گوستینوس آمبروزی، مجسمهساز ایتالیایی ، خیلیهایمان با او و مجسمههایش خاطره داریم. گویی که این خاطره با روح و تنمان، عجین شده است.
ابوالحسن صدیقی (13 مهر 1273-20 آذر 1374) یک قرن زیست و در مجسمه سازی ایران نقشی از خود به یادگار گذاشت که تا ابد باقی خواهد ماند _مانند هوشنگ سیحون در معماری (اول شهریور 1299-5 خرداد 1393)_. سه مجسمه فردوسی در مقابل مقبره حکیم فردوسی در توس (نصب در سال 1348)، میدان فردوسی تهران (نصب در سال 1350) و در میدان ویلا بورگزه در شهر رُم _پایتخت ایتالیا- (نصب در مهر 1337) کم چیزی نیست.
اگرچه خودِ او، بیشترین تکیه اش بر مجسمه ای است که در پایتخت ایتالیا نصب کرده. به طوری که وقتی پس از پرده برداری از اثر، كه نشان عالی هنر کشور ایتالیا با حضور شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و هنری ایتالیا و البته «علی اصغر حکمت»؛ وزیر فرهنگ و هنر وقت (از دوستان قدیمیِ ابوالحسن صدیقی) و رایزن فرهنگی ایران در رم، توسط «کومن داتور» رییس جمهور ایتالیا، به وي اعطا شد، اظهار كرد: «تعجب می کنم که چرا به جای نشان شجاعت، نشان عالی هنر به من اعطا شد! در سرزمین مجسمه سازان بزرگی مثل میکل آنژ و داوینچی، کسی که از ایران بیاید و مجسمه حکیم فردوسی را در پایتخت روم باستانی بگذارد، شایسته نشان شجاعت است، نه هنر!» هرچند آنگونه که از خاطرات حکمت (مانند روزنوشتِ 20 مرداد 1329) برمی آید، طرح ساخت چنین مجسمهای از هشت سال قبل در ذهن حکمت بوده و او در خاطرات روز 17 مهر 1337، خرسندی خود را از ساخت این مجسمه چنین نشان می دهد: «بعد از ناهار به آتلیه آقاى صدیقى [در رم] رفتیم، مجسمه فردوسى را که از مرمر سفید ساختهاند که به شهر رم اهدا شود، مشاهده کردیم، بسیار خوب و زیبا تهیه شده است...» اما صدیقی، جز اینها، مجسمههای دیگری هم ساخت که در ذهن خاطره بازِ بسیاری از ما، چون مجسمه ای سنگی، حک شده و نقش بسته است.
مجسمه سعدی (در شهر شیراز در تاریخ 11 اردیبهشت 1331 ) مجسمه خیام (در شهر نیشابور در سال 1347 و در پارک لاله تهران در سال 1352)، مجسمه ابوعلی سینا (در شهر همدان در سال 1333 همزمان با هزاره تولد ابوعلی سینا)، مجسمه نادرشاه افشار (در باغ نادریِ مشهد در سال 1335)، مجسمه امیرکبیر (در پارک ملت تهران، ساخته شده در ایتالیا در سال 1355 و انتقال آن به ایران در سال 1388)، مجسمه یعقوب لیث صفاری (در ورودی شهر دزفول در سال 1356)، مجسمه امام قلی خان (در ورودی جزیره قشم در سال 1356) و بانوی عدالت (در مقابل کاخ دادگستری تهران در سال 1323). اگرچه از میان 83 مجسمه این شاگردِ به حقِ کمال الملک که البته با ساخت نقش برجسته ای از استاد خود در سال 1347 در نیشابور، حق شاگردی را تمام کرد، ميتوان تعدادی هم مجسمه سفارشی چون دکتر جردن در دبیرستان البرز، دکتر پوستچی در دانشکده چشم پزشکی شیراز و مهندس خلیل ارجمند در کارخانجات ارج را نام برد. «مرتضی ممیز» (در کتاب حرفهای تجربه / مجموعه مقالات مرتضی ممیز از ۱۳۴۵ تا ۱۳۸۲/ انتشارات دید) درباره او نوشت:«باوجود همه محدودیتها، او یک تنه کوشید که معارف ایران را با واقعی ترین چهره ایرانی شان مجسم کند و از این بابت آثارش تاکنون در این جامعه بی همتا و بی رقیب است... قبل از صدیقی، هنر مجسمه سازی ایران وضع بسیار پیچیده ای داشت و بین نقش برجستههای بسیار زیبا و هنرمندانه تخت جمشید با سایر دوران و بالاخره دوران معاصر تا آثار صدیقی، ورطه ای خالی و بستری نامساعد به عمق قرنها بود... اما تشنگی سیراب ناشدنی ذوق جامعه نسبت به تحول باعث شد که صدیقی بی درنگ مورد استقبال مردم قرار گیرد و ملت و دولت او را چون کمال الملک یگانه و محترم بشمارند. تجسم چهرههای مفاخر فرهنگی ایران به او سپرده می شود و در چنین فرصتی است که صدیقی پایههای محکم پیکر تراشی و مجسمه سازی معاصر را بر پا می کند.»
- همشهري 6 و 7