نیویورک ، بهار ۱۸۷۶، جشن پیروزی سواره نظام امریکا. "کاپیتان ناتان آلگرن" به عنوان سردار فاتح در این جشن معرفی میشود. ناتان میداند که این تقدیر به دلیل کشتار یکدست و تمیزیاست که اوو افرادش در قصابی کودکان و زنان سرخپوست به راه انداخته بودند. او در بدترین شرایط روحی و پشیمان و منفعل از کرده خویش بی تاب و مستاصل است.
اما یک اتفاق می تواند او را از محیط آلوده و کثیف سیاسی و نظامی امریکا دور کند؛ دعوت امپراتور ژاپن از او و گروه همراهش برای رفتن به کشور آفتاب تابان و ساماندهی ارتش آنجا.
آنها باید ساموراییها را از بین ببرند. اما قضیه به همین سادگی نیست و دست تقدیر سرنوشت دیگری برای او رقم زده است. اولین درگیری او و ساموراییها منجر به دستگیری ناتان میشود. او که شدیدا زخمی شده به دهکده اصلی و مقر مرکزی ساموراییها برده میشود.
اینجاست که ناتان آنچه دارد رو میکند تا با همراهی ساموراییها به رهبری کاتسوموتو به جنگ امپراتور ژاپن برود. کسی که ندای صلح سامورایی ها را نشنید و تنها مرگشان را طلب می کرد.
آخرین سامورایی ادوارد زوئیک درباره دو جنگجوست که با وجود دوری و بیگانگی فرهنگی به تعاملی عارفانه میرسند. قسمت اول فیلم این 2 شخصیت را معرفی می کند.
زوئیک مانند دیگر فیلمهایش جزییات جذاب را در مسیری منطقی کنار هم میگذارد و با پرداختی روان ، قصه ای پرهیجان و سرشار از واقعیت تصویر می کند.در اين مسير او ابتدا شخصیتهای اصلی اش را به اختصار معرفی كرده و بعد از تماشاگر میخواهد در استحاله یا قوام تفکر قهرمانان فیلم شریک شود.
با اين طرز روايت؛ دگرگونی ناتان (تام كروز) در نقش یک نظامی امریکایی که پی به بی مغزیاش برده و با پشیمانی از آدمکشی اش در فکر پالایش روحی خود است ، دیگر غیرواقعی به نظر نمیرسد. روند منطقی آشنایی واتانابه با تام کروز نیز خلق الساعه رو ایت نمی شود.
در زیرساختی که زوئیک در نظر داشته و کلیدی ترین آیتم پیش برنده فیلم نیز هست ، تعامل فکری و روحی تام کروز و کن واتانابه قرار دارد.
- شد غلامی که آب جوی آرد
ناتان آلگرن در حالی به ژاپن اعزام میشود که لحظه ای از کابوسهای شبانهاش خلاصیندارد. چهرههای کودکان معصوم و زنان بی دفاع قبیله سرخپوستی "سو" مدام در این کابوسها جلوی چشمان او رژه میروند.
او حتی از یونیفورم نظامی خود نیز بیزار است ، ولی نمیداند قرار است به سمت و سویی برود که سرانجامی هزاران بار دردناک تر از گذشته برایش خواهد داشت. به او گفته اند ساموراییها راهزنانی سفاک و پلیدند و مهمترین مانع در راه مدرن شدن امپراتوری ژاپن! اما دست تقدیر واقعیت را برای ناتان روشن میکند.
در اولین جنگ با ساموراییها، ارتش ژاپن فرار را بر قرار ترجیح میدهد و ناتان در محاصره ساموراییها قرار می گیرد.
او که بیسلاح مانده؛ نیزهای با پرچم مقدس ساموراییها که نشانه و نماد آنهاست از یک سامورایی میگیرد و با آن مبارزه میکند. در اين نما پرچمي كه بدست ناتاناست (منقش به ببر سفید) به گونهاي زيركانه سرنوشت بعدي وي را بازگو ميكند.
کاتسوموتو از دیدن پرچم سامورایی در دستان ناتان و طرز جنگیدن وی به درک عمیقی از شخصیت او میرسد. ناتان را به مقر خود میبرد، خواهرش از او پرستاری میکند و رفته رفته فرهنگ و خلقیات سامورایی را به ناتان نشان میدهد.
