حسین شمسیان در روزنامه كيهان با تيتر« دولت و رسانه ملی» نوشت:
وقتی رسانهای ملی و متعلق به همه ملت باشد، طبیعی است که باید حرف ملت را بزند و البته باید پذیرفت که خادمان ملت از ملت جدا نیستند. اصلا همه مردم که نمیتوانند مدام در رسانه باشند پس باید این فرصت در اختیار نمایندگان و منتخبان ملت باشد تا آنها به نمایندگی از مردم، حرفهایشان را بزنند و از کارهایشان به مردم بگویند، مشکلاتشان را صمیمانه با مردم مطرح کنند و کارنامه عملکردشان را پیش روی مردم باز کنند. اگر چنین شد و مردم از نقشآفرینی منتخبانشان در رسانه مطلع شدند میتوان گفت که آن رسانه به وظیفه ملی خود عمل کرده است و البته بجز این وظیفه ملی، رسانه باید مشکلات، دغدغهها و نابسامانیهای مردم و جامعه را هم منعکس کند.
با انجام این 2 تکلیف، دیگر هیچ کس نمیتواند به این رسانه خدشهای وارد کند و خردهای بگیرد.
انتظار مسئولان- به خصوص قوه مجریه به دلیل آنکه مسئول بخش مهمی از امور جاری کشور است- از رسانه ملی برای انعکاس اخبار فعالیتهایشان، انتظار نابجایی نیست و نمیتوان آن را به تقاضای اضافی و یا درخواست سهم ویژه از ساعتهای پخش تعبیر و تفسیر کرد. چرا که قرار است در برنامههای مورد تقاضای مسئولان، فعالیتها و خدمات ارائه کرد نه زندگی شخصی افراد. اما این انتظار منطقی و معقول، مثل خیلی کارهای دیگر، هم معنا و مفهومی خاص دارد و هم آدابی:
1- نخستین معنایی که از انتظار مسئولان برای حضور در رسانه ملی به ذهن متبادر میشود، قبول تاثیرگذاری آن است یعنی آن مقام مسئول قبول کرده که رسانه ملی، برد زیادی دارد و بهترین محل برای معرفی کارنامهاش به مردم است و اگر چنین نبود و چنین کارکرد مهمی برای آن متصور نبود، چه دلیلی برای اصرار و تاکید بر حضور در رسانه وجود دارد؟!
2- اگر این کارکرد پذیرفته شود- که ظاهرا پذیرفته شده است - دیگر نمیتوان نسبت به همان رسانه، رویکرد کماهمیتی و حتی تخریبی داشت. یعنی نمیتوان همزمان گلایه کرد که ما، در رسانه ملی جایی نداریم و هم گفت که مردم به رسانه ملی اهمیتی نمیدهند و اخبار را از جاهای دیگر دریافت میکنند! اگر رسانه اهمیت ندارد چرا اصرار به حضور دارید و اگر اهمیت دارد، چرا تخریب!؟ یا مثلا نمیتوان ماهها در همه برنامههای صدا و سیما، مردم را به انصراف از دریافت یارانهها تشویق و دعوت کرد، حتی دیالوگ سریالهای نوروزی را هم برای این امر تغییر داد و بعد وقتی حدود 96 درصد مردم به سیاستهای غلط اقتصادی «نه» گفتند، بگوییم کارکرد صدا و سیما مخرب بود و باعث شد که مردم به درخواست دولت پشت کنند!
3- به غیر از معنای خاص که ذکر شد، تقاضا برای حضور در رسانه ملی آدابی هم دارد. یعنی باید مطلبی که برای مردم جاذبه دارد از آنتن تلویزیون پخش شود. یک هنرپیشه، یک مجری یا یک خواننده اگر هنری برای عرضه نداشته باشد، خیلی زود به دلیل عدم پذیرش مردمی از آنتن حذف خواهد شد و مسئولان آن شبکه برای از دست ندادن مخاطبانشان، آن فرد را کنار میگذارند. حتی اگر او اسپانسر مالی شبکه یا برنامهای خاص باشد.
