اما بهنظر شما چقدر اين امكان وجود دارد كه در زرق و برق عروسي ياد آن شعارها باشيد؟ در اين گزارش ما با عروس و دامادهايي صحبت كردهايم كه در بهبوحه جشن عروسي هم يادشان نرفت پولي كه برايش زحمت كشيدهاند را درست و بجا خرج كنند و گول ظاهر زيباي بعضي از كساني كه سر عروس و دامادها را كلاه ميگذارند، نخوردند. در اين گزارش با كساني گفتوگو كردهايم كه به «زندگي مشترك» معناي واقعيتري دادهاند و هيچكدام براي عروسي ديگري را به زحمت نينداختهاند.
1- كلاً عروسي را حذف كرديم
زهرا يكي از جالبترين سوژههايي است كه براي اين مصاحبه به من معرفي ميشود. آنقدر بيخيال و راحت درباره عروسي نگرفتن صحبت ميكند كه يادم ميرود چقدر زن و شوهرهايعاشق بودهاند كه براي برگزاري مراسم عروسي مجبور شدند با هم بحث كنند و نخستين دعواي زن و شوهريشان با جشن ازدواجشان مصادف شود. او با همسرش تصميم ميگيرند به جاي عروسي گرفتن فكري به حال خانهدار شدنشان بكنند.
چرا عروسي نگرفتيد؟
نه براي من فرقي داشت و نه براي همسرم. جالب است كه براي خانواده هايمان هم آنقدر مهم نبود. مادر من خودش هم عروسي نگرفته بود. يادم هست آن موقع مادرم به من ميگفت: «فكر كن جنگ است و نميتواني عروسي بگيري، هزينه عروسي رو بذار واسه خريد خونه». من و همسرم عقد كرديم و رفتيم سر خانه و زندگي خودمان.
بههمين سادگي؟
نه. اينقدر هم ساده نبود. خانواده من پولي را كه براي جهيزيهام كنار گذاشته بودند به ما دادند، خانواده همسرم هم همينطور. هديههايي را هم كه در مراسم عقد به ما داده بودند فروختيم و براي گرفتن وام اقدام كرديم. يكي از جذابيتهاي ديگري كه در بالا و پايينشدن زندگي داشتيم گرفتن وام بود. يكي از آشناياني كه مادرم در بازار ميشناخت قرار شد براي ما وام بگيرد. در آنجا وام قرضالحسنه فقط 5ميليون تومان ميدادند اما وقتي فهميد كه ما قيد عروسي را زدهايم و ميخواهيم به جايش خانه بخريم با اصرار و تلاش خيلي زياد براي ما يك وام 20ميليون توماني گرفت. همه اين پولها روي هم جمع شد و ما خانهمان را خريديم.
زندگي در خانه خالي چطور بود؟
با مزه بود... (خنده). خانهمان راحتتر تميز ميشد چون تقريبا هيچ وسيلهاي توي خانهمان نبود. مدتي گذشت تا مادرم مقداري از جهيزيهاي را كه از بچگي برايم خريده بود از يزد آورد. دوستانمان هم كه ميخواستند براي ديدنمان بيايند هر كدام ميپرسيدند كه چه چيزي نياز داريم. خلاصه وسايل خانه ما هم كمابيش جور شد تا اينكه بعد از يك سال زندگي مشترك بالاخره توانستيم هر چيزي كه دوست داريم بخريم و زندگي خوبي داشته باشيم. البته مادر من و اقوام همسرم هر زمان كه مراسمي ميشد مثلا تولدي بود، سالگرد ازدواجي بود و... به ما پول ميدادند يا وسيلهاي ميخريدند و به اين شكل وسايلمان كامل ميشد.
از ته دلت خوشحال هستي كه اين كارها را كردي؟ اين تصور غلط كه بعضيها دارند برايت وجود نداشت كه «شوهرم پررو ميشه اگه واسم خرج نكنه؟»
نه. واقعا اينطور نبود. در خانوادهاي كه من بزرگ شدهام چون اين چيزها براي مادرم مهم نبود، من هم ياد گرفتهام كه به اين چيزها فكر نكنم. خدا را شكر الان در خانه خودمان هستيم و بهنظر من خيلي خوب شد كه آن زمان براي جشن عروسيگرفتن ريسك نكرديم.
