تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۹۳ - ۰۶:۳۸

زهرا مهاجری: چه‌کسی فکرش را می‌کند این محوطه دم کرده کوچک سوت‌و‌کور، یک روز محل رجوع آدم‌هایی بوده که باید برای استفاده از آن سر و دست می‌شکاندند، در نوبت می‌ماندند و انتظار می‌کشیدند.

روزگاري گرمابه‌هاي شهر، يكي از كليدي‌ترين مكان‌هاي شهر براي جوياشدن مردم از احوال و اخبار هم بود و توي هر كوچه و محله‌اي كه سرك مي‌كشيدي، يكي از همين‌ها را پيدا مي‌كردي. در و ديوار و كاشي‌هاي نم‌گرفته حمام عمومي‌ها، اگر زبان داشتند از روزگاري پر رفت‌وآمد سخن مي‌گفتند و خاطراتي كه در اين چهارديواري خاص شكل گرفته... . سال‌ها پيش گرمابه‌داري يكي از آن مشاغلي بود كه رونق بسياري داشت و خيلي طول كشيد تا اين رونق، جايش را به ركود داد. از صبح كه گرمابه باز مي‌شد تا آخر شب، چراغش روشن بود و كار مي‌كرد؛ چراغي كه اين روزها در خيلي از گرمابه‌ها خاموش شده و آنها هم كه به جا مانده‌اند، روزهاي آخر عمرشان را مي‌گذرانند.

محوطه بزرگي نيست. از چند پله بلند كه پايين مي‌روي، به محوطه ورودي حمام مي‌رسي. دورتادور اين سالن نه چندان بزرگ، كمدهاي چوبي كه از سطح زمين اندك فاصله‌اي دارند تعبيه شده است. 2 حفره كوچك هم گوشه اين سالن به‌چشم مي‌خورد كه در سر در يكي از آنها نوشته شده نمازخانه. وسط سالن هم محلي است براي خشك‌كردن لنگ‌ها. حوله و لنگ‌هايي كه مخصوص خود حمام است را آنجا پهن مي‌كنند تا زودتر خشك شده و براي نفرات بعدي آماده شوند يك ميز هم همان جلوي در گذاشته‌اند كه حكم ميز پذيرش يا نوبت‌دهي را دارد. روي ميز پذيرش، آپشن‌هاي مختلفي هست! اگر وسيله حمام با خودت نياورده باشي، مي‌تواني از سنگ پا، روشور، ليف، كيسه، صابون و شامپويي كه همان اول به فروش مي‌رسد استفاده كني؛ چرا كه امكانات رايگاني از اين دست در حمام وجود ندارد و پولي كه مي‌دهي فقط براي حمام خالي است! در و ديوار هم پر است از عكس و تابلو؛ از نقاشي‌هاي قديمي كه موضوعش همين حمام‌هاي عمومي است گرفته تا نكات و پيام‌هاي اخلاقي. كف، موزاييك است و ديوارها كاشي سفيد گلداري دارند كه رطوبت و نم و گذشت زمان، رنگ و رويشان را برده و بدفرمشان كرده است. از محوطه رختكن بايد چند پله‌اي پايين‌تر بروي تا به حمام‌ها برسي. چند حمام كوچك با يك دوش و در كوتاه آهني، تنها صحنه‌اي است كه ديده مي‌شود. سكويي هم آن كنار هست كه موقع خشك‌شدن يا بعضا مشت‌و‌مال و ماساژ روي آن مي‌نشينند. نوع معماري سقف طوري است كه گرما را در خود نگه دارد و با صرف كمترين انرژي، بيشترين گرما در حمام حفظ شود.

همه اين صحنه‌ها، گرمابه قديمي «قبله» را مي‌سازد كه مي‌شود گفت توانسته در روزگار بي‌رونقي حمام‌هاي عمومي، رونق خود را حفظ كند و پابرجا بماند؛ بنايي كه طبق گفته سازمان ميراث فرهنگي، شاه‌طهماسب صفوي آن را بنا كرده و از سال 565 هجري قمري تا به حال كار مي‌كند. اين حمام پيش از اين نام ديگري داشته و خيلي از محلي‌ها همچنان آن را به نام قديمي‌اش يعني حمام «خانوم» مي‌شناسند. شايد وجه تسميه آن هم اين باشد كه در همان سال‌ها، اين حمام به دستور خواهر شاه‌طهماسب در بازارچه نايب‌السلطنه ساخته شده است.

حمام روزگار قديم

با اينكه زمان زيادي از روزهايي كه گرمابه، يكي از مهم‌ترين اركان زندگي هر فردي بود، نگذشته اما خيلي‌ها آن را تاريخ مي‌دانند و برايش تاريخچه تعريف مي‌كنند. به شهادت قديمي‌ترها، حمام عمومي ابتدا به شكلي كه امروز مي‌بينيم نبود و به‌معناي واقعي «عمومي» بود! به اين شكل كه در وسط محوطه حمام، يك حوض بزرگ وجود داشت كه آن را پر از آب مي‌كردند و يك منبع گرمايي، آبش را گرم مي‌كرد. هر كس كه به حمام مي‌آمد خودش را در همان حوض خيس مي‌كرد و كنار حوض مي‌نشست و خودش را مي‌شست و دوباره براي آب‌كشي مي‌رفت داخل همان حوض!

