فضل الله ياري در روزنامه ابتكار با تيتر«توصيه اي سرراست براي مديران جديد رسانه ملي » نوشت:
ده سال و نيم رياست عزت الله ضرغامي بر صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران بدون ترديد هر دستاوردي که داشته باشد اين يکي در شمار آنها نيست؛« اعتماد مردم ايران به رسانه اي که هزينه آن را از جيب خود ميپردازند.»
اين موضوع البته يک اظهار نظر رسانه اي صرف نيست، که بر خاسته از شواهد و قرائن بسياري است. از تحقيقات ميداني برخي پژوهشگران رسانه تا سخنان متخصصين امور فرهنگي واجتماعي و سرانجام اعتراف هاي گاه به گاه برخي از مسئولان همين رسانه.
در سال هاي اخير رسانه اي که قرار بود پسوند «ملي» را بر خود داشته باشد با عناوين طنز آميزي چون «رسانه ميلي» و«سيماي ضرغامي» توصيف ميشد. اتفاقي که نشان ميدهد بخش بزرگي از مردم ايران شعارهاي اين رسانه فراگير را مبني بر ملي بودن و فرا جناحي عمل کردن نپذيرفته اند و از همين رو تصميم گرفتند که آنتن گيرنده هاي خود را به سمت فرستنده هايي بچرخانند که نه دغدغه مردم ايران را دارند ونه منافع ملي ما برايشان اهميتي داشته است.
نگاهي به امکانات گسترده مالي و سخت افزاري صدا و سيماي جمهوري اسلامي و تعدد افسار گسيخته شبکه هاي راديويي و تلويزيوني آن، از يک طرف و تاثير گذاري اندک و گاه معکوس پيام هاي ارسالي از جانب آن بر مخاطبان،از طرف ديگر، نشان دهنده عمق فاجعه اي است که شايد بتوان آن را با فرصت سوزي ها واتلاف منابع ملي درهشت سال گذشته مقايسه کرد و حتي کفه ترازو را در سمت مديريت رسانه ملي سنگين تر ديد. چرا که در اين ماجرا علاوه بر اتلاف سرمايه هاي مردم، اعتماد ملتي از بخش رسانه اي نظام سياسي کشور سلب شده است که در اين ميان هم ملت مغبون اند و هم نظام سياسي متضرر.
اگر بتوان ناتواني اين رسانه در جذب مخاطبان داخلي و تهيه برنامه هاي سرگرم کننده فرهنگي و اجتماعي تاثير گذار را به حساب ناکار آمدي مديريت آن گذاشت، اما يک موضوع را نميتوان ناديده گرفت که مديران اين رسانه فراگير و بي رقيب درکشور با عملکرد سياسي خود بخش بزرگي از منافع ملي کشور را به پاي تمايلات جناحي خود ريخته اند واز اين منظر چهره رسانه ملي را آن چنان مخدوش کرده اند که ميتوان آن را ارگان رسانه اي جناحي خاص در کشور دانست.
دم دست ترين، واضح ترين و البته تکراري ترين شاهد براي اين موضوع،عملکرد صدا و سيما در اتفاقات پس از انتخابات خرداد 88 بوده است. در هيچ کدام از برنامه هاي راديو و تلويزيوني اين رسانه گروهي هيچ توجهي به ايجاد آرامش در التهابات سياسي کشور نشده بود و بالعکس جهت گيري برنامه هاي ارسالي از فرستنده هاي اين دستگاه عريض و طويل به منزله پاشيدن بنزين بر آتشي بود که خيمه منافع ملي را تهديد ميکرد. اتفاقي که گويي مديران اين رسانه را ناراضي از عملکرد خود به تشديد اين وضعيت در سال هاي اخير وادار کرده است. هجمه سياسي اين رسانه نسبت به يک جناح خاص، پنج سال پس از انتخابات 88 به همان شدتي است که چند روز پس از آن اتفاقات آغاز کرده بود. اين در حالي است که خردادماه 92در يک انتخابات پر شور بخش عظيمي از ملت ايران در واکنش به عملکرد يک طرفه مسئولان صداوسيما در چهارسال قبل از آن،سليقه سياسي خاصي را بر گزيدند که اتفاقاً در چند سال گذشته به شدت مورد هجمه يک طرفه مديريت اين دستگاه رسانه اي قرار گرفته بود.