2- عروسي و غذا داخل خانه
راضيه خانواده متمولي دارد و نياز نداشته كه بخواهد از سر و ته عروسياش بزند و آن را خيلي كوچك و كمهزينه برپا كند اما از آنجا كه عروس خانم آيندهنگر ما به اين فكر كرد كه نبايد پولهاي خودش و همسرش را الكي خرج تشريفات و سالنهاي آنچناني كند تصميمات جالبي گرفت. يكي از نخستين كارهايي كه راضيه انجام داد اين بود كه قيد تالار و ماشين عروس را زد. او ميدانست كه سالن خانه پدرياش ميتواند 80-70مهمان را بهراحتي در خودش جاي دهد براي همين با توافقي كه با همسرش انجام داد، ليست مهمانهايشان را بالا و پايين كردند ومهمترينها را انتخاب كردند تا از سالن پذيرايي خانهشان بهعنوان يك تالار كوچك استفاده كنند. براي اينكه مهمانها راحت باشند، آنها تمام صندليهاي ميز ناهارخوري و صندليهاي راحتي را به داخل سالن آوردند و از گرفتن صندليهايي كه بايد بابت كرايه و حملونقلش پول پرداخت كنند، خودداري كردند. يكي از دغدغههاي مهم شب عروسي، ميز شام است. از آنجا كه راضيهمادر كدبانويي دارد، ميز شام به جاي پر شدن از غذاهايي كه براي هر پرس آن در كمترين حالت بايد 20هزارتومان پرداخت كنيد پر شد از خورش فسنجان خوشرنگ مادرپز و انواع و اقسام سالاد و دسر. البته اين را هم بگوييم كه برنج سفيد، باقالي پلو و چند ديس كبابهم از بيرون تهيه شد تا مادر بتواند براي مراسم عروسي دخترش آماده شود.
رسمي كه بعد از ما پا گرفت
عروس و دامادهايي كه با آنها آشنا شديد، عروس و دامادهايي هستند كه هزينههاي عروسيشان را كم كردند و با يك حساب سرانگشتي طوري عمل كردند كه بهترين زندگي ممكن برايشان رقم بخورد. اما محمدصادق و همسرش علاوه بر اينكه اين هزينهها را كم كردند، يك رسم جالب را بين دوستانشان باب كردند كه هنوز هم بعد از 6-5سال كه از زندگي مشتركشان ميگذرد، همه به شيوه آنها عمل ميكنند. محمدصادق ماجراي كمكردن هزينههاي ازدواجشان را فهرستوار اينطور برايم شرح ميدهد:
اولماشين عروسي
چند سال قبل، زماني كه ما ازدواج كرديم مد شده بود كه همه ماشينهاي شاسي بلند براي شب عروسي كرايه ميكردند. خب، آن زمان پول زيادي براي يك شب ميگرفتند. باجناقم يك بنز قديمي سفيد رنگ داشت كه اتفاقا خيلي هم خوشگل بود. من و همسرم 2روز قبل از عروسي ماشين باجناقم را گل زديم و وقتي خيالمان بابت ماشين عروس راحت شد، رفتيم و به بقيه كارهايمان رسيديم.
دوم خودمان آستين بالا زديم
براي غذاي شب عروسي 2 تا راه داشتيم؛ يكي اينكه غذا را از بيرون سفارش بدهيم يا اينكه خودمان آستين بالا بزنيم. بعد از كمي فكر كردن، راه دوم را انتخاب كرديم. اقوام نزديك مشغول پختن غذا شدند، جالب بود كه حتي پسرعموهايم هم براي غذا پختن وارد گود شدند.
سوم عروسي در خانه عمو
عموي من خانه بزرگ و خوبي دارد كه به راحتي ميشود در آن مراسم گرفت. من هم بهجاي اينكه وقتم را براي پيدا كردن تالار صرف كنم، به پيشنهاد عمويم عروسي را آنجا برگزار كردم. بهنظر من حتي اگر در تالار هم عروسي ميگرفتيم اينقدر خوش نميگذشت.
چهارم فيلمبرداري به سبك آقاي كارگردان
فيلم عروسي يكي از يادگاريهاي خوب و ماندگاري است كه آدم ميتواند با ديدن آن هر خاطرهاي را زنده كند. ما هم براي مراسم عروسي قصدمان اين بود كه فيلمبرداري كنيم، براي همين باجناقم كه كارگرداني تئاتر خوانده بود با اجاره يك دوربين فيلمبرداري مراسم ما را تصويربرداري كرد.
پنجم يك رسم ماندگار
معمولا شب عروسي خانه عروس و داماد را تزيين ميكنند و گروهي هستند كه با گرفتن مبلغي اين كار را انجام ميدهند. دوستان ما دور هم جمع شدند و اين كار را بدون گرفتن هيچ هزينهاي براي ما انجام دادند. بعد از مراسم ما، اين كار به شكل يك رسم بين دوستانمان باب شد و الان هر وقت هر كدام از دوستانمان بخواهند عروسي بگيرند، ما دور هم جمع ميشويم و خانهشان را تزيين ميكنيم.