4- بهترین راه برای ماندن یک شخص در صدر برنامههای شبکه، هنرآفرینی اوست. اگر هر که هر نقشی داشته باشد را درست ایفا کند، مردم خواستار دیدن تصویر و شنیدن صدای او میشوند و کسی نمیتواند او را سانسور کند. «هنرمندی» شرط اول حضور در رسانه است یک مقام مسئول اگر کارنامه موفقی نداشته باشد، نمیتواند انتظار اختصاص آنتن رسانه ملی را مطرح کند، این انتظار دیگر انتظار منطقی نیست و مردم آن را به حق نمیدانند. هنر او، کارنامه موفق اوست. بنابراین اگر در کارنامه یک ساله یک مدیر، چیز مهم و قابل توجهی نباشد، هنری برای نمایش باقی نمیماند و اگر نمایشی ارائه شود، کسالتبار و خستهکننده است و مردم انتخاب دیگری خواهند کرد.
همانطور که در یک فیلم یا سریال نمیتوان پذیرفت هنرپیشهای فقط با گفتن اینکه من هنرپیشهام، محبوبیتی کسب کند، در عرصه خدمت و خدمتگزاری هم وضع جز این نیست.
یک راه ساده هم برای سنجش این امر وجود دارد. اگر به واقع هنری در کار است و کار کارستانی انجام شده طبیعتا حامیان و علاقهمندان به آن هنرمند، نخستین مروجان آن خواهند بود. اما چرا خبری نیست؟!
روزنامههای زنجیرهای حامی دولت، اکنون که در هفته دولتیم و زمان تکریم کارستانهای احتمالی است، کدام دستاورد عظیم و کدام کار مهم را خبر اول خود کردند؟ آیا آنها هم به دولت پشت کردهاند!؟ آیا دولت، در روزنامههایی که توسط نزدیکترین یارانش منتشر میشود هم دچار محدودیت و سانسور است یا اینکه نه! آنها هم حرفی برای گفتن ندارند؟ واقعا وقتی خبری نیست و روزنامههای حامی دولت هم برای پنهان داشتن این موضوع، هر روز حاشیهای جدید و مضمونی تازه کوک میکنند، چه اصراری به این حرفهاست؟
وقتی مردم میبینند پخش برنامهای که قرار نیست هیچ پرسش جدی مطرح شود و مجری نقشی جز تماشاچی ندارد، به تاخیر میافتد تا مجری دلخواه و مطلوب جانشین مجری سابق شود و بعد باز هم گله از عدم همکاری رسانه ملی را میشنوند، حس میکنند که شاید حرفی نیست وگرنه که تریبون آماده است!
5- یک ویژگی مهم دیگر یک برنامه برای پخش در آنتن ملی، حقیقی بودن آن است. از بعضی برنامههای تخیلی و کارتونی که بگذریم، این یک شرط و اصل مهم است و باید رعایت شود و اگر خلاف آن به مخاطب تحمیل شود، دلزدگی و قهر با رسانه، فرجام محتوم این کار است.
مثلا اگر در یک برنامه اقتصادی، یک مقام مسئول مدام به مردم بگوید که همه چیز ارزان است، تورم از 45درصد به 15 درصد رسیده، مشکلات اقتصادی و معیشتی کاهش یافته، برای اشتغال گامهای مهمی برداشته شده، گذشته سیاه و تاریک بود و امروز همه چیز گل و بلبل است و... مخاطب شک میکند که آیا رسانه با او شوخی میکند!؟ و آیا کسی که این سخنان را به زبان میآورد، در جامعه زندگی نمیکند و خبر ندارد که دولت از سال قبل تا به حال همه خدمات خود مثل آب، برق، گاز و حمل و نقل و... را حداقل 20 درصد گرانتر از آنچه بوده کرده است؟! پس چطور میگوید تورم 15 درصد شده است!؟ یعنی همه چیز حداقل 20 درصد گران شده ولی باز هم تورم به 15 درصد رسیده است!؟
وقتی مخاطب با این سخنان غیرصادقانه مواجه شود، اعتماد او به رسانه کم میشود و فکر میکند که با یک برنامه فرمایشی و تحمیلی مواجه است. هرچه اصرار به پخش این برنامهها بیشتر شود، دلزدگی مخاطب افزون خواهد شد.
