تقريبا از زمان زمامداري جانسون به بعد و پس از شدت گرفتن آتش جنگ ويتنام، بسياري از مستندسازان اجتماعي آمريكايي و اروپايي، آنهايي كه در حوزههاي راديو، تلويزيون و حتي در روزنامهها كار ميكردند نيز علاقه مند به ساخت فيلمهاي مستند جنگي و آثار مستقل در ارتباط با اين جنگ شدند.
روندي كه پيش از اين هرگز روي نداده بود و براي مثال در زمان جنگ آمريكا با كره و حضور اين كشور در اين شبه جزيره (سالهاي ابتدايي دهه 50 ميلادي) آنچه ساخته شد عمدتا كارهاي خبري آنهم بi ندرت بودند. از ابتداي دهه 90 ميلادي و پس از جنگ خليج فارس سپس حضور آمريكاييها در افغانستان و عراق باعث شده حدود يك دهه به طور مستمر باز هم اين دوربينهاي مستندساز جنگي؛ شروع به كار كنند. در واقع و به موازات آنچه هاليوود در ژانر جنگي درباره جنگهاي افغانستان و عراق به عنوان فيلمهاي سينمايي ساخت، فيلمهاي مستند جنگي نيز از اين رخدادها ساخته شدند كه دست بر قضا بسيار بهتر از كارهاي نمايشي از آب درآمدند.
مستند برادران در جنگ (Brothers at war) يكي از همين فيلمهاست كه به حضور سربازان آمريكايي در عراق و سرگشتگي آنها ميپرداخت؛ جيك رادماكر 5 سال پيش در سال 2009 و در 26 سالگي اين فيلم را ساخت و كارش مورد توجه همگان قرار گرفت. فيلم او و پشتكارش باعث شد بين اين 5 سال حداقل 10 فيلم مستند مستقل در باره حضور نظامي آمريكا در عراق و افغانستان توليد شوند كه آخرين آنها مستند جنگهاي كثيف توليد 2014، يكي ديگر از اين آثار خوش ساخت و حقيقت محور بوده است. گفتگوي زير با او به بهانه توليدات مستند جنگي انجام شده است.
- چه اتفاقي سبب شد سراغ ساخت چنين مستندي در فضاي جنگي برويد؟ پيش از اين حتما از طرفداران سينماي جنگي بودهايد؟
نگاه من به جنگ ابتدا يك نگاه اجتماعي است؛ اما من هميشه فيلمهاي خوب سينمايي در اين ژانر را دوست داشتم و اولين فيلمهايي كه ديدم كارهاي اليور استون بودند. من بارها «جوخه» را ديدم و حتي «متولد چهارم ژوئيه» را. حتي فيلم «مايكل چيمينو» (شكارچي گوزن) را وقتي ديدم كه به دبستان ميرفتم.
- به هر حال استون كسي است كه ادعا ميكند در جنگ ويتنام بوده و خود را يك كهنه سرباز ميداند و كسي است كه حضورش در جنگ هم به خاطر توقف جنگهاست. شما با اين سن و سال كم چه تجربياتي در اين زمينه داشتيد؟
در اين فيلم من از خودم، خانوادهام و دوستان و همشهريانم در ارتباط با جنگ گفتم. چه چيزي آموزندهتر از اين است كه از دوستان خودت يا دوستان برادرانت كه در جنگ عراق شركت داشتند و حالابه آمريكا برگشته اند، در اينباره بپرسي و ياد بگيري و مهمتر از همه اين كه خودت هم با دوربين در كنار خانوادهات در جنگ شركت كرده باشي آن هم به عنوان يك فيلمساز.
- يعني برادران در جنگ به معناي واقعي كلمه مربوط به خودت و اطرافيانت ميشود؟
ديالوگهاي «فارست گامپ» و صحنههاي جنگي مربوط به «ستوان دان» (نقش دان را گري سينيز بازي ميكرد كه در اين فيلم مستند هم تهيه كننده اصلي است)! خاطرتان هست. صحبت آنها از هم پاشيدگي يك نسل به خاطر جنگ نيست. صحبت از تباهي چند نسل است. من اينچنين سعي داشتم در فيلمم نشان دهم كه عمق فاجعه اگر چه در ظاهر هزاران كيلومتر دورتر روي ميدهد، اما حقيقت اين است كه در خلال جنگ عراق و سالهاي پس از آن است كه عمق فاجعه در جاي جاي آمريكا متبلور ميشود، درست مثل اتفاقات اجتماعي حول و حوش سال هاي 1970 تا 1975 كه به سبب جنگ ويتنام رخ داد.
- پس ساختار و بافت برادران در جنگ بايد خيلي حقيقي باشد تا بتواند تاثيرگذاري مثبتي هم داشته باشد؟
من با صداقت از خودم و خانوادهام گفتهام و ضرري كه متوجه همگان از اين لشگركشيها شده است. من در ارتش پذيرفته نشدم. شايد اين را بدانيد. من به علت ضعف بينايي نتوانستم در وست پوينت (يك مدرسه نظامي است) بمانم و رفتم سراغ تئاتر، اما 2 برادرم در عراق خدمت ميكردند.
