گویا ناشر در نظر دارد این مجموعه به همان ترتیبی که همینگوی داستانهایش را منتشر کرده، عرضه شود.
قبلا قرار بود جلد اول مجموعه منتشر شود که به این ترتیب، با کامل شدن ترجمه داستانها و ترتیب رعایت زمانی نگارش آنها، کتاب منتشر خواهد شد. کار بعدی او هم کامل کردن ترجمه "رساله درباره طبیعت انسان" (دیوید هیوم) خواهد بود.
کتاب "مستطاب آشپزی" با همکاری فهیمه راستکار نیز بهتازگی از سوی نشر کارنامه بهچاپ سوم رسیده است. به اعتقاد دریابندری، گذر زمان، ترجمههای خوب و بد را مشخص میکند؛ ترجمههای خوب، برجا میمانند و ترجمههای بد، خودبهخود فراموش میشوند. برای نمونه: از بین این همه رمانی که به فارسی ترجمه شده، چند تا از آنها را میتوان فوری به یاد آورد؟ اگر از خود من بپرسند، میگویم "دن کیشوت" (سروانتس) ترجمه محمد قاضی، کار بسیار ماندگاری است و هرگز فراموش نمیشود. یا از ترجمههای خودم، به طور قطع، "وداع با اسلحه" (ارنست همینگوی) در زبان فارسی باقی میماند.
مترجم "پیامبر و دیوانه" جبران خلیل جبران، درباره اینکه ترجمه، تا چه اندازه اثر مترجم است، اعتقاد دارد: البته این امر، به خود مترجم بستگی دارد. اگر مترجم، صاحب قریحه باشد، بهطور قطع، قریحه خودش را در داستان دخالت میدهد. درست است که من کار همینگوی را ترجمه کردهام، اما خودم هم مقداری در آن دخیلم و بهطور قطع، ترجمه من با ترجمه مترجم دیگر، فرق میکند. اینکه برخی عقیده دارند ترجمه اصلا ناممکن است، به این معنا درست است که ترجمه، در واقع، نوعی تألیف است؛ منتها تألیفی است که بر پایه یک متن دیگر نوشته شده است. بنابراین، ترجمه، مقولهای کاملا جدید است و به همین دلیل، ترجمههای مختلف از یک کار، با هم تفاوت دارند. بهگفته نجف دریابندری، عصر ما عصر ترجمه است و خواندن آثار ترجمهای برای خوانندگان جالبتر است. این آثار از دنیای بیرون از ایران خبر میدهند - که خیلی خبرها هم هست - و این برای مخاطب جالب توجه است.
او البته از این موضوع ارزیابی مثبتی دارد؛ چراکه معتقد است، اهمیت زیادی دارد که دنیای خارج از ایران را بشناسیم. مترجم "عرفان و منطق" و "تاریخ فلسفه غرب" برتراند راسل، همچنین درباره اینکه چه نوع آثار ترجمهای بیتر مورد توجه مخاطب ایرانی قرار میگیرد، میگوید: با کمال تعجب باید بگویم کتابهای خیلی جدی. در ایران کتابهایی که برای تفریح مردم منتشر شود، کم است و خیلی هم خریدار ندارد، اما کتابهای جدی در زمینههایی مثل تاریخ، جامعهشناسی و فلسفه مورد توجه قرار میگیرد و این از مشخصات جامعه ماست. قسمت فعال جامعه ما که در کار فرهنگ دخالت دارد، خیلی باسواد و بافرهنگ است و بخش غیرفرهنگی ما اصلا کتاب نمیخواند. دریابندری در اظهار نظری هم این عقیده را ابراز میکند که مثل اینکه نسل مترجمان دارد ورمیافتد و جای مترجمانی مثل نجف دریابندری، محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی پر نشده است.
او البته یادآور میشود، ترجمههای فارسی را کم میخواند؛ ولی در عین حال معتقد است، در نسل جدید کسی را سراغ ندارد که بشود او را جای قاضی گذاشت. یکی دو نفر هستند که خوب کار میکنند، ولی خیلی جوان نیستند، مثل بهمن فرزانه که او هم البته به پای قاضی نمیرسد. اما درباره چرایی این ماجرا، آنرا به دورههای مختلف ربط میدهد: مثلا در آمریکای امروز هم نویسنده خوب کم پیدا میشود؛ دیگر استاین بک یا فاکنر در آنجا نمیبینیم. میگویند زمانه عوض شده است و دیگر نمیتوان منتظر نویسندهای از نوع فاکنر بود. دریابندری تأکید دارد: دانشگاه تنها یک وسیله برای یادگیری است؛ حال اگر بتوان در جای دیگر چیزی یاد گرفت، دیگر به دانشگاه نیازی نیست. من خودم اصلا دانشگاه نرفتم؛ اما آنچه را که میخواستم، بهگونهای دیگر یاد گرفتم. عده زیادی از کسانی هم که امروزه به دانشگاه میروند، پس از دوران دانشگاه، به کارهای دیگری جذب میشوند. یادآوری دیگر او در این زمینه این است که: فاکنر، همینگوی، اشتاینبک یا خود او هم درس زیادی نخواندهاند، ولی حالا بیشتر نویسندههای امروز آمریکا از دانشگاهها بیرون میآیند. بههر حال زمانه عوض شده و شاید هم این دانشکدهها استعدادها را کور میکنند.