شايد يك خستگي كه نميدانيم منشأ آن كجاست را مدتهاست به دوش ميكشيم و دنبال يك جا يا يك فردهستيم تا از سنگيني بارمان شكايت كنيم. موزه صلح تهران، جايي است كه به درد همين احوال اين جور روزها ميخورد. تفكر درباره صلح، درباره سپيدي، درباره آرامش و خيلي اسمهاي پرانرژي ديگر ازجمله ارمغانهايي است كه هنگام بازديد از اين موزه به شما منتقل ميشود. محمدرضا تقيپور مقدم، مدير اين موزه، حدود ۳2سال است كه ويلچرنشين شده اما هيچگاه در زندگي دچار تزلزل نشده و براي ديگران خطدهنده بوده است. موزه صلح هم كه موزه نسبتا كوچكي در پايتخت بهحساب ميآيد با تلاشهاي تقيپور و همكارانش، از بسياري موزههاي بزرگ اين شهر فعالتر است. فرصت را مغتنم دانستيم و گفتوگويي با او درباره زندگي، موزه صلح و خيلي چيزهاي ديگر انجام داديم.
1- پاهايي كه جا ماند
- بگذاريد گفتوگويمان را با خاطره جانباز شدنتان شروع كنيم؛ چطور اين حادثه براي شما اتفاق افتاد؟
۱۵ سالم بود كه از پشت ميز و صندلي به جبهه رفتم. سال۱۳۶۱ از شهرمان اراك رفتم جبهه جنوب. در ۳ مرحله آزادسازي خرمشهر توانستم حضور پيدا كنم اما روز بعد از عمليات يك خمپاره به سنگر ما خورد. آمدم گونيها را سرجايشان بگذارم و به سنگر سر و سامان بدهم كه يك تركش به كمرم اصابت كرد و مجروح شدم. با پاهاي خودم رفتم توي آمبولانس، اما چند دقيقه بعد آمبولانس هدف اصابت گلوله تانك عراقيها قرار گرفت و تكهتكه شد. خلاصه آنجا ما را با يك وضعي بيرون كشيدند و به بيمارستان بردند. همانجا ۲ پايم و يكي از انگشتان دستم را از دست دادم.
- و مسلما از اينجا به بعد مسير زندگي شما با توجه به شرايط جديد فيزيكيتان تغيير كرد. آن زمان فكر نكرديد كه حالا تا آخر عمر بدون پا چه خواهيد كرد؟
راستش، نه آن موقع و نه هيچ وقت ديگر به اين جريان فكر نكردم. الان ۳2 سال ميشود كه روي ويلچر مينشينم و به شرايطم عادت كردهام. شايد اگر خدا دوباره پاهايي را كه در خرمشهر جا گذاشتم به من برگرداند باز روي ويلچر بنشينم. نوع جانبازي من طوري بود كه مرا از هيچ كاري باز نداشت. همه كارهايم را خودم انجام ميدهم و بعضي وقتها حس ميكنم حتي بدون پاهايم راحتترم!
- آن روزي كه ميخواستيد برويد جنگ، پيش خودتان نگفتيد بروم درسم را تمام كنم، بعد بيايم جبهه؟ تصورتان از جنگ چه بود؟
آن زمان شرايط طوري بود كه هيچكس نميتوانست نسبت به جنگ بيتفاوت باشد. همه تلاش ميكردند به نوعي خودشان را درگير جنگ كنند. وقتي كه ما اين راه را انتخاب كرديم پيش خودمان اين حس را داشتيم كه مردم به ما اعتماد كردهاند و ما با همين سنوسال كممان ميتوانيم رودرروي صدام بايستيم و مبارزه كنيم. شايد باورتان نشود اما كساني داوطلبانه در عملياتها شركت ميكردند كه شايد تا شب قبل از آن، از تاريكي يا تنهايي ميترسيدند. شرايط جنگ طوري بود كه شما را با تجربه كاملا منحصر به فردي روبهرو ميكرد. آنجا بايد از جان و سلامتيات كه عزيزترين و بهترين سرمايههايت بود ميگذشتي. براي همين هيچوقت فكر نكردم كه ايكاش جبهه نميرفتم يا در آن عمليات شركت نميكردم و سوار آمبولانس نميشدم. اين راهي بود كه خودم آگاهانه انتخاب كرده بودم. از طرفي، جبهه و جنگ رستوران نيست كه به شما منو بدهند و حق انتخاب داشته باشيد. مثلا من الان 2 پا ندارم، آنجا ميآمدم و ميگفتم اگر امكان دارد فقط يك پاي مرا از من بگيريد يا فقط دستم قطع بشود؟ نه! خيليها بودند كه جانشان را در همين راه دادند و جاودانه شدند.