در نهایت کاپیتان ناتان آلگرن که برای قلع و قمع ساموراییها آمده بود خود را در فرهنگ سامورایی غوطه ور میبیند و به کسوت آنان درمی آید.او نیز با چشم میغرد و لبانش میخندد مثل دیگر سامورایی ها.
- زخمهایت را می بندم، ای قاتل!
اگر فیلم آخرین سامورایی را به 3 قسمت عمده تقسیم کنیم ، داستان میانی مربوط به ایامی است که تام کروز در دهکده ساموراییها دوران نقاهتش را میگذراند.
او در خانه خواهر کاتسوموتو زندگی میکند؛ خانه آخرین سامورایی که به دست ناتان کشته شده و شوهر همین کویوکی خواهر کاتسوموتو است.
ادوارد زوئیک به ظرافت تماشاگر را مشتاق میکند تا نتیجه را پیگیری کند و مدام با حدس و گمان با روند شکل گیری فیلم شریک شود.
کویوکی نمیداند قاتل شوهرش همین مجروحی است که او زخمهایش را بسته و پرستاریاش را کرده است. تماشاگر میخواهد بداند کویوکی پس از دانستن این حقیقت چه میکند؛ از طرفی دیگر کاتسوموتو نسبت به ناتان نظر مساعد دارد تا قضیه باز هم پیچیدهتر شود.
وقتی کویوکی بفهمد برادرش به عنوان رهبر ساموراییه؛ا قاتل شوهرش را به خانه او فرستاده ، چه واکنشی نشان میدهد؟
زوئیک با کنار هم قرار دادن چند صحنه پرمعنا به این پرسش پاسخ میدهد. روندی که در فیلم با صحنه روبه رو شدن کویوکی با برادرش کاتسوموتو به اوج زیبایی میرسد:
کویوکی: برادر! لطف کن بگو او از اینجا بره.من نمی توانم اونو تحمل کنم.
کاتسوموتو: به نظرت اون آدم نفرت انگیزی مییاد؟
کویوکی: بودنش در خانهام یک ننگ غیرقابل تحمله.
کاتسوموتو: تو میخواهی که من این حرفها رو به او بگم و ترجیح میدی که برای انتقام شوهرت ،او را بکشم؟
کویوکی: بله!
کاتسوموتو: اما باید بدونی که اول این شوهرت هیرو تارو بود که می خواست او را بکشد. این درست عین انجام یک مراسم ربانی بود.
کویوکی: می فهمم ، باید این ضعف را فراموش کنم.
کاتسوموتو: برای بودن او در اینجا دلایلی دارم و این تمام چیزی است که میفهمم.
- واقعیت های در دسترس
آنچه در آخرین سامورایی روایت میشود، برخاسته از اعتقادات قلبی و نیتهای پاک و شفاف است. این روند از وقتی که پای ناتان برای اولین بار به دهکده ساموراییها میرسد تا صحنههای پایانی جنگ قابل دریافت است.شفافیتی که تنها نزد ساموراییهاست و بزرگنمایی آن با رفتارهایی که نمایش میدهند نمود مییابد.
اما قسمت سوم داستان از صحنه ورود کاتسوموتو به توکیو آغاز و به صحنه جنگ سامورایی ها با ارتش ژاپن خاتمه می یابد.واقعیت های دسترس در این قسمت پایانی چیست؟
الف) وقتی دشمن بزرگ میشود: ورود کاتسوموتو به مجلس مشورتی امپراتور، نتیجه بدی دارد. حاصلی که اومارای زالوصفت در مقام دولتمرد ارشد امپراتور باعث شده تا جنگ با ساموراییها دغدغه اصلی همه باشد.
امپراتور شمشیر کاتسوموتو را نمیپذیرد و این به معنای شروع جنگ است. جنگی که کاتسوموتو و ساموراییها هرگز به دنبال آن نبودند.
اومارا، کاتسوموتو را زندانی میکند در حالی که ناتان به ارتش ژاپن برگشته و طوری وانمود مینمايد که در این مدت اسیر کاتسوموتو بودهاست.
زوئیک در نمایش کمپ نظامی ارتش ژاپن عالی عمل میکند. این ارتش ، دیگر همان ارتش 4 ماه قبل که ناتان آن را آموزش داده نیست. این کمپ ، حالا پادگانی پر از سرباز سر تا پا مسلح است. ناتان می فهمد که دشمن بزرگی دارد، اما نه به اندازه اراده یک سامورایی! این ارتش روح و قدرت ندارد.
