدم میسازند. بشقاب تازه و خوشرنگی پر از گوجهسبزهای تازه که قل میخورند. میشود نمکشان زد. از خوردنشان خوشحال بود. انگار که یک جور دلخوشی هستند توی یخچال و نمیشود بهشان گفت میوه، هرچند میوهاند و همهاش انتظار داری که بزرگ شوند و به میوهی دیگری تبدیل شوند و آنها تنها و تنها گوجهسبزهای بیخیال و خوشحال و غمگین و مهربان و عصبانی و عجیب و معمولی و ساده و بیشیلهپیله و نازکنارنجی و قوی و بازیگوشی هستند که تُو و بیرونشان یکرنگ است و با نمک خیلی خوشمزه میشوند معمولاً!
نوجوانی معجون عجیبی است که وقتی در آن زندگی میکنی همهچیز بیش از اندازهى واقعی و محشر است. همهی اتفاقهایی که در نوجوانی میافتد شبیه اولینباری است که شنا کردن را تجربه میکنی. اولينبارى که مزهی نان محلی را با ماست مىچشى يا گاززدن نخستين بستنییخی يا اولينبار، زدن گوجهسبز توی سبزى دِلار خوشبوی از شمال رسیده!
نوجوانی بیشتر از آن که یک عکس باشد، مثل دورهی کودکی و یا یک فیلم باشد، مثل خاطرات یک پیرمرد هفتاد و چهارساله، یک قطعهى موسیقی است؛ موسيقىاى متفاوت...
موسیقی بسیار زیبای نهچندان بلند و نهچندان کوتاهی که تا ابد شنیده خواهد شد و رد پایش را در همهی روزهای بعد از زندگی نوجوانی خواهد گذاشت. شما از دورهی نوجوانیتان کشف خواهید شد و بهترین رنگی را که به شما میآید، به خود خواهید گرفت.
همهچیز بسیار زود خواهد گذشت، اما نوجوانها فرصتهای محشر نوجوانی را از دست نمیدهند. مگر کسی را میشناسید که به دست سخاوتمندی که به او گوجهسبز تعارف میکند، نه بگوید؟
سردبير هفتهنامهى دوچرخه