بوي اشتهاآور غذاهاي سنتي و محلي و سفرهآراييهاي بينظير مادران قديم به خوبي نشان ميدهد كه هنوز هم كه هنوز است خانهداري اين قديميها به خانهداري نسل جديد كه به سلاح تكنولوژي نيز مجهزند، ميچربد. روز جشنواره، بوستان خيام تهران حال و هواي ديگري دارد. همه به هواي غذا پا به جشنواره گذاشتهاند اما صفاي آشپزها غذا را از يادشان برده است انگار بازديدكنندگان،آن روي سكه را هم ميبينند؛ آن چهره پر انرژي و شاداب سالمندي را؛ منظرهاي كه شايد تا به حال كمتر ديده باشند. پا بهسن گذاشتههاي زيادي در بوستان حضور دارند كه نه نيمكت نشين هستند و نه افسرده، آنها با شور و هيجان بسياري پاي سفرههايي كه با دست خود آراستهاند، آمادهاند كه بگويند هنوز نبض زندگي در دستان چروكيده اما پر مهر و محبتشان است و حاضرند رمز و راز خوب زيستن را در اختيار نسل بعدي قرار بدهند. اين صفحه در مورد جوانان 50سال به بالا است!
در اين گزارش ابتدا ميان ميزهاي لذيذ جشنواره غذاهاي روبه فراموشي چرخي ميزنيم و در ادامه از 2 سالمند هفتادوچندسالهاي ميگوييم كه در كنج بوستان روي نيمكت با آنها گپ زديم، اينطور كه ميگويند گويا اكسير جواني را يافتهاند!
ميزهايي كه دور تا دور حوض وسط پارك چيده شده و آن عطر آشناي غذاهاي خانگي و نگاههاي مهربان مادرانه، آدم را ميبرد به آن قديم نديمها؛ آن موقع كه هر خانهاي براي خودش حوض باصفايي وسط حياط داشت و تختي هم چسبيده بود به سينه ديوار اما روبه حوض و آدمهاي اطرافش. اينطور كه از وجنات ميزها و آشپزهايشان پيداست معلوم است كه اجاق طباخي اين كدبانوان قديمي هنوز به راه است. خيلي از غذاهايي كه سرميز چشمنوازي ميكنند آشنا نيست. براي همين، وسوسه صرف فعل «ناخونك زدن» را در آدم بيشتر ميكند. اينجاكافي است زحمت رفتن پاي ميزها را بهخود بدهيد آن وقت است كه شما به جمع ديگر مهمانان يك خانواده با صفا ميپيونديد.
گفتيم خانواده، بهطور حتم شما هم توقع نداريد چنين مادربزرگ و پدربزرگهاي باحاليكه اينقدر از آنها تعريف كرديم تنها باشند. بچهها و نوه و نتيجهها آمدهاند لحظاتي با مادربزرگ و پدربزرگشان جواني كنند؛ بله جواني.
«شور و هيجان و انرژي و شادابي است كه به آن ميگويند جواني. سن و سال بهانهاي است براي پرداختن به خمودگي و كرختي. ما اين گزينه آخري را از تعريف جواني حذف كرديم و جوان شديم!»؛ اينها را يك جوان 81ساله ميگويد؛ مادري كه به همراه 5 فرزند و 4نوه و نتيجه 3ماههاش در جشنواره شركت كرده و شاد و قبراق دستها را به پلو زده و ميگويد: «بفرما آقاي خبرنگار، از اين غذاها بخور تا هميشه مزهاش زير دندانهايت بماند.» بعد هم اشاره ميكند به غذايي كه نامش هويج پلوست و با انواع و اقسام ترشيهاي خانگي روي ميز چيده شده.