2- فقط به صلح ميانديشيم
- خب، حالا زندگيتان را تند ورق بزنيم و برسيم به جايگاهي كه شما الان در آن ايستادهايد. راستش را بخواهيد مدير موزهصلح بودن براي شما كه نشانههاي جنگ از سر و رويتان ميبارد كمي عجيب نيست؟ چطور شد مديريت تنها موزه صلح كشور را عهدهدار شديد؟
اتفاقا اين جريان به ما و بازديدكنندگان اين اجازه را ميدهد تا با شرايطي متفاوت همديگر را ببينيم و درباره صلح حرف بزنيم. من سال۱۳۸۴ جزو انجمن مردمياي به نام «حمايت از قربانيان صلاحهاي شيميايي» بودم. بعدها اتفاقاتي رخ داد كه درنهايت منجر به تأسيس نخستين موزه صلح تهران در پاركشهر شد. همان موقع بنده از سوي انجمن براي مديريت موزه صلح دعوت بهكار شدم و اين وظيفه را پذيرفتم. حالا برگرديم به پاسخ سؤال شما، راستش را بخواهيد نقطه قوت و مثبت موزه صلح تهران اين است كه كساني مسئول و روايتگر اين مكان هستند كه خودشان قرباني سلاحهاي كشتار جمعي از نوع شيميايي بودهاند؛ يعني ظاهر آنها و نفسكشيدن متفاوتشان نشان ميدهد كه از يك عارضه رنج ميبرند. وقتي بازديدكنندگان به اينجا ميآيند و با راويان ما برخورد ميكنند راحتتر با مسئله جنگ و در كنار آن صلح كنار ميآيند. شايد اگر بهجاي دوستان من، افراد ديگري مسئول موزه صلح بودند اين همه تعلق خاطر و علاقه نسبت به فعاليتهاي اين مركز بهوجود نميآمد. وقتي بازديدكننده ما ميبيند كسي كه دارد درباره تأثيرات بمباران شيميايي صحبت ميكند خودش دچار همان عوارض شده، به نوعي با او همذاتپنداري ميكند و اين فرهنگ را ميپذيرد كه در همه بخشهاي زندگياش تنها به صلح و آرامش فكر كند. اينجا وقتي ميگوييم صلح، منظورمان پايان جنگ ميان 2 دولت نيست بلكه اصلاح رفتار ميان اعضاي خانواده و جامعه ميتواند متأثر از اين صلح و آرامش همراه با احترام متقابل باشد.
3- ماجراي امضاهاي ميليوني
- فكر ميكنيد در دنياي پر از خشونت امروز، كسي حرف شما را ميشنود؟ اصلا چقدر به تأثيرگذاري اين موزه و انرژياي كه روي آن گذاشتهايد ايمان داريد؟
به هر حال وقوع جنگ شايد كمي اجتنابناپذير باشد، به همين دليل تلاش ميكنيم كه دولتها به سمت و سوي جنگ كشيده نشوند و حتي اگر چنين اتفاقي افتاد از سلاحهاي كشتار جمعي استفاده نكنند. روزي كه دوستان من به جبههها اعزام شدند تنها براي نجات كشورمان مبارزه ميكردند حالا كه خودشان قرباني سلاحهاي كشتار جمعي و شيميايي شدهاند ديگر دوست ندارند هيچكس در هر كجاي اين عالم خاكي گرفتار عوارض سوءجنگ و تأثيرات مخرب آن شود. اگر بخواهم يك مثال عيني هم درباره تأثير موزه صلح بزنم ميتوانم به جريان گروگانگيري سربازان عزيزمان در مرزهاي شرقي كشور در ابتداي امسال اشاره كنم. تنها طي چند روز توانستيم بيش از يك ميليون و ۶۰۰هزار امضاي الكترونيكي از مردم ايران جمعآوري كنيم و درخواست آنها را مبني بر آزادي اسرا به نماينده سازمان ملل در تهران، آقايگري لوئيس، برسانيم.