بعدها اين فضا بهداشتي‌تر شد و با اختراع دوش، حمام نمره كه شكلي شبيه حمام‌هاي امروزي داشت متولد شد و محبوبيتش آنقدر بالا رفت كه خزينه يا همان حوضچه‌هاي حمام را از رونق انداخت.

رونقي كه ديگر نيست

علي بادامي و پسرش مهدي، گرمابه قبله را مي‌گردانند. علي بادامي 70سال دارد و مي‌گويد كه 62 سال از عمرش را در همين فضا سپري كرده. از 8 سالگي به كمك پدرش، حاج غلامحسن آمده و كارش تا به الان همين بوده.

او روزگار رونق گرمابه‌اش را خوب به ياد دارد؛ «آن روزها كنار همين سالن يك سكو بود. به هر كس كه مي‌آمد نوبت مي‌داديم و مي‌گفتيم منتظر بماند تا حمام خالي شود. گاهي روي سكو 30-20 نفر به انتظار مي‌نشستند تا حمام خالي شود و بتوانند بروند داخل... .»

چندين كارگر مجبور بودند از صبح تا شب كار كند تا امور اين تعداد مشتري رتق و فتق شود. الان اما با گذشته خيلي فرق كرده. شنبه تا چهارشنبه اگر روزي 10نفر بيايند، يعني حمام شلوغ بوده! پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها وضع بهتر است و خيلي‌ها اين 2 روز را براي حمام‌كردن انتخاب مي‌كنند. در روزهاي آخر هفته معمولا حمام بين 20 تا 40مشتري دارد كه از هر كدامشان براي يك ساعت، بين 4هزار و 500 تا 5 هزار تومان مي‌گيرد.

شايد گرمابه‌داري از آن مشاغلي باشد كه قيمتش در بالاي شهر و پايين شهر تفاوت چنداني با هم ندارد. به هر گرمابه‌اي كه در سطح شهر سر بزني، براي همين مدت، معادل همين مبلغ را از مشتري مي‌گيرند و امكانات هم همين است كه هست!
علي بادامي روزگاري را به‌خاطر دارد كه هر ساعت حمام 15 قران بود و ذره ذره و به‌تدريج، اين مبلغ به 5 هزارتومان رسيد.
او هم مانند اكثر گرمابه‌دارها معتقد است كه با گران شدن انرژي، ديگر گرمابه با اين مبالغ نمي‌گردد و شايد يكي از بزرگ‌ترين علت‌هاي دلزدگي گرمابه‌دارها از ادامه كار، همين نيرزيدن باشد.

پاي درددل خيلي از گرمابه‌دارها كه هنوز شغلشان را دوست دارند بنشيني، مي‌گويند كه به اين كار مبتلا شده‌اند و نمي‌توانند روزي را تصور كنند كه شغل ديگري داشته باشند. به دم و گرماي انرژي‌بخش حمامشان و ديدن كثيف‌هايي كه مي‌آيند و ترگل و ورگل برمي‌گردند عادت كرده‌اند و هر چقدر هم كه اين شغل به صرفه نباشد، باز هم برايشان تغيير سخت است.

مشتري‌هاي باوفا

گرمابه‌ها هنوز مشتري‌هاي باوفا دارند. قديمي‌هاي محل با اينكه مي‌توانند خيلي راحت در خانه‌هايشان استحمام كنند اما همچنان براي حمام كردن به گرمابه مي‌آيند و بعضا معتقدند كه در حمام خانه خوب تميز نمي‌شوند و به قول معروف چركشان درنمي‌آيد ولي در حمام عمومي چرا!

كاسب‌هاي محل، كارگرها و قديمي‌ها، بيشترين مراجعان به گرمابه‌ها هستند و البته كساني كه بيشتر از حمام، به‌دنبال مشت‌و‌مال بعدش هستند!

به گرمابه‌هاي بعضي مناطق تهران كه در آنها ساخت‌وساز زياد است هم كارگرهاي ساختماني آن محل رونق مي‌دهند و همين چند قشر باعث شده‌اند كه همين تك و توك گرمابه باقيمانده پابرجا بمانند.

گرمابه قبله هم مثل خيلي از حمام‌هاي عمومي كه هنوز كار مي‌كنند، فقط مردانه است. البته اين گرمابه تا 15 سال پيش بخشي براي خانم‌ها هم داشته كه بعد از تغيير كردن بافت محله و زيادشدن كاسب‌ها، ديگر آن قسمت را حذف كرده‌اند. اما هنوز گرمابه‌هايي در تهران هستند كه براي بانوان هم قسمتي مخصوص دارند كه اين بخش، با يك در آهني كه تنها منفذش يك دريچه كوچك قفل‌دار است از قسمت آقايان جدا مي‌شود.

البته غير از مراسم آييني حمام عروسي، تقريبا بخش خانم‌هاي حمام‌هاي عمومي ديگر هيچ مراجعه كننده‌اي ندارد.

