در همین فاصله، کتابخانۀ عمومی پارکشهر ساخته شد. همزمان «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» فعالیت چشمگیر خود را آغاز کرد و با تأسیس کتابخانه، به ترویج کتابخوانی پرداخت. نگاه کانون نگاهي فراگیر نسبت به ترویج کتاب برای همۀ قشرها و در همۀ ایران بود. در آن زمان، کانون کتابخانههای سیاري داشت. در بسیاری از کشورها، به اين كتابخانه سيار بهشکل الگو نگاه میکردند. کانون از همان اول به مردم محروم توجه داشت و میدانست که کار را باید در تمام سطوح و لایهها آغاز کرد. البته اکنون حس کلیام این است که کانون آن پیشرفت و درخشش برپایۀ تجربیات پیشین را، که باید داشته باشد، ندارد. درحالیکه در آن نسل، که حالا در آستانۀ سالمندی است، بهندرت کودکی پيدا ميشد که عضو کتابخانۀ کانون نباشد. کانون تأثیر زيادي روی آنها داشت. من این حس و ارتباط نزدیک را در بچههای امروز ندیدهام.
- هنوز نمیدانیم رسالت کتابخانه و کتابدار چیست
توجه به کتابخانه و کتابدار به ارزشی که برای داشتن آن(كتابخانه) قائل هستیم بستگی دارد. کتابخانه برای انسان مدرنِ امروزی که باید جستجوگر و پرسشگر باشد، از اوقات فراغتش لذّت ببرد، کتابهایی را که دوست دارد در اختیار داشته باشد و با جهان مرتبط باشد، مهم است. وقتی این نگرش در جامعه نباشد، نگاه به کتاب کمرنگ میشود و در نتیجه نگاه به «کتابخانه» که نگهبان و نگاهدارندۀ کتاب و «کتابدار» که مسئول نگهداشتن، تنظیم، ترویج و انتخاب درست کتاب است ، رنگ میبازد. این مساله به نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی و بحث پژوهش در آنها برمیگردد و این که کتابخانه باید به شکل دیگری تعریف و دیده شود. نمیتوان کتابدار را در کتابخانۀ مردۀ بیروح، زنده در نظر گرفت. در کشور ما، کتابداران را به پستهای مدیریتی بالا در كتابخانهها منصوب نمیکنند. به همین دلیل آنها نمیتوانند کتابخانهها را خودشان مدیریت کنند. 98 درصد رؤسای کتابخانهها دانشآموختۀ رشتههای غیرمرتبط هستند. مشکل این است که نمیدانیم کتابخانه و کتابدار چه رسالتی دارند .اینگونه است که با صرف هزینۀ بسیار، کارمان بازده ندارد و در سایه میماند. در روزگار ما، شاید کتابداری از نظر کمّی پیشرفت کرده باشد، ولی در بُعد کیفی تردید دارم که این نوع رشدِ غیرطبیعی و تولید انبوه دانشآموختگان، کتابداران را برای حمل بار این مسئولیت بزرگ اجتماعی آماده کرده باشد.
اگرچه کودکیِ تنهایی داشتم، ولی این شانس را پیدا کردم که کتابهای خوبی در اختیارم قرار بگیرد. از دوازدهسالگی حس کردم میتوانم با کتاب دوستیِ خوبی پیدا کنم و به همين دليل، ساعات زیادی از وقتم با خواندن کتاب پر میشد. خصوصاً در درون کتاب ها، از توصیفها، طبیعت، صداها، مکالمۀ بین افراد و آشنایی با جانوران لذّت میبردم. حس کردم کتاب جزئی بسیار مهم از زندگی من است که میتوانم از آن بسیار یاد بگیرم و با آن بخندم و گریه کنم. اطرافم کتاب زیاد بود ولی اصلاً مناسب سن من نبود. با این حال میخواندم. هم پدر و هم مادرم به مطالعه علاقه داشتند و چون پدر در روسیه و فرانسه و مادر در آلمان درس خوانده بودند، در خانه به زبانهای مختلف و از کشورهای مختلف کتاب بود. پدرم توصیه میکرد که هر کتابی دستم میآید حتماً بخوانم. ازجمله کتابهای کتابخانۀ شخصی او مجموعه آثار بالزاک به زبان فرانسه بود که وقتی آنها را خواندم به این مهم پی بردم که پیام ادبیات کلاسیک جهان جاودانه است و هیچوقت از معنا تهی نمیشود و تاریخ مصرف ندارد. آن زمان بیشتر به زبان فرانسه میخواندم . بعدها بود که زبان انگلیسی را هم یاد گرفتم.
