مصطفي داننده در سرمقاله روزنامه ابتكار با تيتر«دعوت به روزه سکوت به جاي چالش آب يخ» نوشت:
يک سطل آب يخ در هفتهاي که گذشت تبديل به مهمترين سوژه خبري جهان شد. آدمهاي مشهور و معروف جهان براي کمک به بيماران عصبي، يک سطل آب يخ روي خود خالي کردند و هرکدام سه نفر را نيز به اين چالش دعوت کردند. موج آب يخ به سرعت به ايران رسيد و چهرههاي شناخته شده هم با اين چالش همراه شدند. در اين ميان برخي از افراد از چهرههاي سياسي براي حضور در اين حرکت نمادين دعوت به عمل آوردند که مورد استقبال سياسيها واقع نشد.
سياسيهاي با توجه به جايگاه خود که کمي متفاوت تر از هنرمندان و ورزشکاران است از اين چالش استقبال نکردند مانند ديگر سياستمداران جهان. اما نگارنده براي اينکه سياستمداران ايراني را به چالش بکشد پيشنهاد ويژهاي براي آنان دارد. سياستمداران ايراني نه براي کمک به بيماران سرطاني، نه براي کمک به فقيران و نه براي هر مسئله انساني ديگري بلکه ميخواهم آنها را براي کمک به وحدت کشور به چالش روزه سکوت دعوت کنم.
از سياسيون کشور ميخواهم با توجه به شرايط ويژه کشور براي ده روز کاري، روزه سکوت بگيرند و اجازه بدهند کشور در آرامش کامل مسير خود را طي کند تا همگان ببيند اين سکوت چه کمکي به وحدت کشور ميکند. دولتمردان در اين ده روز در سخنان خود هيچ اشارهاي به گذشته، کارشکنيهاي مجلس و ديگر مشکلات نکنند. نمايندگان مجلس، ده روز فقط به مشکلات شهر خود بپردازند و از افترا زدن به اين و آن بپرهيزند. شخصيتهاي سياسي و احزاب نيز سعي کنند به چالش کمک کنند، تا فضايي به دور از تنش سياسي را حداقل براي ده روز تجربه کنيم.
تجربه ده روز روزه سکوت ميتواند يک درس بزرگ براي تمام سياسيهاي ايراني باشد و آنهم پي بردن به اين معنا که اختلاف نظر سياسي براي هر جامعهاي لازم است اما اگر اين اختلاف رنگ و بوي دعوا و سياسي کاري به خود بگيرد، ديگر امري پسنديده نيست بلکه عامل تفرقه در کشور است. برخي اهالي سياست در ايران، جايگاه منافع ملي را درک نکردهاند و برهمين اساسي منافع شخصي و حزبي خود را به هر مسئلهاي ترجيح ميدهند. به طور مثال در اوج مذاکرات هستهاي وزير امور خارجه را به مجلس دعوت ميکنند و از او در مورد جزئي ترين مسائل مذاکرات سوال ميکنند و حتي او را تهديد به استيضاح ميکنند. اجراي چالش روزه سکوت و بعد تمرين آن طي سال آموزش خوبي براي روزهاي سخت اين سرزمين است. روزهايي که بايد از ايران در مقابل تهديدهاي خارجي و يا در اوج مذاکرات با کشورهاي غربي صداي واحدي از کشور خارج شود.
از همين جا تمام سياسيون ايراني را به چالش « ده روز روزه سکوت » دعوت ميکنم. آنها نيز آزاد هستند هر چند نفر ديگر از هم فکران خود را به اين چالش دعوت کنند.
