همشهری آنلاین-مهدی تهرانی: یکی از شاعرانه‌ترین و احساسی‌ترین فیلم‌های دهه ۹۰ همین فیلم ایستگاه مرکزی برزیل ساخته‌ی والتر سالس است.

ایستگاه مرکزی برزیل/۱۹۹۸/والتر سالس

در ایستگاه مرکزی قطار در شهر ریودوژانیرو، دورا؛ زنی سالمند به کار نامه‌نویسی مشغول است. اگرچه پیش از این؛ دورا شغل معلمی را تجربه کرده، ولی به هرروی اهل همین شهر است و با خشونت‌های جاری در محله‌های فقیرنشین آن خوگرفته است.

دورا ویژگی‌های عجیبی دارد که در برخورد اول حتی می‌توان او را بی‌وجدان و خالی از هرگونه احساس نامید. برای مثال دورا هرگز نامه‌هایی را که می‌نویسد پست نمی‌کند. به‌زعم او عدم ارسال نامه‌ها هم برایش صرفه اقتصادی دارد و هم این‌که گیرنده‌های عمدتا بی‌سواد نامه‌ها چه نیازی به آن دارند. از طرف دیگر صددرصد مشتری‌های دورا از فقیرترین ساکنان یا حومه‌‌نشینان ریودوژانیرو هستند.

یک روز که مادری جوان همراه پسر کودکش به دورا مراجعه می‌کنند، واقعه‌ دردناکی اتفاق می‌افتد. مادر جوان از دورا می‌خواهد نامه‌ای برای شوهرش بنویسد که در آن از او می‌خواهد دوباره باهم زندگی کنند و گذشته‌ها را به فراموشی بسپارند. ولی هنگامی که زن جوان همراه کودکش به نام خوزه ایستگاه را ترک می‌کند، زیر اتوبوس می‌رود و می‌میرد.

خوزه که کسی را ندارد دوباره پیش دورا برمی‌گردد. دورا که اصلا اهل این حرف‌ها نیست و بیزار از همه آدم‌هاست ابتدا تصمیم می‌گیرد خوزه را بفروشد، اما سپس پشیمان شده و تصمیم می‌گیرد پسر را به پدرش در شمال شرقی برزیل برساند، اما این سفر هرگز ساده نیست.

یکی از شاعرانه‌ترین و احساسی‌ترین فیلم‌های دهه 90 همین فیلم ایستگاه مرکزی ساخته والترسالس است. يك درام اجتماعي با روایتی دردمندانه، بی‌آن که حس ترحم‌جویی تماشاگر را گدایی کند. یا ترفند‌هایی را در ریختن اشک آنها به کار گیرد. و يا بخواهد با شعارهای کلیشه‌ای تماشاگر را به دیدن فیلم ترغیب نماید.

دست برقضا فضای فیلم حداقل تا سکانس چهارم تاریک و سیاه است و والتر سالس به صورت عریان تمام خشونت‌ها و بی‌رحمی‌های دنیای درونی و بیرونی انسان‌ها را به قول معروف روی داریه می‌ریزد، اما به همه گوشزد می‌کند که قضاوت درباره انسان‌ها کاری ساده نیست. شمایل ظاهری آدم‌ها و حتی اقدامات و رفتارهایشان نمی‌تواند دلیلی برای قضاوت نهایی درباره آنها باشد.

ایستگاه مرکزی برزیل/۱۹۹۸/والتر سالس

هویت و ذات آدمی می‌تواند ـ اگرچه سخت و طاقت‌فرسا ـ تغییر یابد. در ایستگاه مرکزی بسیاری از کاراکترها در نگاه اول ممکن است پست و فرومایه و حتی بی‌وجدان جلوه‌گری کنند، اما زمان همه چیز را برای قضاوت نهایی در اختیارمان می‌گذارد. مهم‌ترین نکته اما در درگیر بودن تعداد زیادی از کاراکتر در قصه ایستگاه مرکزی است.

ابتدا به ساکن فقط شخصیت‌های دورا؛ زنی سالمند و خوزه کودک 9 ساله برایمان روایت می‌شوند، اما وقتی هر دو رهسپار سفر می‌شوند دیگر آدم‌ها نیز برای تماشاگر دارای هویت می‌شوند. حتی آن راننده اتوبوس که به دورای مسن و بدخلق اظهار علاقه می‌کند، می‌تواند بخشی مهم از داستان باشد و همین طور تک‌تک برادران خوزه می‌توانند آدم‌های مهم این روایت نام بگیرند و چرا؟ چون زندگی همه آدم‌ها وابسته به هم هست.

حتی آدم‌هایی که هرگز یکدیگر را ندیده‌اند در یک برخورد ساده می‌توانند پایه‌های یک دوستی عمیق را پی‌ریزی کنند. ایستگاه مرکزی روایتگر همین برخوردها و همین دوستی‌هاست.

Central Station

کارگردان: والتر سالس؛فیلمنامه: ژائو امانوئل کارنیه‌رو، مارکوس برنشتاین، فیلمبردار: والتر کاراوالهوا، موسیقی: آنتونیو پینتو و ژاک مورلنبام، تدوین: ایزابل راتری، فیلیپه لاسدرا.زمان فيلم:106 دقيقه؛بودجه فيلم:2 ميليون دلار؛ فروش فيلم:17 ميليون دلار.محصول 1998 برزيل و فرانسه.

 بازیگران: فرناندا مونته‌نگرو، ماریلیا پرا، وینسیوس دالیویرا، سویا لیرا، اوتون باستوس.

کد خبر 274130

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha