نکته مهم در ژانر عاطفی دارا بودن قصههای محبت آمیز و عمدتا حقیقی در بین شخصیتهای فیلم است. در واقع در بسیاری از تولیدات سینمایی عشق و عاطفه و محبت بین شحصیتها ظهور و بروز دارد اما در ژانر عاطفی تمام داستانکها و شخصیتها باید به نحوی در خدمت نتیجه نهایی؛ یعنی همانا قصه اصلی و عاطفی فیلم دربیایند.
داستانهای عاطفی از آنجا که سهل و ممتنع هستند و تولیدات فراوانی را شامل میشوند همواره این خطر را در موفقیت؛ بالای سر میبینند که داستانشان دم دستی و بسیار پیش افتاده جلوهگری کند. روندی که دست برقضا برعمده تولیدات اینچنینی سایه هم میاندازد و گریزی از آن نیست. درواقع داشتن یک قصه جذاب با شخصیتهای دقیقا پردازش شده میتواند کلید نهایی برای موفق شدن یک فیلم در این ژانر باشد.
قواعد ژانر در اینگونه ی سینمایی بسیار ساده است. اما همین سادگی باعث میشود تا فیلمهای ژانر عاطفی سبک از کار دربیایند.
برای مثال در ژانر عاطفی حتما و باید پایان بندی فرمول خاصی داشته باشد. در اینگونه آثار؛ نتیجه نهایی اگر با خوشحالی و یا خوشبختی شخصیت ماجرا همراه نشود آن وقت است که به احتمال بسیار تماشاگران از فیلم ناراضی خواهند شد.
در مواردی دیگر از پایانهای تلخ و شیرین و یا کمی تا قسمتی غمگین برای نتیجه گیری استفاده میشود. این یک نوع سکانس پایانی بسیار ریسک پذیر هم هست. چرا که در این ژانر هیچ کارگردانی فیلم شخصی نمیسازد و هدف غایی راضی بودن تماشاگر است ولاغیر.
دیگر قواعد در ژانر عاطفی یا رومانتیک حضور بازیگرانی است که ایفای نقششان باور پذیر باشد. به دیگر سخن شما نمیتوانید لوکیشن را ناکجاآباد قرار بدهید و شخصیتها هیچ تشابه اخلاقی و یا روحی و سنخیت لازمه را نداشته باشند. اگرچه گاهی در شروع شخصیت پردازی در فیلمهای عاطفی همین تفاوتها باعث همذات پنداری هرچه بیشتر تماشاگران نیز میشود.
ژانر عاطفی با ژانر درام اجتماعی رابطه تنگاتگ دارد. از فیلم های کلاسیک تاریخ سینما فیلمهایی نظیر "برباد رفته" ساختهی ویکتور فلیمینگ محصول ۱۹۳۹؛ کازابلانکا ساختهی مایکل کورتیز محصول ۱۹۴۲ و همچنین " دکتر ژیواگو" ساختهی دیوید لین محصول ۱۹۶۵ دارای چنین ویژگی بودند. تایتانیک نیز ساخته ی جیمز کامرون محصول ۱۹۹۷ شاخصترین نمونه سالهای اخیر در ژانر عاطفی یا رومانتیک است.