همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: سینمای امریکا چه در حال حاضر و چه آن وقت که تمهیدات دیجیتالی و رایانه‌ای خیالی خام برای دست‌اندرکاران روزگاران قدیم سینما به حساب می‌آمد ، همواره وامدار نخبه‌های کارگردانی و بازیگری سینمای جهان بوده است .

از اروپا در دهه 40 و حتی دو دهه قبل تر از آن خیل بازيگران و فيلمسازان از سينماي آلمان؛ سينماي اتريش و سينماي ايتاليا و همچنين از سينماي انگلستان به بدنه سينماي آمريكا وارد شدند.

هرچند یادمان نرفته که حکومت امریکا بر طبق اسناد تاریخی و سیاسی هیچگاه این ضعف را نپذیرفت و هربار انکار آن با انجام بازی‌ای سیاسی ، بیشتر از قبل قدرت سینماگران غیرامریکایی را به رخ کشید.

تبعید چاپلین فقید در دهه 50و دیگران نمونه بارز این خودخواهی است . به هر روی در حال حاضر نیز و در هر دوره اکران فیلمهایی دیده می‌شود که محصول دست اندرکاران غیرامریکایی است .

از مهمترین فیلمهای دو سه سال  اخیر فیلم «اسپایدر» نقطه عطفی به حساب می‌آید. این فیلم که کارگردان و فیلمنامه نویس آن کانادایی و بازیگرانش ایرلندی و انگلیسی هستند و شخصیت‌ها و محل وقوع قصه نیز انگلیس است ، توانسته است جایگاه ویژه ای در ژانر روانی  پیدا کند.

البته هم کارگردان ، هم بازیگران فیلم عنکبوت چهره‌های بین المللی و بسیار آشنا هستند؛ اما هرچه باشد این فیلم یک اثر اروپایی - کانادایی به حساب می آید که مضمون آن بسیار جدید است . 

این فیلم شرح مقطعی از زندگی یک پسر 9 ساله به نام دنیس کلگ است و زندگی او در زمان آینده هنگامی که او حدود 40سال دارد نیز پیگیری می‌شود. با این حال شروع قصه مربوط به وقتی است که رالف فاینر با قطار وارد محله قدیمی شهرخودش - واقع در غرب لندن - می شود وتماشاگر او در همان ابتدا شخصی بشدت روان پریش و افسرده تشخیص می‌دهد.

او با نامه‌ای که از یک دارالتادیب دارد به یک آسایشگاه بیماران روانی منتقل شده است که در اینجا می‌تواند مانند یک شهروند انگلیسی زندگی کند. هنگام ترددهای اولیه فاینز در لندن او به غرب آن شهر می‌رسد جایی که اینک دیگر مدرن شده است . در جاهایی خاصی توقف می‌کند. او حتی بر روی قسمت خاصی از زمین یک باغ متروکه مدام به زمین می‌افتد و خاک را می بوید و ما در را صدا می‌کند. این انگاره‌های اولیه نشانگر آن است که این توقفگاه‌ها باید با گذشته فاینز یعنی همان هنگامی که او در کنار خانواده‌اش زندگی می‌کرد، ارتباط داشته باشد.

شروع مجدد قصه و نقطه عطف آن فلاش بک‌های خاصی است که در آن فاینز (دنیس کلگ) با هیبت حال حاضر حضور دارد، بی آن که کسی متوجه اش شود. او در یک غروب از آسایشگاه بیرون می آید و به سمت کوچه های تاریک و خلوت غرب لندن می‌رود و از اینجاست که تماشاگر درمی یابد فاینز قصد دارد داستان زندگی‌اش را تعریف کند. با حضور گابریل برن (در نقش بیل کلگ پدر دنیس) و میراندا ریچاردسون در نقش مادر فاینز در کودکی و به سبب بضاعت فوق‌العاده این دو در ارائه نقشهایشان ، داستان زندگی آنها به بهترین نحو روایت می شود.