4- جوانها دنبال حقيقتاند
- يكي از نگرانيهايي كه شايد ميان كساني كه فضاي سالهاي دفاعمقدس را درك كردهاند وجود داشته باشد اين است كه جوان 25ساله امروزي هيچ تصويري از روزهايي كه بر اين كشور رفته ندارد. حالا شما ميخواهيد در موزه صلح يا محيط بيرون چطور با او صحبت كنيد و ارتباط بگيريد؟
دوست دارم اينجا به يك نكته مهم اشاره كنم. از روزي كه من بهاصطلاح ويلچرنشين شدم تا امروز، هميشه مورد احترام همه جوانها و نوجوانهاي هموطنم قرار گرفتهام. اين را بدون اغراق ميگويم؛ يعني هيچ وقت از آنها بياحترامي و يا حتي بيتوجهي نديدهام. خيلي وقتها مينشينيم و چنددقيقهاي با جوانها درباره گذشته و حال صحبت ميكنيم. من به يك قانون كاملا اعتقاد دارم و آن هم صداقت است. اگر ما بياييم و در گفتار و رفتارمان صداقت داشته باشيم جوان امروزي كه شايد ظاهرش با چارچوبهاي متعارف ذهن ما هم همخواني نداشته باشد جذب ميشود. ما الان اينجا در موزه صلح در حال پرورش گروهي از راويان نوجوان هستيم كه تحت نظارت راويان جانباز ما يك دوره آموزشي را ميگذرانند. آنها رخدادهاي جنگ را بهصورت مستقيم و رو در رو از زبان راوياني كه خودشان قرباني سلاحهاي شيميايي شدهاند ميشنوند و بعدها هنگامي كه يك گروه نوجوان از مدرسه براي بازديد به اينجا ميآيند براي همسنوسالهايشان نقش راوي را ايفا ميكنند. بين اين نوجوانها داريم افرادي كه تمكن مالي خوبي دارند و در شمال شهر هم زندگي ميكنند. ظاهرا نبايد هيچ سنخيتي ميان اين نوجوانهاي امروزي با مقولهاي به نام جنگ تحميلي وجود داشته باشد، اما آنها آمدهاند، وقت ميگذارند و با عشق ميخواهند فرهنگ صلح را ترويج كنند.
5- اميدوار به زندگي
- جالبترين خاطراتي را كه طي اين چند سال در موزه صلح داشتهايد ميتوانيد برايمان تعريف كنيد؟
ما اينجا يك دفتر خاطرات داريم و از بازديدكنندگان ميخواهيم كه حسشان، نظرشان و ديدگاهشان را پس از بازديد برايمان بنويسند. يكي از بازديدكنندهها نوشته بود، روايتگران اينجا رعايت بيطرفي را انجام ميدهند و در صحبتهايشان بغض و كينهاي ديده نميشود. شخص ديگري كه ظاهرا مشكلي براي سلامتياش پيش آمده بود، نوشته بود «امروز به ادامه زندگي اميدوارتر شدم.» يكي ديگر از بازديدكنندگان نوشته بود كه از اين پس رابطه بهتري با ديگر اعضاي خانواده و مردم برقرار خواهد كرد و اظهارنظر ديگري كه به مفهوم واقعي ايثار در اين نقطه از شهر اشاره كرده بود. البته نوع برخورد ما با مردم هم كمي متفاوت است. وقتي ما رفتيم جبهه، نگفتيم ميرويم براي اين گروه از مردم. مثلا بياييم و خطكشي كنيم و بگوييم ما فقط براي دفاع از وطن و آدمهاي نمازخوان جانفشاني ميكنيم، نه! منظورمان دفاع از همه مردم ايران بود. حالا اينجا هم درهاي موزه را به روي همه مردم، چه آنهايي كه موافقند، چه آنهايي كه مخالفند و چه آنهايي كه ظاهر آنچناني دارند باز گذاشتهايم چون اينجا مال آنهاست، بايد بيايند، بگويند، بشنوند، اظهارنظر كنند و در همين تعاملات به نقطه خوبي برسند.
- تابه حال شده با شما درباره جنگ، صلح يا حتي همين شرايط خاص جسميتان شوخي كنند؟
بله، پيش آمده. هر چند الان حضور ذهن ندارم اما گاهي دوستان با ارسال پيامك يا ايميل با جنگ و صلح و عواقب هر يك شوخيهايي ميكنند؛ مثلا امروز صبح يكي از دوستان ۳ اثر كاريكاتور برايم فرستاد كه واقعا جالب بود. شايد اين كاريكاتورها براي كساني كه با مفهوم جنگ يا صلح بهمعناي واقعي آشنا نباشند چندان جالب نباشد اما براي يكي مثل من خيلي اثرگذار است. مثلا كاريكاتوري بود كه نشان ميداد، يك بمب دارد همه تلاشاش را ميكند تا روي يك خانه فرود نيايد و كمي آن طرفتر به زمين اصابت كند.