آرامش؛ در چارچوب قانون
بهمن کشاورز . حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
1- اصل 57 قانون اساسی، تفکیک قوای سهگانه و استقلال آنها از یکدیگر را اعلام کرده است. به این ترتیب، تکلیف هر یک از قوا روشن است. قوهمقننه، قانونگذاری میکند و وقتی که مراحل تدوین، تصویب، تایید و ابلاغ قانون طی شد، قوهمجریه چارهای جز اجرای آن ندارد و چنانچه درخصوص قانونی، ملاحظاتی داشته باشد و اجرای آن را مشکل ببیند یا حتی آن را غیرقابل اجرا بداند صرفا میتواند با تقدیم لایحه یا لوایحی، در قانعکردن قوهمقننه و حل مشکل خود بکوشد. قوهمقننه نیز جز در مورد اجرای قوانین و نظارت از طریق اعمال اصل90 و نظارت موضوع اصل 138 قانوناساسی که بهوسیله رییس مجلس اعمال میشود، امکان برخورد با قوهمجریه را ندارد. البته مقوله «تذکر»، «سوال» و «استیضاح» هم بهعنوان ابزارهای نظارتی، در جای خود، توسط مجلس قابل استفاده است. قوهقضاییه نیز وظیفه نظارت بر حسن اجرای قوانین را برعهده دارد و از دیگر سو، فصل مرافعات، اختلافات و منازعات با اوست.
2- بنابراین اگر هر یک از قوا در محدوده خاص خود، حضور و فعالیت داشته و حرمت یکدیگر را رعایت کنند- هر چند همواره امکان بحث و تفاوت نظریات وجود دارد- اختلاف به معنای اخص، حادث نمیشود؛ بگذریم از اینکه رییسجمهور یعنی رییس قوهمجریه، یک اختیار و وظیفه استثنایی و ویژه هم دارد و آن، مسوولیت «اجرای قانون اساسی» است که این مسوولیت در سوگندنامه رییسجمهور به شرح اصل 121 نیز تکرار و تصریح شده است. اما تاکنون، اعمال این اختیار و انجام این وظیفه، به طور جدی از قوه به فعل درنیامده است.
گمان میرود اگر رییسجمهور به جد در پی اجرای اصل 113 قانوناساسی که حاوی این وظیفه و اختیار است باشد، چه بسا اختلافاتی بروز کند.
3-از مقایسه آنچه در دولت پیشین گذشت با آنچه که از گزارش آقای آیتالله شاهرودی ریاست «هیات عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه» درباره وضعیت یکسال گذشته ارتباط قوا آمده است، میتوان فهمید تفاوت واضحی میان عملکرد دو دولت پیشین و کنونی وجود دارد. طرفه اینکه دولت قبلی با مجلس و قوهقضاییه شاید در شش سال اول تصدی، کاملا «همگرا» بودند و در دوسال آخر روی استقرار دولت، این همگرایی ابتدا به «واگرایی» و سپس به «تعارض» تبدیل شد. حال آنکه؛ دولت فعلی از آغاز کار، به هیچوجه، از نظر روابط با دوقوه دیگر وضعیت چالشی مشابه با کابینه پیشین نداشت.
4-اینکه آیتالله شاهرودی از وجود آرامش بین سهقوه و عدم تنازع آنها و عدم مراجعهشان به هیات حلاختلاف خبر دادهاند؛ حکایت از آن دارد که وقتی منطق و تدبیر در میان باشد، اوضاع آرام خواهد شد، جریان امور در جهت مثبت سرعت خواهد یافت، مردم امیدوار میشوند و بهطور نسبی - ولو با داشتن اختلافسلیقه و حتی عدمقبول بعضی پدیدهها- پشتسر دولت منتخب خود خواهند ایستاد و واضح است در انتخاب بعدی کارگزاران و سیاستگذاران خود در قوهمقننه نیز، طبعا در پی آن خواهند بود که این آرامش و امیدواری استمرار پیدا کند.