- يعني اگر از خانوادهات كسي آنجا نبود، هرگز اولين ساختهات برادران در جنگ نميشد؟
وقوع جنگ و مخالفت و بيزاري با آن هميشه با من بوده است. شايد اين مقوله با دوري برادرانم از من تشديد هم شده باشد، اما من مصائب جنگ را از زبان 2 برادرم ميشنيدم كه برايم واقعي و صادقانه بودند؛ بنابراين در اولين فرصتي كه برايم به دستآمد رفتم سراغ ساخت يك مستند جنگي صادقانه در اين رابطه.
- آنچه از ديدن فيلم به ذهن ميرسد اين است كه احتمالاخود كارگردان هم در حال جنگيدن است. اين طور نيست؟
اين بهترين فرصت براي من و براي ساخت چنين فيلمي بود. ما داستان زندگي خودمان را گفتيم. تمام كارهايي كه يك سرباز آمريكايي در جنگ در عراق انجام ميدهد؛ مجبور بوديم انجام دهيم. ميخواستم دوربين را بدون واسطه بين دو طرف درگير نشاندهم. براي همين هم با يك تيم چهار، پنج نفري عازم موصل در عراق شدم تا بلافاصله جو و ايزاك (برادران جيك رادماكر) را پيدا كنم. خب آنها در خط مقدم حضور داشتند و اين بهترين فرصت براي ساخت چنين فيلمي بود.
ما داستان زندگي خودمان را گفتيم. تمام كارهايي كه يك سرباز آمريكايي در جنگ در عراق انجام ميدهد؛ ما هم مجبور بوديم انجام دهيم. قول داده بوديم دست و پاگير نباشيم. از رملها بالاو پايين مي رفتيم، ماموريتهاي شناسايي را ياد گرفتيم، زير حملات شديد قرار گرفتيم و... در تمام اين لحظات دوربين ها بودند كه خواب نداشتند و همين مهم باعث شد بيگناهاني نظير زخميان عراقي كه به مرز سوريه وارد ميشوند يا افراد محلي و عراقي و بومي كه زير بمب ها زندگي مي كردند و كشته و زخمي هم ميشدند در فيلم من حضور داشته باشند.
- پس با اين نگاه برادران در جنگ چيزي بيش از يك مستند جنگي است؟
براي من، جنگ ريشه و اصل و اساس خرابيها، نه تنها در يك منطقه بلكه در كل دنيا
- در مورد برادران در جنگ و ساختار آن، يك مساله اساسي، نگاه دوربين و خودمحوري سازنده در آن است. چطور شد كه به اين نتيجه رسيدي كه فيلم با محوريت خودت شكل بگيرد؟
البته تمام فيلم اين گونه نيست. پس 2 برادرم چكار ميكردند؟ يا روستاييان عراقي؟ سربازان ديگر اعم از آمريكايي با مليتهاي ديگر؟ من به دنبال هيچ ضرباهنگي نبودم. احساس ميكردم اين ضرباهنگ اگر تشريفاتي و طبق قواعد بخواهد شكل بگيرد، فيلم من نهايت يك كار خبري مسخره ميشود. بنابراين اگر ضرباهنگ را از دست دادهام براي دقايقي، اما صداقت در روايت آنچه كه قصههاي هر روزه بود؛ وجود دارد. قصههاي هر روزهاي از درد و رنج... .
- فيدبك ماجرا يعني آنچه در صحنه اصلي جنگ روي ميدهد و بعدها در زمان پس از جنگ تبعاتش رخ مينمايد نيز جابه جا در اين فيلم نيز قابل مشاهده است.
وقتي مي گوييم آمريكايي جماعت در يكي از ديوانهوارترين جنگهاي بشري شركت كرده و راهاندازي و هدايت و رهبرياش را به عهده داشته براي همين فيدبكها و آثار آينده است. هيچ چيزي مخربتر از جنگ نيست. كمترينش همين از بين رفتن تكيهگاههاي روحي و عاطفي و ديني است و خلاهايي در اين ارتباط كه در آينده بسيار نزديك و البته هزاران كيلومتر دورتر يعني در زادگاهمان رونمايي خواهد كرد... اين مقوله اصلي ترين حرف برادران در جنگ است. اين فيلم بيان صداقت است نه فيلمي براي نشان دادن يك اتفاق ساده. عراق را آمريكاييها به يك قبرستان تبديل كردند و اين اتفاق سالها بعد براي تمام جوانان آمريكايي كه در اين جنگ شركت داشتند جلوه گري مي كند.
- تعدادي از منتقدان فيلم برادران در جنگ را يك اثر گزارشي بسيار زنده توصيف كردهاند؟
اتفاقا اگر به اين مهم رسيده باشم يعني هدفم را در آغوش گرفتهام، چراكه ميخواستم جنگ واقعي را نشان دهم نه جنگ رمانتيك و جنگي كه داراي ضرباهنگ هاليوودي است. هر پلان اين فيلم به نظرم اعتراضي آشكار است از اين كه به دست خودمان، نسلهاي بعدي را در آمريكا ناتوانتر كرديم، درست مثل زمان جنگ در ويتنام كه اثرات مخرب حاصل از اين جنگ تا حالانيز ادامه دارد...