- تعالیبخشِ روح
دهساله بودم که برای نخستینبار با پدرم، که آن زمان استاندار اصفهان بود، به تئاتر رفتم و شاهد نقشآفرینی مرحوم ارحام صدر بودم. بعدها بین شانزده تا هجدهسالگی این شانس بزرگ را یافتم که در مسکو، پاریس و یا لندن به تئاتر بروم، زیرا پدرم دیپلمات بود و از این سو به آن سو میرفت. این نمایشها اکثراً آثار کلاسیک بودند. وقتی اجراهای برآمده از آثار چخوف و ویکتور هوگو را دیدم، علاقهمند شدم که اصل آثار را بخوانم و بعدها از فیلمهای ساختهشده لذت ببرم. علاقه به ادبیات تأثیری ماندگار در من گذاشت و ثابت کرد که اگر این امکان را برای جامعه به وجود آورم و ادبیات را ترویج کنم، در نگرش به زندگی و جامعه، تأثیری مهم و ارزرشمندي خواهد داشت. من در آغاز جوانی در مسکو زندگی میکردم و در سفر به سایر کشورها هم به تئاتر میرفتم و این جزئی از زندگی ما بود. این باور در خانوادۀ ما وجود داشت که تئاتر آموزندگی زیادی دارد. اکنون افسوس میخورم در ایران، که این همه هیجان برای تئاتر وجود دارد، فضای مناسب تمرین و نیز تالارهای عمومی برای عرضۀ کارها به اندازۀ کافی نیست. تئاتر نگرش انتقادیِ اجتماعی دارد. همیشه در همه جای دنیا، دولتها تئاتر را محدود میکنند. ارتباط بین صحنۀ تئاتر و مطالعه نیز زیاد است. در همان سالها، «باغ آلبالو»ی آنتوان چخوف را به انگلیسی خواندم و اجرایش را به روسی دیدم و دوباره برگشتم و اثر را بهدقت خواندم. این که میگویند هنرهایی مانند سینما و تئاتر خواننده را از کتاب دور ميکند، فرضیهای باطل است، چرا که اگر اثر تأثیرگذار باشد، خواننده حتماً به متن بازمیگردد. «بینوایان» ویکتور هوگو را خوانده بودم؛ وقتی فیلمش را دیدم، دوباره برگشتم و متن را، که ناقص خوانده بودم، کاملتر خواندم و سالها بعد زمانی که استاد بهروز غریبپور این اثر جاودانه را در فرهنگسرای بهمن روی صحنه آوردند، بیش از چهار ساعت روی نیمکت چوبین به تماشا و لذّت نشستم. تئاتر در تعالی روح مؤثر است و نوعی پویایی بهوجود میآورد که زادۀ ارتباط متقابل بین بازیگر و تماشاگر است. تفاوت بزرگی که میان سینما و تئاتر وجود دارد، همین است.
- مثلث کتاب، خواننده و کتابدار
وقتی هجدهساله بودم، برای ادامۀ تحصیل به کشور سوئیس رفتم. استاد «محمدعلی جمالزاده»، که بهنوعی مراقبت مرا در طول 3 سال اقامت در سوئیس برعهده داشتند، بسیار تأکید کردند که کتابداری بخوانم. هدف خودم بیشتر تحصیل در مسائل اجتماعی بود و خانواده میخواستند که زبان و مترجمی بخوانم، اما ذهن من واژهیاب خوبی نیست و کسی که از هر زبانی میخواهد ترجمه کند، قطعاً باید زبان فارسی را بسیار خوب بداند. من تا بیستوچهارسالگی فارسی را خوب نخوانده بودم، هرچند حس عظمت ادبیات فارسی را بهخوبی درک میکردم. وقتی استاد جمالزاده دربارۀ اهمیت کتابداری گفتند و این که جامعۀ ما به ترویج كتاب در کنار نقد و بررسی و معرفی آن احتیاج دارد، تسلیم شدم. استاد قصهگوی خوبی بود، سخنش روايتگونه بود. حتی اگر داستان هم نمیگفت، روایتگونه حرف میزد و این نوع سخن گفتن همیشه تأثیرگذار است. پس نظر ایشان را پذیرفتم و به مدرسۀ کتابداری ژنو رفتم. چیزی که در آن دوره بهدست آوردم ارزشمندی مثلث کتاب، خواننده و کتابدار بود.