6- راه دیگر برای ارائه یک برنامه موفق در رسانه، رقابت است. همان چیزی که در بسیاری از فیلمها و سریالها میبینیم. همیشه بازیگران کهنهکار در حال رقابت با هنرپیشههای جوانتر هستند، هر یک هنر و حرف خودش را میزند و در این میان، این مردم هستند که بهترین را انتخاب میکنند. اما شرط انتخاب، مقایسه است. نمیتوان یکطرفه حرف زد و از انتخاب شدن خوشحال شد! آیا میتوان پذیرفت که یک رسانه موفق در طول یک سال 4000 ساعت آنتن پخش را در اختیار مدیران ارشد و میانی دولت قرار داده و آنها در جادهای یکطرفه هرچه خواستهاند گفتهاند و کسی هم نبوده که یک سوال جدی و چالشی بپرسد و بعد ادعا کنیم که این عملکرد رسانه مثبت بوده است!؟ و حتی بعد گله کنیم که چرا رسانه، فرصت کمی در اختیار ما میگذارد!؟ 4000 ساعت یعنی 166 شبانهروز!
آیا این فرصت- و حتی یک دهم آن - در اختیار صداهای پرسشگر قرار گرفته است!؟ اگر میتوان تصور کرد که صدا و سیما همه فیلمها و سریالهایش را به یک کارگردان بسپارد و به رقیبی اجازه تولید و حتی نقد برنامههای او را ندهد و با این حال موفق در جذب مخاطب است، در این موضوع هم باید همان راه را در پیش گرفت. اما میدانیم که رسانه، از بیم از دست دادن مخاطب، پس از پخش یک سریال که نهایتا 20 قسمت بوده، چندین نفر را به عنوان منتقد گرد هم میآورد تا در مقابل چشمهای مردم، ضعف و قوت برنامه را بیان کنند. آیا این فرصت در اختیار غیردولتیها هم بوده؟ وقتی رئیس سازمان صدا و سیما صراحتا درباره نقد توافقنامه ژنو میگوید «باشد برای فرصتی دیگر»! یا وقتی نماینده مجلس میگوید: «از صدا و سیما نظر کارشناسان مخالف برنامههای دولتی به گوش نمیرسد» و... اگر آنها هم نمیگفتند، مردم که میبینند! به کدام برنامه اجازه داده شد تا درباره مسائل فرهنگی دولت موضعی بگیرد؟ بحثی کارشناسانه و رودررو داشته باشد؟ توافقنامه ژنو چطور؟ وضع اشتغال و مسکن چه؟
البته مسئولان صدا و سیما هم متأسفانه و برخلاف آنچه دولت ادعا میکند ترجیح دادهاند که در همان جاده یکطرفه حرکت کنند که این خود حدیث دیگری است و درخور نقد جدّی.
داعش و لايه پنهان قدرت نرم آمريكا
روزنامه رسالت به قلم حشمت الله فلاحت پيشه در ستون سرمقاله خود آورد:
ديروز درباره ديدگاه آمريكاييها در مورد پديده داعش و اينكه چه ارتباطي با راهبرد آنها در منطقه دارد سخن گفتيم. گفته شد داعش در رفع نيازهاي مديريت و فرماندهي، تامين و گردش مالي و نيز تجهيز تسليحاتي از آمريكا و متحدانش كمك ميگيرد چرا كه بخشي از عمليات نرم آمريكا در جهان اسلام محسوب ميشود. بر اين اساس لازم است الزامات ضروري زير در برخورد با داعش در دستگاه ديپلماسي كشور مورد توجه قرار گيرد.
1- توجه به واقعيتها و مصاديق راهبرد نرم آمريكا در طرحهاي پژوهشي و كار رسانهاي ضروري است. متاسفانه بخش عمده تحليلها و حتي برخي راهكارهاي عملياتي در قبال سياستهاي منطقهاي آن قدرت در ايران، با توجه به مواضع اعمالي و ظاهر رفتاري دولتمردان، نظاميان و افسران اطلاعاتي سازمان سيا صورت ميگيرد. ضمن آنكه در عرصه رسانهاي نيز جاي چنين تحليلهاي بنيادي و روشنفكرانه در ايران خالي است.
2- براساس تجربه تاريخي عمومي توجه به واقعيات و مصاديق قدرت نرم در ايران ناشي از دو عامل است: اول؛ عدم پذيرش علمي و منطقي اين واقعيت پيچيده در ميان قدرتهاي بزرگ امروز دنيا و دوم عدم انتقاد و باور به قدرت نرم و مصاديق آن. موضوع و عامل اول در قالب كار علمي و رسانهاي قابل اصلاح است ولي متاسفانه برخي از فعالان سياسي و اصحاب رسانه در ايران نسبت به لايههاي زيرين سياست و قدرت ايالات متحده همواره غفلتي آگاهانه داشتهاند. به عنوان يك راهكار عملياتي بايد در حوزههاي مختلف بويژه در مسائل مربوط به روابط و ارتباطات خارجي، شاخص و مصاديق روز قدرت نرم مشخص شده و در سامان مديريت كشور مورد توجه قرار گيرد.