- سبك زندگي شما و همكارانتان تصوير كليشهاي از جانبازي را در ذهن مخاطبان موزه صلح تغيير ميدهد؛ جانبازي كه با وجود همه دشواريهايي كه برايش وجود دارد هنوز به آرمانهاي بزرگتري ميانديشد و براي رسيدن به آنها همچنان سرپاست.
متأسفانه در سالهاي اخير تصوير مناسبي از جانبازان غيور كشورمان در ذهن مردم شكل نگرفته است. جانباز كليشهاي ذهن ما هميشه درگير قرص و دارو و ماسك و خلاصه نياز و درخواست است. چرا مردم به موزه صلح نميآيند تا جانبازان را در اين لباس ببينند؟ الان ما همكاراني داريم كه ۱۱ بار عمل پيوند قرنيه چشم انجام دادهاند و هنوز چشمشان اشكبار است، يا ريههايشان بهدليل استنشاق گازهاي شيميايي از كار افتاده و در آينده قرار است پيوند ريه انجام بدهند. اما هيچ كدام از اين عزيزان جانباز كه حالا نقش راوي موزه صلح را ايفا ميكنند با بغض و كينه نسبت به گذشته صحبت نميكنند. اگر من خودم از گذشته كينهاي داشته باشم هيچ وقت نميتوانم با ديگران درباره صلح حرف بزنم و منتظر باشم حرفهايم مورد پذيرش واقع شود.
6- تجربه ديگران
- وقتهاي آزادتان را چگونه سپري ميكنيد. تعاملاتتان با ديگران چگونه است؟
عادت مطالعه را همچنان دارم. با مردم كشورم از همه راههاي امروزي ارتباط برقرار ميكنم تا بتوانم بيشتر درباره صلح، دوستي و آرامش بگويم و بشنوم.
- شما تاكنون از موزههاي صلح زيادي بازديد كردهايد. جذابترين موزهاي كه تاكنون ديدهايد كجا بوده؟
موزههاي صلح در همه جاي دنيا تقريبا يك كاركرد دارند و تاحدودي شبيه هم هستند اما موزه هيروشيما در ژاپن در اين حوزه خيلي قوي عمل كرده است. ژاپنيها بعد از جنگ جهاني دوم و بمباران اتمي كشورشان موضوع را كاملا جدي گرفتند. آنها قربانيان جنگ را به مدرسهها ميبردند تا داستانشان را براي كودكان و نوجوانان تعريف كنند. علاوه بر اينكه مراسم يادبود قربانيان بمباران از سوي همه ژاپنيها، چه بزرگ و چه كوچك با شكوه خاصي برگزار ميشود. آنها علاقهمندند تا فرهنگ صلح و دوستي را در همهجاي جهان گسترش بدهند.
از قابيل تا صدام
با موزه صلح تهران بيشتر آشنا شويد
موزه صلح تهران در ضلع شمالي پارك شهر، واقع و از ۵ بخش متفاوت تشكيل شده است. در بخش نخست، اتاق جنگ قرار دارد كه روايتگر جنگهاي جهاني اول و دوم است. بازديدكنندهها در اين اتاق با تاريخ بهكارگيري سلاحهاي شيميايي در جنگهاي جهاني آشنا ميشوند. در اتاق جنگ، ۴ مجسمه بهعنوان نمادهاي جنگافروزي جانمايي شده است؛ قابيل بهعنوان نخستين جنگافروز كه داستانش در همه اديان آسماني روايت شده، ضحاك كه نماد ظلم و ستم است، هيتلر كه در طول ۷ سال باعث كشتهشدن ۶۲ ميليون انسان در جنگ جهاني دوم شد و صدام كه براي نخستين بار پس از جنگ جهاني دوم از سلاحهاي شيميايي عليه مردم كشورمان استفاده كرد. در بخش دوم انواع سلاحهاي شيميايي و آثار منفي زيستمحيطي به همراه اسناد و مدارك باقيمانده آنها شرح داده ميشود. بخش سوم موزه را جنگ پنهان نامگذاري شده چرا كه جنگها براي دولتها روزي به پايان ميرسند اما عوارض ثانويه و پنهان آنها تا پايان عمر براي بازماندگان باقي ميماند. در بخشچهارم هم سلاحهاي نوين كشتار جمعي به بازديدكنندهها معرفي ميشود. همچنين در بخش نهايي پرچم چندكشور معروف جهان همچون بلژيك، ژاپن، ويتنام، اسپانيا و ايران كه به نوعي قرباني بهكارگيري سلاحهاي كشتار جمعي بودهاند در مركز موزه به نمايش درآمده است. موزه صلح تهران، يكي از ۱۵۰ عضو فعال موزههاي بينالمللي صلح جهان است كه مقر آنها در شهر لاهه هلند قرار دارد. مسئولان موزه تعامل خوبي با ديگر موزههاي صلح دنيا برقرار كردهاند و رفتوآمدهاي متوالي با آنها دارند. بسياري از هداياي بهنمايش درآمده پرجاذبه هم از طرف موزههاي صلح و همين افراد به موزه صلح تهران اهدا شده است.