3- ماشين عروس گل نزديم
مريم يك و نيمسال پيش مراسم عروسياش را برگزار كرد. او و همسرش جزو كساني بودند كه هيچ تصميمي براي مراسم عروسي نداشتند اما بهدليل اينكه خانوادههايشان دلشان ميخواست جشن بگيرند، خيلي هول هولكي مراسمشان را برگزار كردند. البته اين بيبرنامگي كه مريم از آن حرف ميزند هم باعث نشد كه پولهاي بيزبان خودشان را به قول معروف حيفوميل كنند. جالب است كه مريم ميگويد اگر همين الان ميخواست دوباره جشن عروسي بگيرد، خيلي از هزينههايي كه آن زمان براي عروسياش انجام داد را هم حذف ميكرد. يكي از وسايل مورد نياز هر عروس خانم براي شب عروسي، لباس عروس است. اصلا يك عروسي است و يك لباس عروس. مريم براي اينكه خرج الكي براي خودش و همسرش نتراشد يك تصميم جالب گرفت؛ «من خودم علاقهاي به عروسي گرفتن نداشتم اما بههرحال زمانيكه شرايط به سمت اين رفت كه حتما عروسي بگيريم، من به فكر لباس عروس افتادم. آن زمان لباس عروس نزديك به يك ميليون تومان خرج برميداشت. من بعد از پرسوجو از دوست و آشنا به همراه دخترخالهام به مزون يكي از دوستانش رفتيم تا لباس عروس سفارش بدهيم. يك پارچه نسبتا خوب براي لباسم انتخاب كردم. پارچهاي كه انتخاب كردم با تمام وسايلي كه داشت شد 150هزار تومان. يكي از چيزهايي كه من از لباس عروسيام حذف كردم، سنگ بود. بهنظر من سنگ قشنگي خاصي نداشت و علاوه بر آن چيزي حدود 600هزار تومان به قيمت لباس من اضافه ميكرد، به همين دليل من كلا لباسم را با 150هزار تومان جمع كردم.»
يكي ديگر از كارهاي جذابي كه مريم براي عروسياش انجام داد كم كردن هزينه سرسام آور آرايشگاه بود. در اين دوره و زمانه كه خرج آرايشگاه عروس با موي اضافه، ناخن، مژه و بقيه مخلفات و البته با كلي تخفيف ميشود 2ميليون تومان ناقابل! مريم كار جالبي انجام داد؛ «براي عروسي بايد ميرفتم آرايشگاه. مبلغي كه براي آرايش عروس درنظر گرفته بودم حدود 800تومان بود، من رفتم آرايشگاه، اتفاقا آرايش خوب و مناسبي هم داشتم اما بهعنوان عروس خودم را معرفي نكردم. براي همين فقط پول يك آرايش عادي دادم.» مريم آخرين هزينهاي كه از مراسم عروسياش كم كرد، هزينه عكاسي بود. او براي اين كار هيچ پولي پرداخت نكرد؛ «من دوستان عكاس زيادي دارم، براي روز عروسيمان هم به خانه يكي از آنها رفتيم و عكاسي كرديم. باور كنيد آن روز آنقدر ما خنديديم و خوش گذرانديم كه فكر نميكنم در يك آتليه ميليوني اينقدر به ما خوش ميگذشت و شاد بوديم. من ميتوانم بدون اغراق بگويم كه من و همسرم جزو معدود عروس و دامادهايي بوديم كه شب عروسيمان واقعا خوشحال بوديم و هيچ دعوايي با هم نكرديم چون معمولا شب عروسي بحث پيش ميآيد.»
4- پول كمتري دور ريختيم
سميه يكي ديگر از آن عروس خانمهاي خندهرو و مهرباني است كه در مراسم ازدواجش تا جايي كه توانسته هزينهها را كم كرده اما با اين حال ميگويد: «الان كه با خودم فكر ميكنم، ميگويم كاش آن هزينهها را نكرده بودم، اما خب از اتفاقي كه افتاده راضي هستم (خنده)».
چند سال است ازدواج كردهاي؟
آذر 90. وحيد به خواستگاريام آمد و به پدرم گفت: «فعلا چيزي ندارم»، پدرم هم جواب داد: «مسائل مهمتري از پول و ثروت وجود داد». بعد كه با هم به توافق رسيدند، پدرم شروع كرد به پيشنهاد دادن براي كمكردن هزينههاي عروسي. باور كنيد به شوهر من ميگفت: «يه سرويسهايي اومده، بدله اما اصلا معلوم نميشه، واسه عروسيتون از اونا بگيرين». خيلي براي خودم جالب بود. براي همين شروع كرديم به كمكردن هزينههايي كه بهنظر من حرام كردن پول بود.