خششششششششك!

يكي از جذاب‌ترين بخش‌هاي گرمابه‌ها، دلاكي است. خيلي از حمام‌هاي عمومي هنوز دلاك و كيسه‌كش دارند؛ يك مرد قوي‌هيكل كه مي‌افتد به جان چرك‌هاي تن و بعد از شسته شدن و آبكشي، همه خستگي و درماندگي را با مشت‌و‌مال از تن بيرون مي‌كند!
دلاكي كه امروز يكي از فراموش‌شده‌ترين مشاغل است، روزي بسيار پرطرفدار بود. خيلي‌ها به عشق همين مشت‌و‌مال و شكسته‌شدن قولنجشان بود كه به حمام مي‌رفتند و وقت زيادي را به اين كار اختصاص مي‌دادند؛ به اين صورت كه بلافاصله بعد از بيرون‌آمدن از حمام و خشك‌شدن، دراز مي‌كشيدند تا دلاك با تخصصش، همه خستگي هفته را از تنشان بيرون كند و به قول خودشان استخوان‌هايشان را حال بياورد!

با اينكه روش‌هاي جديد ماساژ آمده اما هنوز دلاك يكي از محبوب‌ترين افراد براي كساني است كه مزه دلاكي را چشيده‌اند و صداي ترق‌ترق شكستن قولنج كه جاني تازه به آنها مي‌داد را با دنيا عوض نمي‌كنند!

يك كاربري قشنگ

يكي از كاربري‌هاي حمام عمومي كه در خيلي از محلات سنتي هنوز فراموش نشده، رسم حمام دامادي است. علي بادامي، صاحب گرمابه قبله مي‌گويد كه هنوز هستند كساني كه روز داماديشان به همراه 8-7 نفر مي‌آيند حمام و نوبت مي‌گيرند و رسومي كه براي حمام دامادي دارند را اجرا مي‌كنند.

در اين ساعت‌ها بعضا كل حمام قرق خانواده داماد مي‌شود و همراهان داماد مراسمي مثل حنابندان و پوشاندن لباس دامادي را اجرا مي‌كنند كه قديم‌تر‌ها همين اتفاق براي عروس هم مي‌افتاد.

به گفته آقاي بادامي، خاطره دامادهايي كه حمام داماديشان را در اين گرمابه كرده‌اند از آن خاطرات خوشي است كه هيچ وقت فراموش نمي‌شود و شايد بهترين لحظات كاري‌اش باشد.

امپراتوري تو رو به زوال است عزيز!

شايد دهه شصتي‌ها آخرين نسلي باشند كه كمابيش حمام عمومي را مي‌شناسند و در سال‌هاي ابتدايي عمرشان، تك و توك پا به گرمابه گذاشته‌اند اما از آن نسل به بعد، ديگر تصوري از اينكه كسي براي رفتن به حمام از خانه‌اش بيرون بيايد هم سخت است!

گرمابه كه يك روز جزئي جدانشدني از زندگي مردم بود، امروز به جايي رسيده كه جوان‌ها و نوجوان‌ها فقط اسم آن را شنيده‌اند و چيز زيادي از آن نمي‌دانند.

محمد شكيبا، پسر يك مدير گرمابه است. گرمابه‌شان كه در يكي از محلات سنتي شمال‌شرق تهران واقع شده، كنار محل زندگي‌اش است و پسر روزها به جاي پدرش پشت دخل مي‌نشيند. از آن زمان كه به دنيا آمده پدرش در همين حمام عمومي كار مي‌كرده و الان كه 17 ساله شده، باز هم حمامشان سرپاست. با اينكه درآمدشان از همين راه است اما معتقد است كه گرمابه‌داري، شغل خوبي نيست! دلش مي‌خواهد اين فضاي چند متري را خراب كنند و جايش مثلا خانه بسازند؛ چيزي كه پولساز باشد نه اين كار بي‌رونق و سرد.

برايش قابل توجيه نيست كه وقتي همه در خانه‌هايشان حمام دارند چرا بايد چنين جايي فقط براي مواقع ضروري مثل قطع شدن آب داير بماند. براي توصيف شغلش «كسب درآمد از كثيفي مردم» را به‌كار مي‌برد كه جالب نيست اما نارضايتي او از اين شغل را به خوبي نشان مي‌دهد. مي‌گويد كه قطعا در آينده شغل پدرش را ادامه نمي‌دهد و همين اظهارات يك نسل چهارمي، نشان مي‌دهد كه زوال امپراتوري گرمابه‌ها و حمام‌هاي عمومي نزديك است.

اين گرمابه‌ها شايد ديگر رونقي از نظر كاربرد نداشته باشند اما جزئي از فرهنگ و سنت ما تلقي مي‌شوند و خراب شدن و تغيير كاربري آنها، بخش مهمي از تاريخ و فرهنگ ما را از بين خواهد برد؛ فرهنگ و تاريخي كه حفظ و نگهداري از آن و فراموش نشدنش اين روزها از هر چيزي ارزشمندتر است.