3- با توجه به قرار گرفتن داعش در فهرست گروههاي تروريستي كشورهاي غربي، در حوزه ديپلماسي عمومي رسمي، بايد خواست اجراي موافقتنامههاي امنيتي ايالات متحده و قراردادهاي "مشاركت براي صلح" ناتو با كشورهاي منطقه خاورميانه مطرح شده و به عنوان يك مطالبه رسمي و عمومي از اين كشورها مطرح گردد.
در صورت اجراي موافقتنامههاي فوقالذكر، رگهاي حياتي بسياري از گروههاي تروريستي بويژه داعش قطع ميشود و در صورت عدم اجراي آن، روشنگري لازم در خصوص سياستهاي دوگانه و ضدتروريستي آمريكا و غرب و برخي متحدان منطقهاي آن صورت خواهد گرفت.
4- در حوزههاي رسمي و عمومي ديپلماسي طرح درخواست ممنوعيت حضور حوزههاي فرماندهي و مديريت داعش در تركيه، قطع كمكهاي مالي عربستان و برخي از كشورهاي عربي و پايان دادن به تجهيز داعش توسط برخي كشورهاي غربي ضروري است.
5- از داعش براي اثبات نياز دائمي منطقه خاورميانه به حضور نظامي آمريكا استفاده ميشود. حضور نظاميان آمريكا در كشورهاي خارجي طبق مقررات داخلي آن كشور مستلزم پذيرش "كاپيتولاسيون" يا "حق قضاوت كنسولي" از طرف كشور ميزبان است. در سال 2011 ميلادي، مردم و دولتمردان عراق از پذيرش كاپيتولاسيون خودداري كرده و لذا توافقنامه حضور دائمي پايگاههاي نظامي آمريكا در عراق امضا نشد. در شرايط كنوني كه حضور يا نفوذ تروريستي داعش در حدود 50 درصد خاك عراق مشهود است، راهبرد كلان آمريكا در حوزه ديپلماسي عمومي، اثبات نياز كشورهاي منطقه و جهان به دست برتر نظامي آن قدرت است. اين واقعيت ناشي از مديريت راهبردي لايه زيرين صفحه شطرنج توسط سازمان "سيا"ي آمريكاست و از گروه تروريستي داعش با ظاهر ضدآمريكايي، در راستاي اثبات نيازهاي راهبردي و كلان آن قدرت استفاده ميشود.
6- كار علمي و رسانهاي در خصوص ارتباط راهبردي داعش با رژيم صهيونيستي و سياستهاي آمريكا در قبال اين رژيم نيز ضروري است.
بهرغم ظاهر متفاوت و متقابل، "افراطيگري صهيونيسم" و "افراطيگري اسلامي"، نتيجه راهبردي اقدامات داعش، در راستاي سياستهاي رژيم صهيونيستي ارزيابي ميشود. از دهه 1970 ميلادي و بعد از پايان آخرين جنگ فراگير عرب- اسرائيل در 1978، بخش عمده توجه به انرژي جوانان مسلمان از موضوع اصلي دنياي اسلام "فلسطين" منحرف و به اختلافات خونين درون مرزهاي اسلامي معطوف گرديد. داعش و تروريسم سلفي، با سياستهاي ضدانساني خود بيشترين بهره را متوجه راهبرد صهيونيستها كرده است و در شرايط كنوني نيز جنايات رژيم صهيونيستي در "غزه" در پوشش پيشرويها و جنايات داعش در عراق صورت ميگيرد. در فضاي رسانهاي نيز رسانههاي غربي براي موجه نشان دادن كشتار فلسطينيهاي مسلمان، تصاوير و تحليلهاي فلسطين را بعد از صحنههاي گزينشي از جنايات ضدانساني داعش منتشر ميسازند تا اقدامات آن رژيم از توجيه لازم برخوردار شد و ظاهري بشر دوستانه پيدا نمايند.