ما جوانتر از شماييم، باور كنيد
چند قدم آنطرفتر انگار خبرهايي است؛ عده زيادي اطراف ميزها حلقه زدهاند. با اين استقبالي كه از دور ديده ميشود بهنظر ميرسد غذاهاي آنطرف خوشمزهتر است. پيرو جمع، ما هم به سوي ميزها روانه ميشويم. انصافا سفره بينظيري چيده شده، طولش به 3متر ميرسد. آن غذاهاي رنگارنگ هر آدم سيري را گرسنه ميكند. اما اين شلوغي و استقبال تنها بهخاطر غذا نيست، اقدام عجيب ديگري، بازديدكنندگان را ميخكوب ميكند. 6 مادر بزرگ شركتكننده، لباسهاي محلي شهر و ديارشان را پوشيدهاند و شاد و خندان كنار سفرهشان از مهمانان استقبال ميكنند. «سالمندان گنجينه بينظيري از تجربههاي ناب شفاهي هستند. فرهنگ شفاهي اين نسل كهن، فرهنگي است ايراني- اسلامي. آنها وارثان بهترين و مؤثرترين سبك زندگي هستند كه آموزههايشان كمتر ثبت و مكتوب شده. در اجتماع بودن آنها به هر بهانهاي، انگيزه آنها را بيشتر ميكند و اينگونه تجربيات زندگي به نسل جوان، آسانتر انتقال مييابد. جشنواره غذاهاي فراموش شده بهانهاي بود براي هدف گرفتن 2نشانه؛ اول حضور رو در روي سالمندان در اجتماع و ديگري پرداختن به سبك زندگي گذشته و نقش مؤثر غذاي سالم در زندگي»؛ اين حرفهاي زهرا اشرفي، رئيس فرهنگسراي اميد سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران است كه پشت ميكروفن و به حاضرين در مراسم ميگويد.
يك خبر خوش اما فوري
جشنواره غذاهاي رو به فراموشي ايراني فقط يك جشنواره براي رونمايي از اين غذاها نبود. اين جشنواره چند خبر خوشحالكننده نيز براي سالمندان تهراني داشت؛ يكي اينكه از اين پس سالمندان ميتوانند با مراجعه به مركز فرهنگسراي اميد يا دفاتر پستي، كارت منزلت دريافت كنند و ديگر اينكه ميتوانند در كلاسهاي آموزشي فرهنگسراي اميد كه كاملا رايگان است شركت كنند و حتي به تورهاي توريستي- زيارتي هم بروند. رئيس فرهنگسراي اميد با اين فراخوان از همه سالمندان دعوت كرد كه به جمع آنها بپيوندند؛ «اين جشنواره 220 شركتكننده دارد كه بيشتر شركتكنندگان از اعضاي فرهنگسرا هستند. اهداف اين فرهنگسرا تنها به اين جشنوارهها ختم نميشود و برنامههاي بسيار متنوعي براي سالمندان در حال اجراست و كافي است سالمندان عزيز به ما ملحق بشوند.»
رودخانه باش نه مرداب
ميان همه شركتكنندگان يكي از آنها بيشتر از بقيه نظرها را بهخود جلب كرده؛ پدر بزرگي كه تنها شركتكننده آقا در جشنواره است و ميز زيبايي هم برپا كرده. پرويز خوشجنم يكي از جوانان 76سالهاي است كه 13سالي ميشود عضو فرهنگسراست. در مدتي كه با او گپ ميزنيم حتي براي يك لحظه هم لبخند از روي لبانش پاك نميشود. خوشرويي و خوش برخوردي از او چهرهاي ساخته هميشه خندان؛ «13 سال پيش كه بازنشسته شدم 63 سالم بود، احساس كردم هنوز خيلي جوانم براي پاركنشيني و بازنشستگي. عضو شوراي محلهمان شدم اما بازهم اكتفا نكردم. اوقات فراغتم هنوز در كفه سنگين ترازو ميچربيد. بايد تدبيري بهكار ميبستم. اولش اين را بگويم كه از پاركنشيني متنفرم. پاركنشيني يعني بيتحركي و فقط نشستن و حرف زدن. حرفهاي بينتيجهاي كه عمر را تلف ميكند و آخرش هم به نااميدي و افسردگي ختم ميشود. براي همين دور اين يك قلم را خط كشيدم و سعي كردم از اجتماع دور نشوم. در اجتماع كه باشي، زندگي جريان دارد مثل يك رودخانه اما اگر گوشهگيري پيشه كني زندگي تبديل به مرداب ميشود كه نتيجهاش بيماري است و فوبياي بدتري به نام آلزايمر.»