عضو موزه صلح شويد
اين موزه در حقيقت يك سازمان مردم نهاد است، به همين دليل بخش قابل توجهي از فعاليتهاي موزه با همكاري مردم صلحطلب كشورمان صورت ميگيرد. همه علاقهمنداني كه هنر و تخصصي دارند يا ميخواهند عضويت موزه را كسب كنند ميتوانند با مراجعه حضوري و پركردن فرمهاي مخصوص به هدفشان برسند. اين كار از طريق مراجعه به سايت دوزبانه موزه به نشاني
tehranpeacemuseum. org هم امكانپذير است. فرمها پس از بررسي، دستهبندي ميشوند و از هر كدام از علاقهمندان بنا به نياز و تخصصي كه دارند طلب همكاري ميشود. هنرمندان، مترجمان و كساني كه در برگزاري سيمنارها توانايي خاصي دارند ازجمله كساني هستند كه ميتوانند بيشترين كمك را به پيشبرد اهداف موزه بكنيد.
كتابخانهاي براي صلح
يكي از بخشهاي جذاب موزه صلح حتما كتابخانهاش است؛ كتابخانهاي كه به گنجينه صلح معروف شده است و آنهايي كه اهل مطالعه باشند را به سوي خود ميكشاند. كتابخانه صلح اين موزه داراي منابع گوناگوني از آثار مرتبط با حقوق بينالمللي گرفته تا برقراري صلح و تاريخ شفاهي سربازان و قربانيان جنگ است؛ كتابهايي كه براساس روايات و داستانهاي مستند جنگهاي دنيا ساخته شده است؛ كتابهايي كه به چگونگي آغاز و پايان جنگ، استفاده از سلاحهاي ممنوعه و هزار و يك موضوع ديگر كه تنها در جنگها وجود دارند، اشاره ميكنند؛ كتابهايي كه نهتنها براي قديميترها بلكه براي نسل جوان نيز جذابيت و تازگي دارند و ميتوانند آنها را به بررسي دلايل جنگها تشويق كنند.
فقط «حاج كاظم» حاتميكيا
اگر بخواهم از ميان فيلمهاي ايراني انتخاب كنم، قطعا فيلم «آژانس شيشهاي» خواهد بود. شايد اين فيلم را بيشتر از ۱۰ بار نگاه كرده و با شخصيت و ديالوگهاي شخصيتهاي فيلم، بهويژه حاجكاظم زندگي كردهام. حتي خيلي از بازديدكنندگان كه ظاهرا از آنها توقع نميرود نسبت به دفاعمقدس تعصبي نشان بدهند پيش ما ميآيند و از فيلم آژانس شيشهاي و تأثيرات آن صحبت ميكنند. وقتي آقاي پرويز پرستويي براي بازديد از موزه صلح به اينجا آمد همين موضوع را به او گفتم و بابت هنرآفرينياش تشكر كردم. با اين حال، در اين ژانر فيلمهايي هم ساخته ميشوند كه چندان مورد علاقه من نيستند. شايد به اين خاطر باشد كه با هدف واقعي جنگ و جبهه فاصله دارند. درباره فيلمهاي خارجي هم جذابترينشان همان «نجات سرباز رايان» با نقشآفريني تام هنكس است. اين واقعيترين فيلمي است كه درباره جنگ ديدهام؛ بهخصوص صحنههاي نبرد ابتدايي فيلم كه خيلي طبيعي از آب درآمده است. هنوز هم گاهي اوقات براي اينكه يادي از جنگ كنم، اين فيلمها را دوباره نگاه ميكنم. بالاخره هر كسي براي يادآوري گذشتهاش به يك تلنگر نياز دارد.