به کتابداری بهعنوان حرفهای ترویجکننده که مرا به بهانۀ کتاب به جامعه نزدیک میکرد، علاقهمند شدم. از این کشف لذّت بردم و آینده برایم معنادار شد. در برنامه درسي دانشگاه، چند درس کارورزی وجود داشت که باید به طور عملي آنها را انجام میدادم. یکی در کتابخانۀ عمومی بود که شیفتۀ آن شدم و به من آموخت که چگونه باید به تمام لایههای جامعه خدمات رایگان ارائه کرد و این که دانستن و دریافت اطلاعات و کتاب حق جامعه است. وقتی در بیستودوسالگی به هند رفتم، با دیدن نظام کتابخانههای عمومی در آنجا، این اندیشه در وجودم پایدارتر شد. حق مردم نسبت به داشتن اطلاعات در دو جامعۀ کاملاً متفاوتِ سوئیس و هند، مشخص بود. در هند، علیرغم تفاوتهای مذهبی و نژادی و سیاسی و قومی، کتابخانۀ عمومی در خدمت همه بود. یک سال حضورم در کتابخانۀ قديمي عمومی دهلی ، که روزانه صدها مراجع داشت، به من یاد داد که مردم چقدر دوستداشتنی هستند و این که میتوان با کتاب به مردم نزدیک شد و چقدر باید به آنها احترام گذاشت و این ارتباط چه اندازه ظریف است. دریافتم که کتابدار نباید نظرات خودش را به مردم تحمیل و تلقین کند. او صرفاً توصیهگر است، باید سؤال کند که جامعه خواستار چیست؟ گزینش کند و کتاب را با ظرافت و به شیوههای مختلف در اختیار جامعه قرار دهد.
در سال 1342 وقتی به ایران آمدم، استاد جمالزاده به استاد «ایرج افشار» نامه نوشته بودند که فلانی آمد، نگذارید در برود و ]در کتابداری[ نگهش دارید. استاد افشار پیشنهاد دادند در کتابخانۀ مرکزی نوبنیاد دانشگاه تهران مسئول بخش امور فنی شوم. چون هنوز بنای کنونی ساخته نشده بود، تنها دو سه اتاق از مسجد دانشگاه در اختیار ما قرار داشت. کار در آن فضا تجربۀ جالبی بود. در سمت چپ، استاد «محمدتقی دانشپژوه» در دانشکدۀ حقوق بودند و استاد افشار هم در سمت راست در دانشکدۀ ادبیات. این دو مرتب به من و همکاران سر میزدند. مخزن مجلات در زیرزمین دانشکدۀ علوم بود و هر روز باید 5-4 ساعت در آنجا کار میکردیم، زیرا مجلات سالها در آنجا مانده بود، بهخصوص مجموعههای مجلات ترکی و آلمانی که ساعتها برای جداسازی آنها وقت گذاشته شد.
- نامهای را بدون جواب نمیگذاشتند
دوستیِ این دو دانشمند، یعنی استادان دانشپژوه و ایرج افشار باهم و ارادت استاد افشار به مرحوم جمالزاده و محبت خاص استاد دانشپژوه به همسرم؛ استاد مهدی محقق برای منِ جوان بسیار مهم بود. فراتر از همه اين كه هر چهار تن به فرهنگ ایران و اسلام وابسته بودند و به آن احترام میگذاشتند.آنها در کاری که میکردند بسیار جدی بودند و اهمیتی خاص برای جامعه قائل بودند و هیچ درخواست یا هیچ نامهای را بیجواب نمیگذاشتند. این منش در رفتار اجتماعی من اثر گذاشت. افراد اطرافم همه جدی و صمیمی بودند و دوستدار انتقال اطلاعات خود به دیگران. استاد افشار که رئیسما بود از همه جدیتر بود، تحمل ناز و کمکاری را نداشت. تنها ضوابط کاری برایش مهم بود، ولی میان زن و مرد تفاوت نمیگذاشت.