کارنامه مديريت رسانه ملي در ده سال گذشته ميتواند نقشه راه مديران جديدي باشد که همين روزها بايد سکان اين کشتي طوفان زده را به دست بگيرند. آنها ميتوانند ببينند که اين رسانه عليرغم امکاني که قانون در اختيارش گذاشته تا «بي رقيب» باشد و عليرغم آن که ديش هاي ماهواره از پشت بام ها جمع شد و با وجود پارازيت هايي که سعي ميکرد مخاطبان را پاي رسانه ملي نگه دارد،هنوز بخش زيادي از ايرانيان تلاش ميکنند تا اخبار خود را از رسانه هاي ديگر بگيرند و اوقات سرگرمي خود را رو به روي جعبه هاي جادويي سپري کنند که برنامه هاي توليدي شان هيچ تناسبي با فرهنگ ملي و مذهبي مردم ايران ندارند. کارنامه عزت الله ضرغامي در ده سال گذشته خود ميتواند درسي باشد براي فرا گرفتن و به کار بستن در حوزه منافع ملي. هرچه او کرد، به کار نبرند و در هرچه او به کارنبست، بکوشند.
خطر تخریب «الاقصی»
محمدعلی مهتدی . کارشناس خاورمیانه در روزنامه شرق به موضوع تخريب الاقصي پرداخت و نوشت:
آنچه امروز در «کرانه باختری» و شهر« قدس» میگذرد، نقطه اوج دو روند است که رژیم اسراییل سالهاست آن را آغاز کرده و ادامه میدهد: روند اول، «شهرکسازی» که پساز جنگ ژوئن1967 دنبال شده و «تلآویو» قصد دارد این منطقه را بهعنوان «سرزمین توراتی» بهعنوان بخشی از خاک خود اعلام کند. روند دوم «یهودیسازی «قدس»» است. از روزی که « قدس شرقی» در جنگ ششروزه1967 اشغال شد، این روند پی گرفته شده است. آنها اشکال مختلفی را پی گرفتهاند اما نهایتا میخواهند به این نقطه برسند که سکنه یهودی این منطقه، بسیار بیشتر از سکنه اصلی فلسطینی آن باشد.
در مورد مسجدالاقصی میدانیم جنبشی تحت عنوان «جنبش بازسازی هیکل سوم» وجود دارد که معتقد است در محل فعلی مسجد، سالها پیش «معبد سلیمان» بوده که یکبار «بخت النصر» و یکبار رومیها، آن را ویران کردهاند. رژیم اسراییل به دنبال آن است که «مسجدالاقصی» را ویران و به جای آن، این معبد را دوباره بسازد. در سالهای اخیر روند یهودیسازی چنان گسترش یافته که شهر «قدس» از هرسو در محاصره انبوه شهرکهای صهیونیستنشین قرار گرفته به طوریکه رفتوآمد به «قدس» و سایر شهرها در «کرانه باختری»، دشوار شده است. آنها با وضع قوانین جدید، فلسطینیها را از این مناطق اخراج میکنند و اجازه ساختمانسازی به آنها نمیدهند. همچنین به بهانههای مختلف، اماکن سکونت فلسطینیان را به مهاجران صهیونیست واگذارمیکنند.
این روند پساز سال2011 با آغاز انقلابها در جهان عرب شدت یافت چرا که بهجای ایجاد ثبات و رشد اقتصادی، با دخالتهای پنهان به هرجومرج منتهی شد. از سوی دیگر، ایجاد و تقویت گروههای تکفیری، کشورهای عربی و اسلامی را درگیر مسایل داخلی کرده است. اگر زمانی «اتحادیه عرب» یا «سازمان همکاری اسلامی» نسبت به هر اقدام صهیونیستها واکنش نشان میدادند، امروز قادر نیستند به این مساله بپردازند. بهویژه درگیریهای داخلی در کشورهای «طوق» یعنی کشورهای دور فلسطین اشغالی باعث شده، اسراییل با آسودگی طرح «یهودیسازی» را به اوج برساند و مطمئن باشد واکنشی از هیچ طرفی دیده نخواهد شد. در چنین شرایطی آنها قدمبهقدم جلو میروند. اولین قدمهایی که چندسال پیش برداشتند آغاز حفاری در زیر «مسجدالاقصی» بود که بهانه آن، «رسیدن به دیوارهای معبد دوم سلیمان» عنوان شد که تحقق نیافت. در حال حاضر نیز تغییراتی در «حرم قدس» ایجاد کردهاند و در «بابالمغاربه» در غرب حرم جایی که «دیوار براق» قرار دارد که یهودیان آن را «دیوار ندبه» میخوانند پلهایی ایجاد کردهاند تا صهیونیستها به آن دسترسی داشته باشند. همچنین در زیر مسجدالاقصی «کنشت» یا معبد یهودی درست کردهاند که در آنجا عبادت یهودیان صورت گیرد. هرروز، محاصره «مسجدالاقصی» تنگتر میشود و با «پستهای بازرسی ایجادشده در مسیر ورودی شهر، اجازه حضور نمازگزاران فلسطینی از شهرهای دیگر را نمیدهند. گاهی محدودیت سنی برای ورود به مسجد میگذارند و زیر 40سال یا 35سال را راه نمیدهند. طرحی که امروز دنبال میکنند شبیه طرحی است که در حرم ابراهیمی در «الخلیل» انجام شد و با همین شگردها به جایی رسیدند که زمانبندی صورت گرفت و ساعتهایی برای حضور مسلمانان تعیین شد و بقیه ایام هم در اختیار یهودیان قرار گرفت. با وجود اتفاقات چند روز اخیر در مورد «مسجدالاقصی»، جوانان فلسطینی در این محدوده تحصن کرده و در برابر شهرکنشینان و پلیس اسراییل مقاومت میکنند.