آشپزي آقايان بهتر است
آقاي خوش جنم كه همسرش سالهاست او را تنها گذاشته، ميگويد:« همسرم فوت كرد و تنها شدم. الان هم تنها زندگي ميكنم. بچههايم رفتهاند سر خانه و زندگي خودشان. به من سر ميزنند اما خوب ديگر آنها هم تشكيل خانواده دادهاند و مسئوليت دارند. در خانه من ماندم و من.»؛ اتفاقي كه براي خيلي از سالمندان اين شهر ميافتد. اما عجيب است كه آقاي خوش جنم با وجود اين ميگويد هيچ مشكلي ندارد؛ «به لطف خدا هيچ بيمارياي ندارم نه ديابت نه فشار خون و نه دردهاي استخواني. ميبينيد تا هر كجا كه بخواهيد پا به پايتان راه ميروم اصلا اگر موافقيد كمي بدويم، هان! اينهايي كه ميگويم شعار نيست واقعيت يك زندگي است؛ واقعيت زندگي من 76ساله. كارهاي خانه را خودم انجام ميدهم؛ آب و جارو و آشپزي. مرتب هم در حال مسافرتم همين ديروز از تور زيارتي مشهد مقدس آمدهايم حالا هم كه ميبينيد اينجاييم. بيصبرانه هم منتظر فردا هستم چون براي زندگيام برنامه دارم.» حرفهاي آقاي خوشجنم، كتابچه كوچكي است به وسعت تمام لحظات زندگي. اما در اين صفحه مجالي بيش از اين نيست. تنها يك سؤال مانده بود كه چرا آقاي خوشجنم برخلاف مردهاي ديگر در اين جشنواره شركت كرد؛ «اين جشنواره تنها براي مادربزرگها نيست از پدر بزرگها هم دعوت شده اما شايد آقايان بهخاطر اين تصور كه آشپزي كار زنانهاي است، در جشنواره شركت نكردهاند. بهنظر من آشپزي مردها خيلي بهتر از خانمهاست منتها پشتكار و حوصله خانمها بيشتر است.» قيصبا نام غذاي محلي است مربوط به ديار آقاي خوشجنم يعني اردبيل. خوشجنم با اين غذا در مسابقه جشنواره شركت كرد و گفت كه برايش فرقي نميكند كه اسمش در ليست برندگان نباشد؛ «مهم اين است كه از غافله عقب نمانديم و به اين بهانه با فرزندان و نوههايم سر يك ميز نشستهايم.»
پيري هنوز به سراغم نيامده!
دهها مقام كشوري در رشتههاي ورزشي آمادگي جسماني، دو، انواع ورزشهاي رزمي، يوگا و... تنها بخشي از كارهايي است كه او در دهه70 عمرش به آن پرداخته است. فخري سررشته داري يكي از آن مادربزرگهايي است كه آدم دلش ميخواهد.
دور تا دور ميزش نوهها نشستهاند و ميگويند برايبودن در كنار چنين مادر بزرگ پر انرژياي هميشه وقت دارند. هويجپلو، كوفته شيرين، كلم پلو، كلهجوش، كوكو سبزي، بورانيحلوايي، خورشت كدو حلوايي، ترشي ليمو، ترشي برگه زرد آلو و... اشتباه نكنيد، اينها ليست همه غذاهاي اين جشنواره نيست. اينها غذاهايي است كه خانم سررشتهداري آماده كرده آن هم در يك روز؛ «ميخواستم خودم را محك بزنم ببينم هنوز ميتوانم با يك دست چند هندوانه را بردارم يا نه(خنده). راستش حرف از غذاهاي رو به فراموشي شد من هم تا ميتوانستم غذا پختم. آخر حيف است اين جوانهاي فستفودي، طعم واقعي يك غذاي واقعي را نچشند.» خانم سررشتهداري از فست فودها دل پري دارد و ميگويد: «خيلي از غذاهاي سنتي ما در واقع مثل فست فودها زود آماده ميشوند اما متأسفانه نسل جديد آنها را نميشناسند و بدبختانه در سطح شهر هم هيچ غذاخوري و فست فودي به فكر دادن يك غذاي سالم بهدست مردم نيست. اين فرهنگسازيها لازم است و در واقع نوعي خدمت به مردم بهحساب ميآيد.» خانم سررشتهداري نيز درست مانند آقاي خوشجنم ميگويد: «شكر خدا سالم سالم هستم و راز اين سلامتي هم فقط ياد خدا، ورزش و حضور فعالم در اجتماع است.»