خب، مؤسس و نخستین سردبیر دوچرخه، فریدون عموزاده خلیلی در سرمقالهی شمارهی اول، به این پرسش پاسخ داده و بد نیست حالا که سن دوچرخه، تقریباً به اندازهی یک نسل نوجوانانه بالا رفته، قسمتی از آن سرمقاله را برای مخاطبان امروزی دوچرخه بیاوریم.
«...راستش اول قرار نبود اسمش دوچرخه باشد. اولِ اول، اسم یک گل یادمان آمد؛ اسمی مثل بنفشه، نیلوفر یا حتی آفتابگردان، بعد... اما چهکسی گفته اسم یک نشریه همیشه باید در بیداری پیدا شود؟ گاهی وقتها خوابها بیشتر کارسازند و راستی اگر خوابها نبودند زندگی انگار چیزی کم داشت. مثل خوابی که من دیدم. در واقع همینخواب بود که رکابزنان، «دوچرخه» را با خودش آورد.
شب، واژهها مثل بادکنکهایی بودند در یک جشن شلوغ و عجیب و غریب و رنگبهرنگ. آسمان خوابم پر از بادبادک بود؛ پر از واژه، پر از پرنده و گل و گیاه و حشره و سنگ و ستاره و صدا. من از هجوم آنهمه واژه وحشت کرده بودم، که او آمد. آرام و سبک و بیصدا... و شروع کرد به زنگزدن و من موقعی از خواب پریدم که زنگ دوچرخه، عالم و آدم را برداشته بود... همانلحظه، همانجا، همانطور که کنار پنجره ایستاده بودم و به دوچرخهی باران خوردهام نگاه میکردم، اسم نشریهی شما «دوچرخه» شد.
...دیگر مهم نبود که «یونگ»* در جایی گفته باشد: «رؤیای دوچرخه را بیشتر نوجوانها میبینند، بهخصوص آن نوجوانهایی که حرکت، پیشرفت، آینده و چهرهی زیبای زندگی را جستوجو میکنند.» و کس دیگری گفته باشد: «رؤیای دوچرخه معمولاً با شادی و خوشبختی آمیخته است و سفرهای دونفره با دوچرخه معنای عشق، دوستی و همدلی دارد.» و اصلاً مهم نبود که بشنوم در این ۲۰۰سالی که از عمر اولین دوچرخه میگذرد، دوچرخه همیشه وسیلهی محبوب نوجوانهای همهی دنیا از دختر و پسر بوده و هست و یا بعضیها حرفهای فلسفی و گندهگنده بزنند و بگویند: دوچرخه با تمام سادگی و صمیمیتش، معنای گذر آرام و دلنشین از دوران سنتی به دوران صنعتی را همراه دارد و یا هواداران محیط زیست بگویند: «آفرین! دوچرخه تنها وسیلهی دوستدار آسمان آبی، زمین پاک و آبهای زلال است» و... یا یک جستوجوگر تاریخ علم و فرهنگ و روانشناس اجتماعی بگوید: عجیب است که دوچرخه در همهی فرهنگهای دنیا معنای مثبت حرکت و شور را دارد و دیگری بگوید: دوچرخه انگار روح دارد، چرا که از انرژی انسانی که او را میراند بدون واسطه بهره میگیرد.»
* * *
رؤیاهایتان را به دوچرخه بگویید
اگر در دورِ اول این «چرخ اول»، جواب ۱۳سال پیش دوچرخه را دربارهی نامش برایتان آوردهایم، به این معنا نیست که فکر کنیم نوجوان امروزی هم، همان نوجوان ۱۳سال پیش است. دوچرخه حواسش هست که نوجوانهای امروزی چهقدر همهچیزشان دیجیتال شده و از درسخواندن تا بازیکردن که هیچ، حتی خوردن و خوابیدنشان را هم به ابزارها و ابزارکهای فناورانهی جدید وصل کردهاند و آنلاینِ آنلاین زندگی میکنند. بهخاطر همین دوچرخه هرسال و هرماه و هرهفته سعی میکند بهروز باشد و حال و هوای روز نوجوانها را بشناسد و متوجه شود که آنها به چه چیزهایی فکر میکنند؟ چه سؤالهایی دارند؟ خواستههایشان چیست؟ و چه نیازهایی دارند؟ تلاش میکند بین نوجوانان باشد و بفهمد که آنها چه کتابهایی میخوانند؟ چه فیلمهایی میبینند؟ چه رؤیاهایی در سر دارند؟ چه بازیهایی مشغولشان میکند؟ از چه چیزهایی حوصلهشان سر میرود؟ و به چهچیزهایی اعتراض دارند؟
و البته شما خودتان بهتر از هرکس دیگری جواب این سؤالها را میدانید چون با همین فکرها و فیلمها و بازیها و رؤیاها زندگی میکنید، پس بیایید رؤیاهایتان را برای دوچرخه تعریف کنید و بیشتر از قبل با دوچرخه حرف بزنید. از خواستهها و سؤالها و حوصله سررفتنهایتان و از هرچه که با یک دوست صمیمی میشود در میان گذاشت برایمان بگویید تا دوچرخه بتواند بهتر و زودتر خودش را به شما برساند و در همان حال و هوای شما نفس بکشد و بتواند همچنان پابهپای شما رکاب بزند و با شما به گوشهگوشهی شهرها و روستاها بیاید.
* * *
زندگی نوجوانانه
دوچرخه در این ۱۳سال همیشه به یک شکل و با یک سرعت ثابت رکاب نزده. گاهی آهسته دور زده تا ببیند شما به کدام سمت نگاه میکنید و چه چیزهایی را بیشتر دوست دارید. یک وقتهایی هم تکچرخ زده و گاهی هم سرعتش را زیاد کرده و دوشنبهها هم به دیدن شما آمده و خواندنیهایش را برای شما آورده است.
یک سالی که از عمر دوچرخه گذشت متوجه شد که نمیتواند فقط به نامهها و تلفنهای شما یا شرکتکردنتان در مسابقهها دل خوش کند و فکر کرد باید نوجوانهای فعال خوشذوق را همهی سال همراه خودش ببیند. اجرای طرح خبرنگار افتخاری از همانوقت شروع شد که کمکم در دل خودش به تشکیل «تیم شعر» و «باغچهی داستان» و «سفیران محیط زیست» یا انتخاب خبرنگار ماه و خبرنگار برتر رسید.
یا شاید نوجوانهای قدیمی دوچرخهخوان یادشان باشد که آن اولها سهچرخه یک صفحه بود که مطالبی برای کودکان در آن چاپ میشد تا دست خواهر و برادر کوچکتر نوجوانهای دوچرخهای هم خالی نماند. بعد در دی ۱۳۸۱، سه چرخه با ۱۶صفحه (البته در اندازهی نصف صفحههای دوچرخه) متولد شد. همان وقتی که این اتفاق افتاد صفحهی دوخرچه هم بهدنیا آمد. یعنی تا آن موقع بهطور جدی، دوچرخه صفحهی طنز نداشت.
همان نوجوانها احتمالاً یادشان هست که کولهی سردبیر را آنقدر با نامههایشان پُر میکردند که هرچندوقت یکبار، سردبیر ناگزیر میشد یک «چرخ اول» بنویسد به چه بلندی و به نامههای آنها واکنش نشان بدهد. و البته یادشان هست که عموزاده خلیلی، تابستان ۱۳۸۲، رکاب دوچرخه را بهدست خاله لیلای بچههای دوچرخهای (لیلا رستگار) سپرد.
دوچرخهی چهار، پنج ساله تابستانها و زمان تولد خودش و در آستانهی عید نوروز علاوه بر شمارههای معمولی، ویژهنامههایی با جلد هم منتشر کرد. در شش سالگی با انتشارات همشهری همکاری کرد و کتابهایی برای نوجوانان منتشر شد؛ کتابهایی مثل «جای شما خالی است» که منتخبی از آثار ۹ شاعر امروز ایران بود یا مجموعهی داستان «پسرخوانده» یا مجموعهای از شعرهای نوجوانان دوچرخهای به نام «غریبههای آشنا».
این یکی را نوجوانهای امروز هم میدانند که دوچرخه دوبار اثاثکشی کرده. یکبار از کوچهی تندیس به خیابان مطهری و بار دیگر همین چندماه پیش از خیابان مطهری به کوچهی تورج (پارکوی). از سال ۱۳۸۶ بعضی از مطالب دوچرخه در سایت همشهری آنلاین قابل مشاهده بود، اما از آبان پارسال تقریباً تمام مطالب دوچرخه را، میتوانید در این سایت ببینید، بهعلاوهی اخبار و مطالب دیگری که در دوچرخه جا نمیشوند. در ضمن، برای چندماه آینده کارهای تازهتری برای عرضه در بخش کودک و نوجوان همشهری آنلاین، در نظر گرفتهایم که بهموقع خبر آن را هم در دوچرخه خواهید خواند.
میبینید که دوچرخه چه زندگی پرهیجانِ نوجوانانهای داشته؟ خُب، اگر دوست دارید دوچرخه همچنان به این زندگی نوجوانانه ادامه بدهد، بدانید که سخت به حضور شما نیاز دارد، مهم نیست این حضور چه شکلی باشد و با چه محتوایی، میخواهید نامههایتان را پست کنید یا ایمیلی بفرستید یا با نمابر، فرقی ندارد. این هم تفاوتی نمیکند که با شعر و داستان و یادداشت و گزارش و گفتوگو حضور پیدا کنید یا با عکس و تصویرسازی و کاریکاتور. حتی خوب است با درددلها یا انتقادها و پیشنهادهایتان به دوچرخه بیایید. مهم، بودن شماست در دوچرخه و با دوچرخه.
__________________________________________
* گوستاو یونگ، روانشناس معروف آلمانی است که دربارهی تفسیر نمادها و تعبیر رؤیا مطالعههای فراوانی کرده است.
تصویرگری: الهام درویش