هر قدمی که دولت اسراییل در این زمینه برمیدارد در انتظار واکنش جهان اسلام میماند و اگر کمتحرکی فعلی ادامه داشته باشد، یهودی کردن کامل «قدس» و احتمالا تخریب «مسجدالاقصی»، دور از ذهن نیست. در شرایطی که جهان عرب به اختلافات داخلی مشغول است و در عین حال، مساله آشتی بین «تشکیلاتخودگردان» و جنبش «حماس» به نتیجه مشخصی نرسیده به نظر میرسد مردم فلسطین خودشان مقاومت را در دست گرفتهاند و هر روز ابتکار عملی جدید را شاهد هستیم که بیشتر به عملیات فردی شباهت دارد. نمونه بارز آن، حمله به افراد پلیس و ارتش اسراییل با اتومبیل توسط فلسطینیهاست. در نمونه اول در شهر «قدس»، خود راننده به شهادت رسید اما توانست تلفات زیادی وارد کند اما مورد دوروز قبل، خود راننده با وارد کردن تلفات جانی به صهیونیستها توانست بگریزد. همچنین با وجود تدابیر شدید امنیتی، تظاهرات مردم در شهر «قدس« در جریان است و انبوه جوانان در خیابانهای اطراف حرم قدسی نماز جماعت برپا میکنند. به نظر میرسد سرزمینهای اشغالی شاهد «انتفاضه» گسترده دیگری از سوی ملت فلسطین خواهد بود که میتواند اشکال مختلفی به خود بگیرد. وقتی «انتفاضه» مردمی گسترش یابد، افکار عمومی جهان سرکوبهای غیرانسانی صهیونیستها را برنمیتابد و این رویدادی است که رژیم صهیونیستی از آن واهمه دارد.
آتش تهیه برای مذاکرات مسقط
محمد ایمانی در روزنامه كيهان نوشت:
نهمین دور مذاکرات وزیران خارجه ایران و آمریکا فردا و پس فردا در مسقط پایتخت عمان برگزار میشود. طبق معمول کاترین اشتون در این نشست محرمانه حضور تشریفاتی اما پوششی و محللگونه دارد. خبر مذاکرات در مسقط را هفته گذشته رسانههای غربی در سکوت وزارت خارجه کشورمان منتشر کردند و پس از آن تحلیلهایی برساخته شد از این قرار که با میانجیگری عمان، داستان تفاوت میکند و توافق نزدیک است. گویا که بنبست مذاکرات به خاطر مکان و میانجی بوده است! همزمان حزب اوباما انتخابات میان دورهای سنا را به رقیب خود باخته و جمهوریخواهان پس از مجلس نمایندگان، کنترل سنا را هم از ژانویه (اواسط دی) به دست میگیرند. از سوم آذر (24 نوامبر) که مهلت توافق تمدید شده ژنو به سر میآید تا دوره جدید کنگره حدود یک ماه فاصله است؛ همچنان که از مدت توافق تمدید شده چهار ماهه نیز کمتر از 2 هفته زمان باقی است. در این شرایط برخی تحلیل و تلقیها - یا القائات- بر آن است که ایران باید زمان دو هفتهای یا یک ماهه پیشرو را غنیمت شمارد و هر طور شده با دولت اوباما به توافق برسد؛ در غیر این صورت با پایان دوره 4 ماهه توافق با حاکمیت جمهوریخواهان بر کنگره عرصه بر ایران سخت خواهد شد. در این شرایط به نظر میرسد با عملیات فریب بزرگی مواجه هستیم که خطای محاسبه و حرکت شتابزده ایران در مذاکرات را مد نظر دارد. بازیگران اصلی در آمریکا در عین مضیقههای استراتژیک که با آن مواجهند، در این بازی میکوشند طرف مذاکره کننده ایرانی را هول کنند و صورت مسئله اصلی را از نگاه پنهان سازند.