7- بيانيه اخير وزارت امور خارجه ايالات متحده در دعوت همكاري جمهوري اسلامي ايران براي مقابله با داعش، همچون سياستهاي مقاطع 2001 و 2003 ميلادي آمريكا، فاقد صداقت و وجاهت لازم است. در آن مقطع زماني، آمريكا خواستار همراهي ايران عليه طالبان و صدام حسين شد ولي در نتيجه عملي اين دعوت، قرار دادن نام ايران در جمع كشورهاي شرور و آغاز تحريمهاي تازه بود. در شرايط كنوني نيز بخش عمده عمليات داعش در قالب نقشه راهبردي آمريكا و رژيم صهيونيستي شكل ميگيرد. پيشروي اين گروه تروريستي تا مناطقي همچون "جلولا"، "كلوز خورماتو" و "بعقوبه"، اهداف بلند مدت ضدايراني را دنبال ميكند. اقدامات ايذايي احتمالي ميتواند يكي از اهداف فوق باشد.
البته تجربيات تاريخي گذشته اثبات كرده است كه ايرانيها نسبت به حريم مرزي خود حساسيتي ويژه دارند و در اين ايام گروهكهاي متجاوز سرنوشتي غير از "انهدام قطعي" نداشتهاند. با اين وجود در صورت روشنگري بيشتر در قبال عقبه پنهان داعش، فروپاشي اين گروهك نيز پيش از تبديل شدن آن به يك "قدرت مستقر" در عراق و سوريه و يا يك گروهك مشغلهساز در مرز ايران شتاب خواهد گرفت.
يمن از اسقاط نظام تا اسقاط فساد
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود نوشت:
اين روزها در يمن وقايع مهمي در حال شكلگيري و تحولات زيادي در جريان است. مردم محروم و استبدادزده از شهرهاي مختلف اين كشور به دعوت جنبش حوثيها به صنعا آمدهاند تا انقلاب نيمه كاره و به تاراج رفته دو سال پيش خود را كامل كرده و حقوق به يغما رفتهشان را از طريق مسالمتآميز و بدون درگيري مطالبه كنند.
يمن، سرزمين متراكمي كه به اندازه تمام كشورهاي حاشيه خليج فارس جمعيت دارد، اين روزها از يكسو در تب و تاب حركتي آزاديخواهانه و حقطلبانه ميسوزد و از سوي ديگر آبستن حوادثي است كه بر اثر مقاومت دولت و تهديد برخي كشورهاي همسايه در حال وقوع است، سرزميني كه يكي از افتخارات مردمانش اينست كه خود را تنها ملتي ميدانند كه بدون جنگ و خونريزي و با رسيدن فرستاده ويژه پيامبر اكرم(ص) حضرت علي بن ابيطالب(ع) به اسلام گرويده و مشرف به اين دين الهي شدند. اما همين سرزمين با اين ويژگي كه 45درصد از جمعيت 23ميليوني آنرا شيعيان زيديه، اسماعيليه و دوازده امامي تشكيل داده و بقيه نيز از سنيهاي شافعي مذهب محب اهل بيت(ع) و به لحاظ برخورداري از معادن ارزشمند و آب و هواي معتدل از طبيعتي سبز و خرم بهرهمند بودند و به همين دلايل آنرا "يمن خوشبخت" ناميدهاند، امروز آبستن حوادثي است كه كوچكترين اشتباه دولت اين كشور و عدم تمكين در برابر خواستههاي مردم ميتواند آنرا به بشكهاي از باروت تبديل كرده و حوادث غيرقابل پيشبيني را در آن رقم بزند.
شايد اكنون "عبدربه منصورهادي" رئيسجمهور يمن كه پس از قيام دو سال پيش مردم اين كشور در جريان بيداري اسلامي توانست با حمايتهاي عربستان از معاونت "علي عبدالله صالح"، خود را به كرسي رياست جمهوري رسانده و استبداد سنتي را در قالبي جديد بر اين كشور مسلط كند، با اندكي درايت بتواند به خواستههاي مردمي كه از درخواستهاي قبلي خود مبني بر "اسقاط نظام" كوتاه آمده و با پائين گرفتن لولههاي سلاح به "اسقاط فساد" و برگزاري تظاهرات آرام روي آوردهاند، پاسخگو باشد و كشور را از بحراني كه در آن فرورفته، خارج كند.