فدريكا موگريني، نام ايشان را به خاطر بسپاريد
فريدون مجلسي در روزنامه اعتماد آورد:
فدريكا موگريني جانشين خانم كاترين اشتون، نام وي را بايد به خاطر سپرد. دلايلي براي به خاطر سپردن اين نام هست. ايشان همان وزير خارجه 42 ساله ايتالياست كه بحثهاي زياد مطرح شده از زمان اداي سوگندشان به عنوان وزيري جوان در دولتي با نخستوزيري جوانتررابه ياد داريم؛كشوري كه در ايران به خاطر هنرمندان سينمايي برجستهاش نيز از قديم شهرت دارد. تجديد انتخابات رييس كميسرهاي اروپايي كه در حكم وزراي خارجه اتحاديه اروپا هستند از جلوههاي بارز دموكراسي است؛دموكراسياي كه بيشتر به معني برداشتن مقامات است تا گذاشتن آنها، رييس كميسيون نيز چند روز پيش با آراي پارلمان اروپا انتخاب شد، آقاي يونكر، نخستوزير سابق لوكزامبورگ. اينك هم رياست دورهيي شوراي اتحاديه به نخستوزير لهستان واگذار شده.
به اين ترتيب اتحاديه اروپا نونوار ميشود. به ياد سي و شش سال پيش ميافتم كه در نمايندگي ايران در اتحاديه آن روز در بروكسل بودم. قرار بود كميسر خارجي اتحاديه مرحوم سرِ كريستوفر سومز به رياست كميسيون انتخاب شود. سومز كه بيشباهت به چرچيل نبود در واقع داماد او بود و مطمئن بود كه انتخاب خواهد شد. در آن جلسه كميسرها در غياب او به اين نتيجه رسيدند كه شخصيت مسلط سر كريستوفر به حدي قوي است كه ديگران را تحت تاثير قرار ميدهد، و اين وضع با ابراز آزادانه عقايد ديگران كه لازمه دموكراسي است جور درنميآيد.در واقع آقاي گزاويه اورتولي، رييس كميسيون در آن زمان گفته بود كه من در دوران رياست تحت تاثير اين معاون بودم، واي به زماني كه بخواهد رييس شود! باري آقاي سومز بعدها در زمان گذار رودزيا به استقلال يعني زيمبابوه بعدي، فرماندار آن كشور شد. در هر حال خانم فدريكا موگريني نيز به شهادت كساني كه ايشان را ديدهاند از مزاياي ترجيحي براي ديپلماسي و مذاكره برخوردار است. اما تا جايي كه خبر داريم، براي ايران جاي نگراني نيست، زيرا قرار است خانم اشتون كه تاكنون هدايت مذاكرات 1+5 را در اختيار داشته است اين ماموريت را تا پايان ادامه دهد. گرچه در جايگاه اتحاديه اروپا اين اشخاص نيستند كه سياستگذاري را در اختيار دارند، بلكه سيستم است كه كار ميكند.
خانم فدريكا موگريني در شرايطي مقام كميسر خارجه را بر عهده ميگيرد كه تنش شرق و غرب در مساله اوكراين وقت زيادي را از او خواهد گرفت. خانم اشتون نيز بهشدت درگير آن مساله بود، و با توجه به موضع ملايمتري كه خانم موگريني در قضيه اوكراين در برابر روسيه اتخاذ كرده بود، احتمال ميرود كه موجب شود ايشان مامور ادامه مذاكرات درباره اوكراين شود و در مقابل مذاكرات آقاي ظريف نه با خانم اشتون بلكه با خانم فدريكا موگريني ادامه يابد، هرچند براساس خبرهاي منتشر شده قرار است اشتون همچنان مسووليت مذاكرات هستهيي با ايران را داشته باشد؛ تا مقتضيات سياسي و عقيده ايشان چه باشد؟
فريبكاري جديد پدر خواندههاي داعش
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
پادشاه عربستان در اظهاراتي كم سابقه در ديدار با سفراي كشورهاي خارجي ضمن ابراز نگراني از جولان دادن گروههاي افراطي در منطقه تاكيد كرد كه خطر تروريسم به نقطه نگران كنندهاي رسيده و اگر رهبران جهان به فكر نباشند و با آن به مقابله برنخيزند، تروريسم يك ماه ديگر به اروپا و دو ماه بعد به آمريكا ميرسد.