مثلا چه كردي؟
من هميشه دلم ميخواست ماشين عروسم يك ماشين شاسي بلند مشكي باشد اما زمان عروسيام فهميدم كه اين چيزها مهم نيست براي همين ماشين خواهرم را گرفتم و براي گلزدن بردم گلفروشي. زماني كه به گلفروشي رسيديم متوجه شدم كه تمام قيمتها زياد است، در آن بين فقط يك تزيين ساده با روبان بود كه ما همان را انتخاب كرديم. من آن موقع با خودم گفتم كه قرار است بعد از چند ساعت اين گلها را دور بريزم، چه بهتر كه 60هزار تومان دور بريزم تا 400هزار تومان و حتي بيشتر. يك كار ديگر هم كه انجام دادم درباره لباس عروس بود. براي دوخت لباس بايد خيلي هزينه ميكردم اما با هزينه بسيار كمتر لباس عروسم را تهيه كردم و هيچ تفاوتي با نمونه ميليونياش نداشت. تازه همان لباس هم سالهاست در خانه خودم خاك ميخورد و كسي اصلا يادش نميآيد من چقدر برايش هزينه كردم و اصلا چه شكلي بود. رسمي كه بعد از ما پا گرفت
عروس و دامادهايي كه با آنها آشنا شديد، عروس و دامادهايي هستند كه هزينههاي عروسيشان را كم كردند و با يك حساب سرانگشتي طوري عمل كردند كه بهترين زندگي ممكن برايشان رقم بخورد. اما محمدصادق و همسرش علاوه بر اينكه اين هزينهها را كم كردند، يك رسم جالب را بين دوستانشان باب كردند كه هنوز هم بعد از 6-5سال كه از زندگي مشتركشان ميگذرد، همه به شيوه آنها عمل ميكنند. محمدصادق ماجراي كمكردن هزينههاي ازدواجشان را فهرستوار اينطور برايم شرح ميدهد:
5- اولماشين عروسي
چند سال قبل، زماني كه ما ازدواج كرديم مد شده بود كه همه ماشينهاي شاسي بلند براي شب عروسي كرايه ميكردند. خب، آن زمان پول زيادي براي يك شب ميگرفتند. باجناقم يك بنز قديمي سفيد رنگ داشت كه اتفاقا خيلي هم خوشگل بود. من و همسرم 2روز قبل از عروسي ماشين باجناقم را گل زديم و وقتي خيالمان بابت ماشين عروس راحت شد، رفتيم و به بقيه كارهايمان رسيديم.
دوم خودمان آستين بالا زديم
براي غذاي شب عروسي 2 تا راه داشتيم؛ يكي اينكه غذا را از بيرون سفارش بدهيم يا اينكه خودمان آستين بالا بزنيم. بعد از كمي فكر كردن، راه دوم را انتخاب كرديم. اقوام نزديك مشغول پختن غذا شدند، جالب بود كه حتي پسرعموهايم هم براي غذا پختن وارد گود شدند.
سوم عروسي در خانه عمو
عموي من خانه بزرگ و خوبي دارد كه به راحتي ميشود در آن مراسم گرفت. من هم بهجاي اينكه وقتم را براي پيدا كردن تالار صرف كنم، به پيشنهاد عمويم عروسي را آنجا برگزار كردم. بهنظر من حتي اگر در تالار هم عروسي ميگرفتيم اينقدر خوش نميگذشت.
چهارم فيلمبرداري به سبك آقاي كارگردان
فيلم عروسي يكي از يادگاريهاي خوب و ماندگاري است كه آدم ميتواند با ديدن آن هر خاطرهاي را زنده كند. ما هم براي مراسم عروسي قصدمان اين بود كه فيلمبرداري كنيم، براي همين باجناقم كه كارگرداني تئاتر خوانده بود با اجاره يك دوربين فيلمبرداري مراسم ما را تصويربرداري كرد.
پنجم يك رسم ماندگار
معمولا شب عروسي خانه عروس و داماد را تزيين ميكنند و گروهي هستند كه با گرفتن مبلغي اين كار را انجام ميدهند. دوستان ما دور هم جمع شدند و اين كار را بدون گرفتن هيچ هزينهاي براي ما انجام دادند. بعد از مراسم ما، اين كار به شكل يك رسم بين دوستانمان باب شد و الان هر وقت هر كدام از دوستانمان بخواهند عروسي بگيرند، ما دور هم جمع ميشويم و خانهشان را تزيين ميكنيم.