- كتابخانه؛ معلم جامعه
حق جامعه است که کتاب را به شکلهای مختلف در اختیار داشته باشد . مسئولیت اين كار برعهدۀ کتابخانۀ عمومی است. اين روزها ميشنويم كه بهخاطر مشکلات اقتصادی و ظهور اینترنت، فعالیت این گونه مراکز در خیلی از کشورها کمتر شده است. وقتی به کتابخانۀ عمومی ژنو رفتم، پس از اتمام کار در بخش مرجع، چند گزینه برای ادامۀ کارورزی داشتم: بیمارستان عمومی، بیمارستان اعصاب و روان و بازداشتگاه. بهلحاظ سنی، اجازۀ رفتن به زندان را نداشتم و تنها انتخاب کتاب را برای آن انجام دادم. البته سالها بعد در دهۀ 1370، در تهران به مدت دهسال در کانون اصلاح و تربیت در کنار استاد ثریا قزلایاغ حضور پیدا کردم. در این تجربه، ما دریافتیم که اطلاعات مناسب میتواند شخصیت نوجوان را متحول کند. سه ماه در بیمارستان روانی بِلِر در ژنو کارورز بودم، کتاببَرها را با کتابها و مجلات به بخش میبردم. در پشت سرم بسته میشد و با جهانی از خواستهای گوناگون روبهرو میشدم. دفترچۀ سفارش هم داشتم، مثلاً خوانندههایی داشتم که فقط کتاب دربارۀ ماهیها و یا ناپلئون میخواستند و یا فقط فلان مجلۀ ورزشی را درخواست میکردند. پس از برگشت به ایران، استاد افشار با همکاری آقای حسین بنیآدم، در کتابخانۀ عمومی انجمن کتاب، کتابخانۀ سیار راه انداخته بودند و ازجمله فعالیتهای این کتابخانه بردن کتاب و نشریات به بیمارستان روانپزشکی امینآباد بود. توفیق یافتم یکی دو بار ایشان را همراهی کنم. همان حس علاقه به کتاب و نشریات در آنجا هم به چشم میخورد. کارورزی دیگرم در بیمارستان عمومی شهر ژنو در بخش مردان بود. با همین کتاببَرها وارد میشدم و به بیماران کتاب میدادم و بیماران در موقع ترخیص، کتابهایشان را تحویل میدادند. در حال حاضر در بسیاری از کشورها، با توجه به شبکۀ گستردۀ کتابخانههای عمومی، شهروندان میتوانند در هر کجا که باشند کتابهای امانی را در قوطیهایی با آرم کتابخانه بیاندازند. سرویسهایی هم هست تا افراد راه طولانی نروند و کتابشان را بهصورت الکترونیک تمدید کنند. کتابخانه در واقع، در حق جامعه معلمی میکند و نظم و مسئولیت را به شهروندان یاد میدهد. بازگردان کتاب در تاریخ مشخصشده هم احترام به خوانندگان دیگر است و هم احترام به مقررات کتابخانه.
- هیچگاه نگفتهام نظر من برتر است
شخصیت من اینگونه است که تحکم بلد نیستم و با تمام وجود صلحطلبم. شاید چون فرهنگهای مختلف را دیدهام، این امر را که فکر و نظر من حتماً برتر است، نادرست میدانم. از سال 1342 که به ایران برگشتم و با خانمها توران میرهادی و لیلی ایمن (آهی) آشنا و به «شورای کتاب کودک» وارد شدم، حس کردم که آنجا هم این اندیشه بهوجود آمده است. تا امروز همچنان در شورا احترام به آزادی، صلح و فعالیتهای مشارکتی در اولویت است.
- جمعخوانی کتاب: احترام به دیدگاهها
کتابداران در همهجای جهان به جریانهای جدید در حوزه كتابداري توجه دارند و وقتی نظریۀ جدیدی جواب میدهد، آن را پخش و منتشر میکنند. در شورا هم که بهعنوان مجموعهای از کتابخانهها عمل میکند، میکوشیم در مطالعات بینالمللی بهروز باشیم. یکی از اين مطالعات نشان میدهد که کتابخانه بهشکل فیزیکی، که صرفاً در آن کتاب باشد و مانند قرائتخانه و مرکز امانت عمل کند، کمکم در حال منسوخ شدن است و کارکردی جدید مطرح شده است. به این معنا که کتابخانۀ عمومی به جایی برای دیدار و دور هم بودن تبدیل شده است و میتواند در یک محله نقش مرکز فکری و فرهنگی را بازی کند.