گابریل برن یک باغدار است که گاهی به لوله کشی و تعمیر لوله‌هاي منازل می‌پردازد و در کنار او همسرش میراندا خانه‌داری تمام عیار و کدبانویی خانواده دوست و ایثارگر است.این تصويري  است که دنیس 9ساله می بیند و با آن زندگی می کند و مادرش را مثل یک بت می‌پرستد. با این حال ، پدرش اینچنین نیست او گاهی سبکسرانه عمل می کند و دیدن این سبکسری ها دنیس کودک را وامی‌دارد تا به اطاقش پناه ببرد و با رشته های محکم پشمی و نخی که دارد با هنرمندی هرچه تمامتر تارهای عنکبوت در بالای سر خود و در حقیقت در فضای بالایی اطاق درست کند، تارهای عنکبوتی از جنس پشم و بسیار محکم که سر یکی از این رشته‌ها به راهرو و دالان پایینی کشیده می‌شود تا عنکبوت کسی را به دام بیندازد.

این شخص مسلما باید از نظر دنیس کوچک آدم کثیفی باشد نظیر بعضی اشخاص که پدرش با آنها مراوده دارد. به هر حال ، دنیس 9ساله این رشته از تارهای پشمی خانه عنکبوتی اش را به شیر گاز وصل می‌کند و پس از این که تصور می‌کند پدرش ، مادر را به قتل رسانیده با کشیدن این رشته ، شیر گاز باز می شود و...

ديويد كراننبرگ؛ قبل از هر چیز باید مدیون بازی منحصر به فرد بازیگران انگلیسی و ایرلندی‌اش باشد. رالف فاینز مدتهاست چنین نقشهایی را بازی می‌کند.

دیوید کراننبرگ (David Cronenberg ) کارگردان فیلم از ظرایف معناشناختی استفاده کاری کرده است و این مهم در ذات فیلمنامه نیز بخوبی پرداخته شده است . نوول پاتریک مک گراث که توسط خود او به فیلمنامه برگردانده شده ، دارای چنین نکاتی است که البته به ظرافت‌های نوشته او نیز برمی‌گردد.

با این حال آنچه بازیگران در خلق این ظرایف (نمادهای اجتماعی از زندگی خانوادگی ، ایجاد بحران هرچند کوچک و یا حتی کاذب در جامعه ، رفتارشناختی جامعه و جامعه شناختی رفتارهای شهروندی ، درگیری ، تضاد، تفاهم و تظاهرات رفتاری خانواده‌ها) همگی انجام داده‌اند، کروننبرگ را در خلق این ظرایف بسیار یاری کرده است .

البته تفاوت‌هایی نیز در میان است . سکانس‌هایی که در آن رالف فاینز نقش 40سالگی اش را در حالی که بشدت روان پریش و افسرده است و خصوصا در صحنه هایی که فاینز به همراه تماشاگر شاهد هنوز پرسوناژ 9سالگی خودش است ، از کاملترین و نمایشی‌ترین قسمتهاست و برگ برنده فیلم نیز در این نوع بازی است .

بازیهای میراندا ریچاردسون نیز در دو نقش خانم کلگ (Mrs.Cleg) و وای یون (Y Vonne) در شکل‌گیری و هدایت قصه نقش ارزنده و شاید راهبردي داشته باشد. همچنین که نباید از نقش آفرینی گابریل برن ایرلندی در ارائه کاراکتر (Bill Cleg) پدر دنیس بی تفاوت گذشت . برن همواره در فیلمهایش نقطه اتکا محسوب می‌شود و در این فیلم باوجود نقش غیرمتعارفش بازهم رگه‌هایی از اتکای همه عوامل ساخت فیلم نسبت به او در به دست آوردن صحنه‌ای مناسب ، بارز است ؛ بویژه این که نماهایی که برن در آن تنها بازی می‌کند، زمینه را برای شکل گیری قصه و روند مطلوب آن بسیار عالی از کار درآمده است.

Spider

كارگردان:ديويد كراننبرگ؛ فيلمنامه: پاتريك مك گراث از رمان خودش؛ موسيقي: هوارد شور؛زمان فيلم: 98 دقيقه؛ توزيع: سوني پيكچرز؛ محصول 2002 انگلستان و كانادا

بازيگران: رالف فاينز(دنيس كلگ)؛ گابريل برن(بيل كلگ)؛ ميراندا ريچاردسون(خانم يوان)و لين ردگريو(خانم ويلكينسون).