اين بار زيديهاي حوثي ساكن استان شمالي "صعده" كه سالها از دو سو تحت فشار حكومت استبدادي يمن و تحريكات هماهنگ رژيم سعودي در فقر و استضعاف شديد بسر برده و ازكوچكترين حقوق اوليه محروم بودند، براي خروج از اين وضعيت غيرقابل دوام، مرحله جديدي از مبارزات خود را در قالب دعوت "عبدالمالك حوثي" رهبر گروه "انصارالله" براي برگزاري تظاهرات مسالمتآميز مردمي از سراسر كشور به سوي صنعا آغاز كرده و روز جمعه با تجمع در اين شهر، نمازي ميليوني را با تركيب "زيدي ـ شافعي" به امامت يك روحاني شافعي اهل سنت برگزار كردند كه عملا كمر دولت را شكست و وزن سنگين زيديها را در صحنه سياسي علاوه بر صحنههاي نظامي به رخ دولت مركزي كشيد و توانست توطئه دولت را در به حاشيه راندن حوثيهاي اين كشور خنثي كرده و قدرت واقعي آنان را در بسيج سياسي مردم يمن و به صحنه آوردن آنان به اثبات برساند.
حوثيها در اين حركت جديد براي رسيدن به مطالبات به حق خود كه طبعاً خواسته تمام مردم يمن نيز هست از تاكتيكهاي مسالمتجويانه و اتحاد با ساير اقوام و مذاهب استفاده كرده و توانستهاند اكثريت يمنيها، اعم از زيدي و شافعي را با خود همراه كرده و در اين راه به موفقيت بزرگي دست يابند. آنها سه خواسته را مطرح كردهاند كه با استقبال شديد مردم يمن مواجه شده و باعث پيوستن ساير اقشار مردم و ايجاد اكثريتي قوي در مقابل دولت مركزي گرديده است.اين سه خواسته اساسي و ملي اينها هستند:
1ـ اجرايي شدن نتايج گفتگوهاي ملي كه از دو سال پيش آغاز شده و تصميمات مهمي هم شامل تعديل حكومت و برگزاري انتخابات آزاد گرفته شده ولي دولت براي اجراي آن اهتمامي به خرج نميدهد.
2ـ حكومت بايد تعديل شود و مقدمه آن بركناري نخستوزير و كنار رفتن حزب اقليت "اصلاح" از قدرت است. اين حزب كه از بقاياي رژيم علي عبدالله صالح بوده و حمايت احزاب سوسياليست، بعث و بخشهايي از ارتش را با خود دارد، قدرت را در اين كشور قبضه كرده و اهالي شمال و جنوب را از مشاركت در قدرت سياسي محروم نموده است.
3ـ تعديل قيمت فرآوردههاي نفتي بويژه گازوئيل كه با افزايش 300درصدي آن، ضربه سنگيني به كشاورزان و روستائيان وارد كرده است.
بيان اين سه خواسته توسط گروه انصارالله و حمايت آن از سوي ديگر گروههاي مردمي و تعيين ضربالاجل براي اجراي آن توسط حكومت باعث شده شكل و شمايل مبارزات مردمي در يمن كه تاكنون به صورت قومي، منطقهاي، مذهبي و عمدتاً شبه نظامي بود، اين بار به گونه مبارزهاي كاملا مسالمتآميز و در قالب مطالبات دمكراتيك و در پوشش اجماع مردمي دنبال شود و اين شيوه كه مردم از سراسر يمن و 11 استان اين كشور راهي صنعا شده و بدون توسل به سلاح و بدون تخريب ادارات دولتي بر تحقق خواستههاي مشروع سهگانه ارائه شده از سوي حوثيها تاكيد كنند، عملاً دولت يمن را با بنبست مواجه كرده است.
در مقابل، رئيسجمهور به جاي شنيدن صداي اعتراضات مردم يمن و اجابت درخواستهاي آنان درصدد است عملاً تغييرات مسالمتآميز را به بنبست كشانده و با اعلام حالت آمادهباش، ارتش را رو در روي مردم قرار دهد. هر چند خبرهايي نيز به صورت جسته و گريخته منتشر ميشود كه هياتي از سوي رئيسجمهور براي مذاكره با رهبران حوثي به صعده اعزام شده ولي بنظر ميرسد كه قصد آن فريب افكار عمومي و خريد زمان براي اجراي برنامههايي است كه صنعا قصد دارد با حمايت عربستان براي حضور مستقيم نظامي سعوديها در يمن با هدف جلوگيري از ادامه اين حركت مسالمتآميز و سركوب حوثيها انجام دهد.