ملك عبدالله با اشاره به اينكه بايد با خطر تروريسم به شكل فوري و با درايت برخورد كرد، گفت: "خطر تروريسم تنها در خاورميانه باقي نخواهد ماند و به زودي به آمريكا و اروپا هم سرايت خواهد كرد، بنابر اين، همه بايد در مقابل اين خطر، به سرعت اقدام كنيم."
نخست وزير انگليس نيز همزمان گفته است "داعش، تهديدي بزرگ براي امنيت انگليس است."
اظهارات پادشاه عربستان، نخستوزير انگليس و ديگر پدرخواندههاي داعش نظير رئيسجمهور آمريكا و نخستوزير انگليس در روزهاي اخير شايد به نوعي درك واقعّيتهاي تلخ از سوي حكامي باشد كه خود يكي از متهمان اصلي حمايت از گروههاي تكفيري موسوم به جهادي در جهان هستند ولي چه سود كه بعد از رسيدن بوي باروت به مشام بانيان و حاميان تروريسم و اكنون كه خطوط قرمز مورد نظر آنها توسط داعش ناديده گرفته شده، فرياد از نهاد برآمده و اظهار نگراني ميكنند.
نطفه شوم تروريستي كه اكنون از آن به عنوان ويروس گروههاي تكفيري و جهادي نام برده ميشود و آتش به دامن منطقه و جهان انداخته، دهه 60 با كمك آمريكا و عربستان تحت عنوان "القاعده" براي مبارزه با خطر كمونيسم و مقابله با سلطه اتحاد جماهير شوروي سابق در افغانستان شكل گرفت ولي طولي نكشيد كه اين ويروس خطرناك با تكثير سرطاني و خارج از كنترل، به بخشهايي از اروپا و آمريكا نيز سرايت كرد و در آنجا نيز مشغول عمليات شد.
غرب كه تا پيش از ايجاد اين ويروس آزمايشگاهي، بهرههاي فراوان در راستاي سياستهاي جنگافروزانه خود برده بود، در جريان تهاجم خود به منطقه، سازمانهايي را براي خرابكاري و براندازي دولت سوريه و عراق پايهگذاري كرد كه اكنون اين گروهها با ادوات نظامي كه از غرب دريافت كرده و حمايتهاي مالي كه برخي كشورهاي منطقه به سوي آنها سرازير كردهاند، توانستهاند تا داخل مرزهاي كشورهاي حامي خود نيز نفوذ كرده و به ويروسي كشنده و خارج از كنترل تبديل شوند.
قطعاً در سالهاي اخير با حمايتهاي همه جانبهاي كه غرب به سركردگي آمريكا و حاميان منطقهاي خود از داعش براي سرنگوني نظام سوريه به عمل آورده، ارتباط بين استراتژي آمريكا و شكل گيري داعش بر كسي پوشيده نيست و قاطعانه ميتوان گفت داعش زائيده سياستهاي آمريكا در منطقه است و بدون حمايتهاي مالي و سرمايهگذاري انساني عربستان هرگز قادر به فعاليت نبود و تصور هرگونه شكل گيري اين گروه تكفيري و ديگر گروههايي نظير القاعده، طالبان و النصره بدون پشتيبانان خارجي امكان پذير نيست.