ب) پسر خود را فدا میکند: سکانس نفس گیر آزادی کاتسوموتو از دست ماموران امپراتور، سرشار از نماد و معناست. ابتدا دستیار اومارا، خنجری را جلوی کاتسوموتو می گذارد تا خودکشی کند.
او نمی فهمد که یک سامورایی هرگز خودش را نمیکشد. او باید در میدان جنگ و با افتخار بمیرد. در همین گیر و دار ناتان و بقیه ساموراییها سر می رسند و کاتسوموتو را نجات میدهند؛ اما گذشتن از محاصره افراد گارد که به تفنگ مجهز شده اند کار سادهای نیست.
مقابله تفنگ و شمشیر نتیجه معلومی دارد؛ اما قدرت روحی و اعتقاد ساموراییها و ایثار پسر کاتسوموتو باعث میشود افراد گارد از میان بروند و پسر در راه آرمان هایش کشته میشود.
ج) عمق فاجعه: صحنههای جنگ در آخرین سامورایی شکوه خاصی دارد. هرچند که کمی طولانی و خسته کننده روایت میشود؛ اما معنایی قابل درک و جالب توجه دارد.
رفتارشناختی و معناشناختی تصویری صحنههای جنگ در مواردی چنان گویاست که پنداری تمام ماجرای فیلم در میان همین نمادها جای گرفته است.
برای مثال در صحنهای پس از دقایقی از شروع جنگ پایانی میان ساموراییها و سربازان ارتش امپراتوری ژاپن؛ تا چشم کار میکند جسد دیده میشود.
یک لحظه دوربین روی ناتان و کن واتانابه میچرخد و از نگاه آنان میدان جنگ تصویر میشود. از نگاه آنان فاجعه دردناک کشتار انسانها آن هم به سبب بیمغزی ، حسادتها و پستی افرادی چون اومارا عمیقتر از آن است که به تصور بیاید.
این نماد یکی از بهترین و اصلی ترین نمادهای تصویری فیلم محسوب می شود.
- د) شکوفههای احتضار: نمای پایانی میدان جنگ با آخرین لحظات زندگی کن واتانابه (کاتسوموتو) پایان مییابد. او زخمهای فراوان برداشته و در کنار تام کروز (ناتان آلگرن) فرسوده و زخمی بر زمین میافتد.
تام خنجرش را به واتانابه میدهد و او هم با افتادن روی خنجر آخرین زخم را به زخمهای عمیقاش میافزاید. آخرین حرف واتانابه در لحظه مرگ تنها یک کلمه است.
او با دیدن تصاویر نمادین شکوفههای سفید درختی سرسبز میگوید: عالی است.هر چند در بسیاری از مواقع به کارگیری نمادهایی که بزرگنماییشان تکراری است فیلم و کارگردان را سهل انگار جلوه می دهد، اما دست کم این روند در اینجا و برای فیلم آخرین سامورایی صدق نمی کند.
- زوال شکوه
آخرین سامورایی فیلمی خوش ساخت و پرشکوه است. اما یکی از ایرادهای اصلی فیلم صحنه پایانی آن است که بیش از حد کشدار شده و در آن ضعف و زوال سامورایی ها تصویر می شود.
خاتمه فیلم زیبا و دوست داشتنی است ، اما نحوه روایت زوئیک به دلیل طولانی بودن ضعیف از کار درآمده است. آخرین سامورایی شروعی عالی و غافلگیرکننده دارد اگر در پایان نیز این گونه بود، آن وقت کار زوئیک هیچ گونه ضعفی نداشت.
The Last Samurai
كارگردان:ادوارد زوئيك؛ فيلمنامه:جان لوگان؛ ادوارد زوئيك؛براساس رمان جان لوگان؛موسيقي: هانس زيمر؛زمان فيلم:154 دقيقه؛بودجه: 140 ميليون دلار؛ فروش: 456 ميليون دلار. محصول 2003 آمريكا.
بازيگران: تام كروز(كاپيتان ناتان آلگرن)؛ كن واتانابه(فرمانده موريتسوگو كاتسوموتو)؛ هيوروكي سانادا(يوجيو)؛شين كويامادا(نوبوتادا)