ما در «خانۀ کتابدار کودک و نوجوان و ترویج خواندن»، که بخشی از شوراست، زمينهاي فراهم آوردهايم تا اعضا دربارۀ موضوعات مختلف حرف بزنند و از یکدیگر یاد بگیرند. امکانِ در کنار هم بودن در یک فضای آکنده از کتاب مهم است. در جامعۀ سنتی، محله همگن بود، ولی حالا افرادی از گروههای مختلف در کنار هم گرد آمدهاند و این کار در آشنایی آنها با یکدیگر مؤثر است. نظریۀ جدید دیگر آن است که گذاشتن کتابهای زیاد در قفسه، مراجعان کتابخانۀ عمومی را تحت تأثیر قرار نمیدهد، بلکه قرار دادن کتابهای مناسب در سبد یا ايجاد کتابخانههای کوچک و طرحهای با هم خواندن بيشتر موفقیتآمیز بوده است. بهعنوان نمونه در طرح «سبد خواندن»، دوازده خانواده و دوازده سبد کتاب داریم که هر ماه، دیدار و بحث دربارۀ کتابها با حضور مروجان انجام میشود. در پایان سال، دوازده خانواده که در آغاز یکدیگر را نمیشناختند، 120 کتاب را با هم خواندهاند و در صورت عضویت در یکی از کتابخانههای خانۀ کتابدار، بیشتر لذّت خواهند برد. اینگونه مشارکتها در خواندن باعث میشود خواننده به زوایای مختلف کتاب بیشتر توجه کند و به درجهای از صلح، شکیبایی، دقت در تصمیمگیری و آرامش برسد. احترام به دیدگاهها در سیستمهای خُرد شکل میگیرد. در اینگونه حلقههای مطالعاتی، دیدارهای فرهنگی ازجمله ديدار از موزهها و پارکها هم دیده شده است.
کتابهای دستچینشده و کتابخانههای سیار کوچک،در روزگار ما، جايگاه مهمي دارند. اینها برخی از دستاوردهای جهانی است و «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان» میکوشد که کشورهای عضو کودکان و نوجوانان را با کتابهای باکیفیت آشنا سازد تا تأثیر پایدار آن را بهشکل بیشتر و بهتر تجربه کنند. تأسیس جایزۀ آساهی از سوی IBBY باعث شده هر سال طرحهای کوچک ، خلاق و شگفتانگیز جهانی بیشتر مورد تشویق و معرفی قرار گیرد و بتوان در جایجای جهان آنها را بومیسازی کرد. طبعاً سرزندگی فضای نشر بر رویش اندیشهها و تجربههای نو تأثیر میگذارد و باید کوشید که اگر اثر خوبی نوشته میشود، مدتها پشت درهای نشر نماند. وقتی کتابهای ارزشمند منتشر شوند و کتابخانهها حمایت کنند و آنها را بخرند، ناشر هم علاقهمند میشود کیفیت و کمیت کار خود را بالا ببرد. ما هنوز در تألیف شکوفایی لازم را نداریم، آسیبشناسی و آشناییزداییها، نویسندگان را به نوشتن تشویق خواهد کرد و اثر پدیدآمده از سوی جامعه مورد نقد و ارزیابی قرار خواهد گرفت.