سؤال امروز اينست كه با قطعي بودن نقش آمريكا و كشورهاي همپيمان آمريكا در منطقه در شكل گيري و رشد گروهكهاي تروريستي امثال داعش، چه اتفاقي روي داده كه آنهايي كه پدر خواندههاي اين تروريستهاي تكفيري بوده و به حمايت از آنها در جنگ سوريه مباهات ميكردند و كرسي سوريه را در مجامع بينالمللي و اتحاديه عرب در اختيار تروريستها قرار داده بودند، اكنون داعش را به عنوان يك خطر جهاني معرفي كرده و خواستار مقابله با آن شدهاند؟
جاي خوشحالي است كه غرب و ارتجاع عرب در تشخيص موضوع و خطريابي به اين ميزان از درك و شعور رسيدهاند كه ويروس داعش را با هزاران هزار تلفاتي كه از خاورميانه گرفته، خطرناكتر از ويروس ابولا كه 1500 نفر را در افريقا به كام مرگ كشيده، تشخيص بدهند، هر چند ملتها طي سالهاي اخير با برخوردهاي دوگانهاي كه غرب نسبت به مسأله تروريسم و ديگر موضوعات بينالمللي داشته به اين نتيجه رسيدهاند كه تا خطري منافع غرب و حاميان آنها را تهديد نكرده، استفاده از هر وسيلهاي كه مدعيان دمكراسي را به هدف برساند، مجاز است و اين تفكر ابزاري، دقيقاً همان تفكر ماكياوليستي است كه اكنون توسط حاميان ديروز داعش و احساس خطر كننده و دلواپسهاي امروز در عمل پياده ميشود.
دقيقاً تا زماني كه شرايط تاخت و تاز براي تروريستها در سوريه و عراق آماده بود و خطري هم منافع آمريكا و همپيمانانش را تهديد نميكرد و سياست دوگانه "آشوب سازنده" باعث بهم زدن ثبات كشورهاي حامي مقاومت، مسلمانكشي، درگيريهاي مذهبي و طائفهاي و تخليه ظرفيتها و تخريب منابع كشورهاي اسلامي ميشد، از آن حمايت ميكردند، اما به محض آنكه معادلات به سمت تهديد منافع آمريكا و اذناب منطقهايش حركت كرد و داعش نيز از كنترل خارج شد و اين ويروس هار شده به سمت دروازههاي رياض و امان به حركت درآمد، سمت و سوي بازي به ناگهان تغيير كرد و "آزاديخواهان و مبارزان جهاني ديروز"، "تروريستهاي امروز" لقب گرفتند.
آنها كه تا ديروز با كارت داعش در اين قمار بزرگ مشغول مسلمان كشي و توطئه عليه خط مقاومت در ايران، سوريه، عراق و لبنان بوده و ضربه زدن به شيعه و تأمين امنيت اسرائيل بودند اكنون چنان در اين چنبره خود ساخته گرفتار آمدهاند كه فرياد سر ميدهند و دنيا را به كمك ميطلبند.
هر چند ملتهاي منطقه از اجماعي كه اكنون به ظاهر بر سر موضوع تروريسم و مقابله با تكفيريهاي دست ساز آمريكا و ارتجاع عرب ايجاد شده راضي به نظر ميرسند ولي اين واقعيت را نيز به عنوان قاعده كلي بازي غربيها فراموش نكردهاند كه داعش پروران، براي رضاي خدا عليه داعش سخن نميگويند و به مجرد اينكه مجدداً كنترل كامل تروريسم را در منطقه به دست بگيرند، بازي با كارت تروريستها را ادامه خواهند داد و به همين جهت است كه ديروز يك مقام نظامي ناتو اعتراف كرد غرب قصد درگير شدن با داعش و براندازي آن را ندارد.
این سکه دو رو دارد
حسین شمسیان در روزنامه كيهان نوشت:
هفته دولت، فرصت مغتنمی است تا دولتمردان با ارائه کارنامه عملکرد و گزارش برنامههای پیشرو، مردم را نسبت به وضع کشور و عملکرد مدیران اجرایی آگاه کنند. هرچه این کارنامه و آن برنامه مطلوبتر و منطقیتر باشد، اطمینان مردم افزایش یافته و این امیدواری به وجود میآید که بیش از قبل، با دولت و دولتمردان همکاری و همدلی کنند و از این رهگذر، به بهبود اوضاع و اصلاح امور همت گمارند.
به طور طبیعی، هرگاه مردم شاهد عملکرد مفید و مطلوبی از دولت باشند، نسبت به آن واکنش مثبت نشان داده و به هر شکل ممکن از خادمان خود تقدیر میکنند، هیچ چشم قدرشناسی نیست که خدمت دولت را ببیند و لب به تحسین نگشاید.
