آمار و ارقام نشان ميدهد كه طي يك دهه گذشته حضور هاليوود در قاره سياه به مراتب چشمگيرتر شده است. اگر در دهه 70و 80 سينماي آمريكا به شرق آسيا سرك مي كشيد حالا آفريقا محلي براي ساخت و سازهايي در عمده ژانرها شدهاست.
ادوارد زوئيك در سال 2006 فيلمي شاخص در ژانر تريلر با مضامين سياسي و اجتماعيساخت. الماسخونين پس از هتل رواندا(2004) جزو آثار شاخصي بودند كه تمام لوكيشن آنها در آفريقا پيگيري شد و نهايتا مورد اقبال منتقدان و تماشاگران قرارگرفتند.آنچه در پي ميآيد گفتگو با زوئيك در باره روند ساخت و ساز همين فيلم است:
- پیش از هر چیز آیا اعتراف میکنید الماس خون میتواند شباهتهایی به آثار کلاسیک این چنینی داشته باشد؟
به هر حال همه چیز تغییر کرده، حتی در آفریقا! سینمای کلاسیک بخش مهمی از اعتبار و اصالتش به قدمتش برمیگردد، اما اگر بخواهیم کمی سختگیری و تعصب را کنار بگذاریم ، الماس خونين میتواند یکی از آثار کلاسیک سینمای حال حاضر لقب بگیرد و قرابتش به تولیدات قدیمی فیلمهاییاست که به تب و تاب معدنچیان طلا میپرداخت و سختکوشی و مخاطرات آنها را نشان میدهد.
- داستان سیگابی میشل تا چه حد به واقعیت نزدیکاست؟
این تهاجمات و خشونتهای موجود در فیلم چیزی نیست که ما دیگر در آفریقا نداشته باشیم. این قبیل اتفاقات و همچنین بیگاری کشیدن از سیاهان برای استخراج ثروتشان؛ همیشگي بودهاست. آنچه در رمان چارلزلی ویت و گابی میشل نوشته شده ، در واقع حتی میتواند یک وقایع نگاری روزانه قلمداد شود.
- تصور کنید به جای سیرالئون و رواندا یا حتی سودان ، منطقهای دیگر در فیلم؛ مکان شكل گيري داستان شما باشد. آن وقت با این داستان آیا حرفی برای گفتن میماند؟
آفریقا فقط معضل جنگ داخلی و شورش را ندارد. هر گوشهای از آنجا اگر این زد و خوردها را نداشته باشد ، حتی درگیر معضلات بیشتر و بیشتری است. فاجعه ای مانند ایدز و و ويروس ابولا و تجارت انسان در این مکان طبیعی است که این معضلات آگراندیسمان شوند.
- حضور شما و تیم کارگردانی و همچنین بازیگران در آفریقا چقدر طول کشید؟
در مجموع حضور 7 ماههای را برای الماس خونين در آفریقا داشتیم و باید بگویم در حالی که آماده بودیم و فیلمنامه آخرین در دست من بود ، وارد آفریقا شدیم وگرنه که قطعا حضورمان بیشتر میشد.
- این بار هم فیلمنامه تصویری در اختیار داشتیدیا این که مجبور شدید سر صحنه چیزهایی را از نو آماده کنید؟
جنگهای داخلی سیرالئون ، سکانسهای مربوط به دهکده "دی جی مون" و موارد دیگر چیزهایی بودند که کاملا در ذهنم جایگرفته بودند. از این رو مشکل این چنینی نداشتیم.
- شایع شده بود الماس خونين آنچنان به اصل قضیه یعنی اوضاع اسفناک و شرایط زندگی سیاهان نپرداخته و بیشتر یک تریلوژی جنایی و یا گنگستری است. آیا واقعا چنین است؟
ما قصد ساخت فیلم سیاسی و نشان دادن گناهکار و بیگناه را نداشتیم. هرچند صراحتا میگویم که الماس خونين همانقدر که میتواند به آثار کلاسیک نزدیک باشد می تواند یک تریلر جنایی هم باشد.
- حتی یک ملودرام عاطفی؟
این که این فیلم را تماما متعلق به یک ژانر بدانیم ، شاید ما را به بیراهه بکشاند. به نظرم الماس خونين میتواند فیلمی با رگههای عاطفی هم قلمداد شود ، اما این عنوان کافی نیست.
- چقدر به حضور یک خبرنگار در فیلمتان اعتقاد یا نیاز داشتید؛ آیا الماس خونين بدون داشتن شخصیت "مدی بوون" دچار نقص میشد؟
این کاراکتر در زیرساخت داستان ریشه دوانیده بود و شخصیتی تاثیرگذار است. متفاوت از حضور سمبلیک ؛ به نوعی کاراکتر پیشبرنده محسوب میشود.
- چقدر به این که این خبرنگار مونث باشد و آن هم یک خبرنگار زن امریکایی توجه داشتید؟
ملیت او برایمان مهم نبود همچنان که ملیت لئوناردو دی کاپریو در نقش آرچر میتوانست چیز دیگری باشد ، مهم حضور و داشتن هدف مشترک آنها بود.
- اما به نظر می رسد شخصیت مدی در مواقعی بویژه در سکانس روستا و آنجایی که او با قلبی پر از درد در جمع دردمند زنان دهکده نشسته ، نقش یک حامی و یایک قدیس را ایفا می کند ، خصوصا با آن پیراهن آبی و چهره نمای نزدیک پر از رنج؟
خب به این تیپیکال و فیزیک حرکتی و همچنین مواردی که گفتید به چهره "جنيفرکانلی" برمیگردد. به هر حال او آدمی است و شغلش اقتضا میکند درک بیشتری از دردمندها داشته باشد.
- اما این حقیقت خواهی او و اصرارها و دیالوگ های بعضا کلیشهای؛ به نظر خیلی نمادین نبود؟
اگر هم چنین باشد در حرکت با 2کاراکتر دیگر به این مرز رسیدیم. او حقیقت خواهیاش را به آرچر و سولومون باید تفهیم کند و ابتدا به ساکن مجبور است که با کلام به آنها هشدار بدهد.
- چقدر از بازی بازیگران الماس خون راضی هستید؟
براي بازیگر نقش دنی آرچر ، انتخاب دی کاپریو چیزی شبیه معجزه بود. نوع بازی او و تفاوت و وزن کاریاش قابل مقایسه با چند سال پیش نیست ، مسلما او مدام در حال پیشرفت است. شاید اصلا نشود بازیگر دیگری را به جای لئوناردو در نقش دنی آرچر تصور کرد اما حضور "دی جی مون هان سو"» واقعا غنیمتی بود. او توانایی بازیهای متفاوت در کمترین ثانیهها را دارد و لئوناردو از وجود هان سو بهترین استفاده را کرد ، ضمن این که کانلی نیز مانند همیشه تاثیرگذار کار کرد.
شيكاگو سانتايمز