- وضعيت اسفبار اقتصاد نشر و فقر فرهنگي
یکی از مهمترین رسالتهای ادبیات، آموزش اخلاق بهشکل خلاق است. رشد ادبیات و اخلاق در جامعه بر افراد تأثیر میگذارد. چون ادبیات چیزی نیست جز بیان اخلاق در مسیر زندگی و دشواریهای آن. در بحث از تیراژ کتاب خیلی مسائل مطرح میشود، ازجمله این که نگاه مسئولان به کتاب غیردرسی در نظام آموزش و پرورش چیست؟ کتابهای درسی تدوین میشوند و در تیراژهای میلیونی به چاپ میرسند، اما خواندن متن کامل ادبی در روند آموزش توصیه نمیشود و طبعاً تیراژ کتابها هم بالا نمیرود. اگر در پایان کتابهای درسی فهرست کتابهای ارزشمند ارائه شود که بهتناسب موضوع شامل تألیف، ترجمه، داستان، شعر و غیرداستان باشد، و هر سال در آن تجدید نظر شود، میتواند راهنمایی مفید برای خواندن و علاقهمند شدن به مطالعه باشد و طبعاً تأثیرگذار بر تیراژ. تشکیل کتابخانههای کوچک خانواده نیز نقشی مهم در ایجاد عادت به مطالعه دارد. نمیتوان توقع داشت که خانواده بهراحتی کتاب ارزشمند را تشخیص دهد و به سراغ کتابهای کمارزش و بیارزش نرود، مگر آن که ارزش کتاب به شکلهای مختلف در جامعه مشخص شود. راه این است که جامعه از طریق ابزارهای گوناگون، ازجمله کتابشناسیهای گزینشی، مجلات نقد و بررسی، معرفی کتابهای مناسب در رسانهها، از انتشار آثار ارزشمند آگاه شود و مدرسهها نیز کتابخانه داشته باشند، کتابخانههایی با مجموعههایی از آثار ارزشمند و مرتبط با گروه سنی مخاطبان. اگر در برنامههای درسی از خواندن حمایت شود و در مراکز تربیت معلم، ادبیات کودکان بهدرستی آموخته شود، کمکم باور و عشق به ادبیات خود را نشان خواهد داد و جایش را باز خواهد کرد. از سوی دیگر وقتی کتاب خریده شود، ناشر سر ذوق میآید و بیشتر کوشش میکند. با مشکلاتی مانند گرانی کاغذ، عدم اطمینان از حمایت و فروش کتاب و ... ناشر دلسرد میشود و اثری ارزشمند فقط در پانصد نسخه چاپ میشود! این عوامل زنجیرهوار روی هم تأثیر میگذارند و فقر فرهنگی را شکل میدهند؛ آنهم در سرزمینی که افرادِ بااستعداد، خوشقلم و خوشفکر، با ایدهها و توانمندیهای بارز کم نیستند.
- کودکِ امروز، تنهاست!
کار با کتاب بر نشاط روحی خودم، بسیار مؤثر بوده است. شخصیتم و نگاهم به زندگی و مسائل آن همیشه مثبت است. تقریباً روزی نیست که از تهران یا دیگر شهرها دربارۀ کتاب و کتابخانههای کودک تماسی نداشته باشیم. هیچگاه در این پنجاه سال عمر شورا، با چنین اشتیاقی برای تأسیس کتابخانه روبهرو نبودهایم و این شور و نشاط مرا در هفتادوپنجسالگی سرشار از خوشحالی میکند. به همکارانم میگویم که جریان تولید و ترویج کتابهای کودک را باید قویتر و توانمندتر کنیم تا ادبیات درجه یک در سراسر کشور حرکت کند و بهدست مخاطبان خود برسد. در این میان، نقش خانمها استثنایی است، زیرا بیشاز 95 درصدِ مروجان شورا، خانم هستند. بهمحض تأسیس کتابخانه، خانواده یعنی کودک و مادر به سراغ مجموعه میآیند و این برای ما بهترین هدیه است. این به ما نشان میدهد که زنان ایرانی چقدر خوب واكنش نشان میدهند، در کنار فرزندانشان قرار میگیرند و به جریان دوسویۀ مادر - کودک قدرت میبخشند. نسل نوجوان و جوان امروز آسیبپذیر است و مهم است که ارتباط از راه خواندنِ مشترک و گفتگوهای کتابی، قوی شود و حتی به حل بحرانهای میان مادر و فرزند کمک کند و آنها بتوانند راحتتر با هم حرف بزنند. کودک امروز با وجود پیشرفت علم و در اختیار داشتن اين همه امکانات تنهاست.. او در تصمیمگیریهای زندگی و برخورد با عقاید گوناگون تنها مانده است و متأسفانه نهاد خانواده سست شده و نوجوان از آن فاصله گرفته است. این که گفته شود اختلاف نسلها امري طبیعی است، به نظرم نیاز به تفسیر دارد. چه کسی قبول میکند که حاصل اختلاف گسست باشد؟ راه درست وصل است نه فصل. مسائل انسانها با هم تفاوت ندارند. همه از مسیر زندگی عبور میکنند. مشکل این است که نظامهای آموزشی موجود چندان متعادل نیستند. کودکان به بهانۀ درس منزوی میشوند، وقت بودن و حرف زدن با خانواده را ندارند، غول نمره و رقابت و کلاس تقویتی و کابوس کنکور همهجا سایهافکن است. اگر هم از سایۀ اينها کاسته شود، انواع بازیچههای الکترونیک در صحنه ظاهر میشوند و کودک و نوجوان در اختیار آنها قرار میگیرد. وقتی پسری یا دختری ساعتها با مادرش یا پدرش حرف نزده، سراغ دوستش میرود که او هم کسی مانند خود اوست. در نتیجه تشکلهایی همسن پدید میآید، بدون آن که بزرگتر، مرشد، مربی و راهنمایی در کار باشد . این دوران(نوجواني) مملو از آسیب است. اگر با هم خواندن بهجای با تحكم و فشار درس خواندن رواج یابد، بیگمان از آسیبها کاسته میشود. به گمانم کتاب ميتواند دوباره حلقههاي (گسسته روابط انساني) را به هم متصل کند، البته اگر در هر خانواده زمانی به با هم خواندن اختصاص دادهشود. این توفیق بشر امروز است که میخواند.