به عنوان نمونه، در دیدار اخیر دولتمردان با رهبر انقلاب، معظمله با تجلیل از حرکت ارزشمند دولت در زمینه بهداشت و درمان فرمودند: «باید این طرح پشتیبانی شود و ادامه یابد، ضمن آنکه مراقبت شود برخی تصمیمها، این طرح را به ضد خود تبدیل نکند.» این یعنی کار خوب و کاری که گره از مردم باز میکند، دیده میشود، تحسین و قدردانی میشود و برای استمرار آن تاکید و اصرار میشود.
اما این سکه، مثل همه سکهها روی دیگری هم دارد. یعنی اگر در برابر قول و وعده داده شده و عمل شده تجلیل میشود، برای وعده فراموش شده، و گامی که به درستی برداشته نشده، برای انتصاب ناروا و برای هر کار خلاف مصلحت و منزلت مردم، ابرو درهم کشیده میشود و گلایه میشود که مگر قرار نبود چنین و چنان شود؟ پس چه شد!؟ این گلایه را همان مردمی میکنند که آن تشکر را کرده بودند و نمیتوان آن تقدیر را نشانه هوشمندی وکرامت مردم دانست و این انتقاد را علامت بیسوادی و غرضورزی!
مثلا حضرت آقا در همان دیدار چند روز قبل، درباره مسکن مهر و انتظار به حق مردمی فرمودند: «اگر احتمالا با اصل طرح مسکن مهر و یا نحوه تزریق اعتبارهای بانکی به آن مخالفتی وجود دارد، اما این را هم بدانیم که اکنون چند میلیون نفر چشم انتظار تکمیل مسکن مهر هستند و باید این کار به طور جدی پیگیری شود و به اتمام برسد.» ابتداییترین برداشتی که یک دولتمرد از این سخن باید بکند این است که مسکن، نیاز عاجل و روزمره مردم است و حتما باید برای آن فکری بکنید و اگر فکر و برنامهای ندارید، در انتقاد از گذشته باقی ماندن به مصلحت نیست، پس لااقل همان کاری که ممکن است به نظرتان معایبی هم داشته باشد را تکمیل کنید و مردم را از بلاتکلیفی و سردرگمی رهایی ببخشید. این منطق مهم کشورداری است که نمیتوان کشور را صرفا با گلایه از گذشته اداره کرد و هیچ برنامهای نداشت!
با اینکه منطق روشن تشویق و گلایه مردم برکسی پوشیده نیست و نیازی به توضیح چندانی ندارد، و با اینکه مردم خیلی ساده و واضح میفهمند که کدام حرف و سخن عملی شد و کدام یک در حد وعده باقی ماند و تبلیغ و ارائه آمارهای مختلف هم در آن فهم و درک عمومی تاثیری ندارد، متاسفانه شاهد آنیم که برخی دولتمردان راه دیگری را در پیش گرفتهاند! به این دو نمونه توجه بفرمایید:
1- برخی از مدیران و مقامات اجرایی، با اتکا به آمار و ارقام غلط و روشهای ابداعی، سعی در اعلام کاهش تورم آن هم در حد بسیار بالا دارند! فراموش نکنیم که کاهش تورم یک چیز است وکنترل تورم چیزی دیگر. در کنترل تورم تردید نیست و جای تقدیر هم دارد. - البته فعلا به این موضوع کاری نداریم که کنترل تورم، ناشی از کنترل نقدینگی و عدم تزریق پول به صنایع و مشاغل است و همین امر باعث امتداد و استمرار رکود شده است - این افراد برای اثبات مدعای خود، به عبارت ساختگی و ابداعی «تورم نقطه به نقطه»- که ظاهرا نخستین بار در دولت دهم مورد استفاده قرار گرفته - استناد میکنند. همین عده اطلاعات غلط و ابداعات ذهنی خود را به رئیسجمهور هم منتقل میکنند و کاری