به همين دليل برخي منابع غربي و عربي بويژه سعودي كه يمن را حيات خلوت خود تلقي ميكنند، تهديد كردهاند در صورتي كه تلاش گروه حوثيها براي استيفاي حقوق ملت متوقف نشود، عليه اين گروه به عنوان تلاش براي كودتا عليه رئيسجمهور وارد عمل خواهند شد.
مجموعه اين حوادث نشان ميدهد كه يمن آبستن وقايع مهمي است، زيرا دولت تحتالحمايه آمريكا و عربستان در صنعا با رويكردهاي انحصارطلبانه و استبدادي، حاضر به پذيرش هيچ حقي براي مردم و انجام حركتهاي اصلاحطلبانه نبوده و قهر مردم و مبارزات نظامي را بر جابجايي سياسي به طريق مسالمتآميز ترجيح ميدهد.
اگر رئيسجمهور يمن، شعار "الشعب يريد اسقاط الفساد" را كه اين روزها مردم يمن سر ميدهند نشنود و درصدد برآوردن خواستههاي مردم بر نيايد، قطعاً به زودي ناچار خواهد شد گوشهاي خود را براي شنيدن شعار "الشعب يريد اسقاط النظام" آماده نمايد.
انسجام معتدلها علیه تندروها
علی مطهری . نماینده تهران در مجلس به موضوع انتخاب عضو هيئت نظارت بر مطبوعات پرداخت و در روزنامه شرق نوشت:
مجلس؛ مکانی است که در آن هر یک از نمایندگان باید امکان طرح دیدگاه و سخن خود را داشته باشند و کسی نمیتواند این حق را از آنان سلب کند. در چنین فضایی، طبیعی است که گرایشهای مختلف به دنبال بیان مواضع خود باشند و طرف مقابل هم موضع خود را بیان کند. این؛ طبیعت مجلس است، گرچه این اعلام مواضع گاهی توام با توهین و افترا میشود، اتفاقی که در جلسه دیروز افتاد که البته اخلاقی نیست. درخصوص معرفی نامزد برای نمایندگی قوهمقننه در شورای نظارت بر صداوسیما و نیز هیات نظارت بر مطبوعات، کمیسیون فرهنگی با توجه به اکثریتی که دارد، از اختیار قانونی خود که در ماده 218 آییننامه داخلی مجلس وجود دارد استفاده نادرست کرد.
آنان به این مهم بیتوجه بودند که قرار است نماینده قوهمقننه در هیات نظارت بر مطبوعات انتخاب شود نه نماینده کمیسیون فرهنگی و یک گرایش خاص فکری.
نوعی بیتدبیری در این مساله اتفاق افتاد و دو شخص خاص از یک تیپ فکری، آن هم تندرو، به مجلس معرفی شدند در حالی که در چنین مواردی باید دست مجلس باز باشد تا افراد بتوانند به گرایش موردنظر خود رای بدهند. بنده برای بازشدن دستکمیسیون فرهنگی و نیز ازبینرفتن شبهه تاثیر نسبت خانوادگی با رییس مجلس در تصمیم هیاترییسه، با اینکه نفر سوم در رایگیری کمیسیون با اختلاف یک رای بودم، از نامزدی انصراف دادم تا مشکل حل شود و کمیسیون فرهنگی که در واقع با من مشکل داشت نفرات بعدی را معرفی کند ولی آنها روی نظر خود پافشاری کردند و در نتیجه جلسات اخیر مجلس با تنش در صحن بر سر این موضوع همراه شد. تضعیف آقای لاریجانی یک هدف کلی برای تندروهای مجلس است که به هر بهانهای حملهای را تدارک میبینند و این در ماجرای برهمزدن سخنرانی ایشان در قم و جلسه علنی روز گذشته و مانند اینها قابل مشاهده است.
با وجود این، روز گذشته دکتر لاریجانی بهخوبی جلسه را اداره کرد و پاسخی درخور تامل به اتهام آنها داد که «دیکتاتوری اقلیت، بدتر از آن چیزی است که مرا به آن متهم میکنید.»