- سفر آدمی را عاشقتر میکند
علم کتابداری به زندگی من شکل داده است و بهخاطر تعهد حرفهای، انسان دیگرخواهی شدهام. کوشش برای پاسخگویی و کمک به دیگران، باعث شده شخصیت اجتماعیام تقویت شود. البته در طول زمان، باتجربهتر و جهاندیدهتر هم شدهام. به نظرم کتاب خواندن نوعی سفر است، سفر ذهنی و همراهی با نویسنده، ولی سفر فیزیکی هم بسیار مهم است و خانواده را به شکلی دیگر به هم وصل میکند. اگر برای سفر، برنامهریزی و مطالعه در کار باشد، کاملاً شاد و هدفمند صورت میگیرد. سفر میتواند آغاز ارتباط، خواندن، نویسندگی، عکاسی و فیلمسازی باشد و میتواند نگاه مسافر را کاملاً تغییر دهد. امروزه جوانان زیاد به سفر میروند و اگر امکانات رفاهی فراهم شود، باید همۀ فرزندان این سرزمین بتوانند به سفر بروند و از طريق سفر با ایران به گفتوگو بنشینند و سپس در آن کتابخانۀ عمومی آرمانی که محل دیدار و گفتگوست، تجربۀ خود را با دیگران به مشاركت بگذارند. سال گذشته به زنجان رفتم. گنبد زیبای سلطانیه و مردان نمکی را دیدم و البته رختشویخانه را. سفر بهجایی که ندیدهایم حس دوستی را نسبت به كشورمان، قویتر میکند. سفر آدم را نسبت به ایران عاشقتر میکند.
- بچههای جهان چه ترس و رنجهایی در دل دارند
مهمترین دغدغۀ این روزهایم مسئلۀ «صلح» است. وقتی اخبار را میبینم و این که مادرها و بچههای جهان چه رنجی میکشند، عمیقاً متأثر میشوم. در سرزمین ما، با وجود مشکلات، کودکان در شرایطی نسبتاً آرامي بزرگ میشوند و چه بهتر که بتوان از امنیت و آرامش بهنفع رشد فرهنگی جامعه و حل مشکلات اجتماعی استفاده کرد. اما با اين حال، بسياري از بچههای جهان با آن قلبهای کوچکشان، غمهای بزرگی را تحمل میکنند و ترسها و اميدهايي در دلهايشان موج ميزند. امیدوارم عقلانیت در جهان بیشتر شود و احترام به اندیشههای گوناگون فزونی یابد و آزادی و احترام متقابل به رسمیت شناخته شود. آرزو دارم که زیادهخواهی و قدرتطلبیِ بشر، در روزگاری نهچندان دور، مهار شود.
- بازهم کتابدار خواهم شد؛ اگر دوباره متولد شوم!
از آنچه در همۀ این سالها بر من گذشته راضی هستم و اگر به گذشته بازگردم، باز هم کتابدار خواهم شد. زندگی بهعنوان کتابدار، برای منی که دوستدار اهداف آن هستم، شیرینترین کار است.
- همشهري 6 و 7