میکنند که ایشان هم بر اساس همین اطلاعات غلط با مردم سخن بگوید و در نتیجه درحالی که جامعه درگیر هزینههای سرسامآور زندگی و افزایش قیمتها بدون کنترل و نظارت است، دولتمردان و رئیسجمهور از کاهش چشمگیر تورم تا حد 5/14 درصد سخن بگویند! این امر نه زیبنده مسئولان اجرایی است و نه برای مردم قابل پذیرش! و نتیجه محتوم آن هم چیزی نیست جز ناباوری مردم به دیگر سخنان دولتمردان. اما واقعا تورم نقطه به نقطه وجود خارجی دارد!؟ آیا در دنیا چنین معیار و شاخصی وجود دارد یا اینکه محصول ذهن خلاق! بعضی دولتمردان در دو دولت قبلی و کنونی است؟ بهترین معیار برای موضوعاتی از این دست، اظهار نظر کارشناسان وخبرگان امر است تا بتوان به صحت و اتقان آن تکیه کرد. چندی پیش و زمانی که اعلام شده بود نرخ تورم نقطه به نقطه 6/16 در صد است، دکتر مهدی تقوی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با تعجب گفته بود:«این نرخ که جوک است! تورم نقطه به نقطه وجود ندارد! من اقتصاددان هستم و از 18 سالگی در حوزه اقتصاد کار کردهام و تا الان که 68 سال دارم، بیش از 100 کتاب در حوزه اقتصاد ترجمه و تالیف کردهام. در این مدت تورم نقطه به نقطه نشنیدم. یا من پیر شدم یا این که یک چنین چیزی را من در متون اقتصادی دنیا ندیدم که بگویند از این نقطه تا آن نقطه تورم این قدر است... من فکر نمیکنم نرخ تورم 6/16 باشد. الان هرکسی که خرید میرود، به راحتی احساس میکند که تورم افزایش زیادی داشته و 6/16 درصد نبوده است ...در دنیا برای محاسبه نرخ تورم یک شاخصی وجود دارد؛ به طوری که یک سبد نمونه از کالاها در نظر گرفته میشود در این سبد یکسری کالاها مثل نان، اجاره، خدمات پزشکی و دارو به عنوان یک گروه کالایی انتخاب میشود و بعد قیمت آنها را در یک سال در نظر میگیرند و قیمت آنها را با یکدیگر جمع کرده و یک عدد به دست میآید. در واقع میانگینی از آنها گرفته میشود و در نهایت نرخ تورم به دست میآید.»
2- نرخ بیکاری و عدم اشتغال نیروی مولد و جوان کشور، از مهمترین محورهای تبلیغاتی و انتخاباتی رئیسجمهور محترم بود. دغدغه و نگرانی ارزشمندی که به حق مورد تاکید رئیسجمهور محترم بود و مردم نیز از اینکه به یکی از اساسیترین مشکلات کشورشان توجه شده، خوشحال بودند. این موضوع تا آنجا مهم بود که در نخستین کنفرانس خبری رئیسجمهور در خرداد 92، مهمترین اولویت اقتصادی دولت، حل معضل بیکاری اعلام شد. بطور طبیعی وقتی موضوعی مهمترین اولویت دولتمردان باشد این انتظار در مردم ایجاد میشود که آن شاخص، بیش از سایر شاخصها بهبود یافته و آثار ملموس آن را ملاحظه کنیم. اما آیا در عالم واقع نیز چنین شد!؟ به گواهی مرکز آمار ایران، با تاسف باید گفت نه تنها چنین نشده، بلکه در ماههای اخیر، بار دیگر شاهد افزایش نرخ بیکاری در کشور هستیم! براساس آمار این مرکز، نرخ بیکاری در بهار 91 برابر 8/12 در صد بوده که در بهار 92 به 6/10میرسد. این روند نزولی از آن زمان متوقف شده و سرانجام در بهار 93 رشد کرده و به عدد 7/10 میرسد.