تجربه نشان داده که این گروه همچنان به دنبال تنش و حاشیهسازی خواهد بود. راهکار مواجهه با آنها این است که نمایندگان معتدل که تعداد آنها کم نیست، انسجام بیشتری داشته باشند و فرصت عرضاندام به این افراد را ندهند. واقعیت این است که اکثر نمایندگان، این تفکر را قبول ندارند اما به دلیل فقدان انسجام کافی میان آنها گاهی تندروها ابتکار عمل را به دست میگیرند. آنها دارای تشکیلات و برنامه هستند و از محافلی خارج از مجلس خط میگیرند. گاهی مجلس را در مقابل عمل انجامشده قرار میدهند و نمود خارجی آن این است که کل مجلس تندرو است.
تشکيل مجلس عقلانيت بعد از تشکيل دولت تدبير و اميد
مصطفي داننده در روزنامه ابتكار نوشت:
اين روزها همگان به دنبال ارائه تحليلي از رفتار دولت در قبال مخالفان به ويژه نمايندگان تندرو مجلس هستند. هرکسي از هر جناحي نسخهاي براي دولت ميپيچد. برخي از مقابله به مثل دولت سخن به ميان ميآورند و عدهاي ديگر از آرامش روحاني سخن ميگويند.
تندروها نيز کار خود را ميکنند و سعي ميکنند فضاي سياسي کشور را ملتهب کنند تا ميوهاي که در خرداد 92 نتوانستند آن را بچينند در جدال با دولت روحاني بچينند و به مقصود خود برسند.مخالفين با ابزار قدرتمندي که در دست دارند يعني نمايندگي مجلس، توانستهاند مشکلات فراواني را براي دولت روحاني ايجاد کنند که نمونه آخر آن استيضاح وزير علوم دولت يازدهم بود. استيضاحي که بداخلاقي سياسي در آن موج ميزد و حکايت از تصميمي داشت که قبلا گرفته شده بود و کاري به توضيحات و استدلالهاي فرجي دانا نداشت. تندروها تصميم خود را گرفتهاند و هرکاري ميکنند تا روحاني با سر به زمين بخورد و آنها شروع به نوشتن داستان جديدي براي سياست ايران کنند. در اين ميان برخي نسخههاي دوستان روحاني براي دولت، بيشتر زمين بازي مخالفان را هموار ميکند تا زمين بازي دولت.
سپهر سياست ايران اين روزها دو طرف بازي دارد، دولت و مخالفان. بازي که هرچه پيش ميرود به نظر ميرسد با جدلهاي بيشتري همراه است. بد نيست کمي به گذشته برگرديم و زمان رياست جمهوري محمود احمدي نژاد را مرور کنيم. زماني که دولت و مجلس در جدالي تمام عيار به رقابت با يکديگر ميپرداختند و همديگر را متهم به بي قانوني و کارشکني ميکردند. در آن فضاي غبار آلود بسياري از مردم دولت را مقصر فضاي ملتهب سياسي دهه 80 ايران ميدانستند و به خاطر همين تصميم گرفتند، فضاي دولت را تغيير دهند. انتخابات خرداد 92، يک روز به ياد ماندني در تاريخ جمهوري اسلامي بود. روزي که مردم به مردي راي دادند که خود را حقوقدان و دولتش را دولت تدبير و اميد ناميده بود.
مردم از دولت بي قانوني به دولت قانون روي آوردند تا نشان دهند، «تدبير» بيش از هرچيز ديگر برايشان داراي اهميت است.
امروز هم جدا از تصميمات روحاني در قبال مخالفان، ما مردم هستيم که ميتوانيم فضا را به سمت عقلانيت سوق بدهيم. تکرار حماسه 24 خرداد 92 در اسفند 93، تحقق همين معناست. تنها راه توقف تندروي در کشور، حضور گسترده در انتخابات مجلس شوراي اسلامي است. انتخاباتي که ميتواند براي هميشه دست گروههاي تندرو را از صحنه سياسي ايران قطع کند. قهر با صندوق انتخابات مجلس، يعني غروب اميدهايي که با ظهور دولت روحاني طلوع کرد. بايد پس از تشکيل« دولت تدبير»، « مجلس عقلانيت» را تشکيل بدهيم. قطعا پيوند تدبير و عقلانيت ميتواند زمينه ساز حل مشکلات کشور در آينده شود.