در مقابل و به جای چارهاندیشی برای اشتغال جوانان جویای کار، همه وقت و انرژی به سخنرانی و شماتت گذشته صرف شده و ظاهرا دیگر مجالی برای چاره اندیشی نیست! در حالیکه در یک کلام باید گفت حتی اگر همه کارهای گذشتگان ناصواب بوده - که نبوده و رهبر انقلاب بر رعایت جانب انصاف نسبت به گذشتگان تاکید کردند- امروز که دیگر کار دست آنها نیست! کار به دست شماها نیست که منتقد وضع پیشین بودید و در یک فرصت چهارساله قرار است راه درست خودتان را نشان دهید تا همگان بدانند که اینگونه باید کشور داری کرد نه آنگونه! یک چهارم از این فرصت هم که گذشت، پس چرا هنوز به پشت سرتان نگاه میکنید و در گذشته ماندهاید!؟ حتی اگر نتوانستهاید در این یک سال کارهای مهمی انجام بدهید - که در بعضی امور، تا حدی طبیعی است- لااقل برنامهای- برنامه نه شعار و سخنرانی- برای برونرفت از وضعی که منتقد آن هستید ارائه کنید تا مردم امیدوارتر شوند.
شاید گفته شود که این سخنان نادیده گرفتن زحمات و خدمات دولت و ترسیم تصویری غلط از نگاه مردم به تلاشهای دولت است ! اما افزون بر اینکه این برداشت ناصواب است و کیهان همواره از خدمات ارزشمند همه دولتها قدردانی کرده است، شواهد متقن و محکمی وجود دارد که این سخنان تنها یک برداشت نیست، بلکه واقعیتی ملموس و عینی است. به این جملات توجه کنید:
«ما مطمئن هستیم که تا پایان سال قبل رشد اقتصاد ما منفی بوده است. وقتی خودمان بحث میکنیم من به شما میگویم که از رشد منفی کاسته شده اما بالاخره واقعیت این است که بازهم منفی بوده است و این بدین معنی است که هر یک روزی که جلو رفتهایم، سطح فعالیتهای اقتصادی ما پایینتر رفته است.... بنابراین از دید یک نفر که مشغول کار است وضع بدتر شده است... مادامی که رشد تولید ناخالص داخلی منفی است مردم در عمل لمس میکنند که وضع خوب نیست...امروز کسی که با تورم همین الان زندگی میکند هنوز هم متناسب با این تورم بالا، قدرت خریدش کم میشود.»
این سخنان، اظهارات یک منتقد غیرکارشناس و یا یک تحلیل ذهنی و خیالی نیست! بلکه اینها سخنان مسعود نیلی، رئیس شورای هماهنگی اقتصادی دولت و یکی از نزدیکترین افراد به رئیسجمهور محترم است که صادقانه برخی ناملایمات اقتصادی را بیان کرده است.
با آنکه بارها گفته شده اما باز هم باید گفت و یادآوری کرد که راه برونرفت از همه مشکلات، نه تخریب دیگران است نه چشم دوختن به غرب و آمریکاست ونه استفاده از نسخههای پوسیده و کهنه مجامع بینالمللی! راه روشن است و مردم در انتظار شروع حرکت دولت در این مسیرند راه همان است که رهبر انقلاب چند روز قبل در دیدار با اعضای هیئت دولت بیان فرمودند: «کلید رونق اقتصادی که مورد تأکید رئیسجمهور محترم نیز هست، مسئله تولید است. باید با استفاده از ظرفیتهای فراوان داخلی، تولید را به حرکت درآورد تا رونق اقتصادی و افزایش صادرات غیرنفتی محقق شود. ... دولت باید بسته سیاستهای اقتصادی خود را با سیاستهای اقتصاد مقاومتی تطبیق دهد و مواردی را که غیرمنطبق با این سیاستها است، حذف کند.»