در این باره گفتنیهایی هست.
1- آیا اوباما و دموکراتها معتدلتر از جمهوریخواهان و نومحافظهکاران هستند؟! واقعیتها خلاف این را نشان میدهد. تحریمهای فلج کننده که شاید علت اصلی تمرکز آقایان روحانی و ظریف بر مذاکرات است، مشخصاً در دولت اوباما تصویب و به اجرا گذاشته شد. دموکراتها بودند که وقتی فهمیدند جان 800 هزار بیمار به تأمین سوخت 20 درصد راکتور تهران گره خورده، همین نیاز ایران را گروگان گرفتند. تحریمهای داماتو نیز در دوره دموکراتها به اجرا گذاشته شد. در قساوت و جنایت دموکراتها همین بس که وقتی به مادلین آلبرایت وزیر خارجه بیل کلینتون گفتند آیا قربانی شدن نیم میلیون کودک عراقی به خاطر تحریمها ارزشش را داشت، پاسخ داد «سؤال سختی است اما بله ارزشش را داشت»! در دوره اوباما بود که رژیم صهیونیستی دوبار علیه غزه مظلوم جنگ و نسلکشی بیسابقه راه انداخت و با حمایت مطلق دموکراتها مواجه شد. و در همین دوره با حمایتهای مستقیم یا غیر مستقیم- نیابتی- آمریکا از گروههای تروریستی (با شراکت عربستان و ترکیه و اردن و...) غرب آسیا بیش از همیشه در کام جنگ و ناامنی و جنایت و ترور فرو رفت. در عین حال باید توجه داشت که سران حزب دموکرات و کنگره هر چند اختلاف و رقابت با هم دارند اما در موضوعات استراتژیک مانند ایران متفقالقول عمل میکنند چنان که بارها در همین یک سال اخیر نامهها و طرحهای ضد ایرانی مشترک با امضای دو طرف در کنگره یا کمیته روابط خارجی و... مطرح شده است. در حقیقت دولت آمریکا ویترین کنگره و کنگره ویترین هسته اصلی و سخت قدرت و حاکمیت در آمریکا (لابی صهیونیستی ایپک) است. با این وصف دولت آمریکا در طول یک سال اخیر همچنان که «قصد» کاهش تحریمهای ایران را نداشت و ساختار آن را - حتی با تحریم شرکتهای جدید و ایجاد ارعاب- حفظ کرد، «اجازه» چنین کاری را نیز ندارد و در قبال کنگره غالباً منفعل و فاقد قدرت است؛ مگر رفتارهای موقتی. در اینجا نیز جانکری حتی پیش از انتخابات کنگره خاطر خوش باورها را آسوده کرد و 30 مهر ماه در برلین اعلام کرد «دولت اوباما هیچ قصدی برای دور زدن کنگره و لغو تحریمها جهت توافق احتمالی با ایران ندارد».
اوباما، کری و جن ساکی (سخنگوی وزارت خارجه) 3 بار ظرف یک هفته گذشته تصریح کردند «عدم توافق با ایران، بهتر از توافق بد است و ما به توافق بد دست نخواهیم زد». این ترجیعبند در ادبیات مقامات آمریکایی، ناقض آن توهمی است که میگوید اوباما برای توافق با ایران عجله دارد. و اگر این عبارت را با تعبیر خاماندیشانه برخی سازشطلبان وطنی جمع کنیم مبنی بر اینکه «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»، میتوان نتیجه گرفت در متن این تعامل نامتعادل و نامتوازن، طرف ایرانی- اگر فریب عملیات روانی دشمن را بخورد- باید یکطرفه امتیاز بدهد. اما برای چه؟! برای اینکه مذاکره تمدید شود! به همین دلیل هم کری میگوید «قصدی برای تمدید مذاکرات نداریم مگر اینکه چند اینچ تا توافق فاصله باشد». کار زشتی که به نام کمپین هنرمندان صورت گرفت و بعداً معلوم شد بخشی از وزارت خارجه نیز پشت ماجرا بوده، مبنی بر اعلام اینکه «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» دانسته یا ندانسته این گرا را ارسال کرده که تیم آقای ظریف به هر قیمت میخواهد به توافق برسد. این سوء تفاهم بزرگ را باید از ذهن آمریکاییها زدود اگر نه، محل مذاکرات مسقط باشد یا نیویورک و ژنو و وین، و میانجی خانم اشتون باشد یا آقای قابوس، تیم ظریف به حریف شکننده و از پیش باخته تبدیل خواهند شد.
2- صهیونیستها بیشترین سود را از سیاستهای جمهوریخواهان و دموکراتها ظرف 2 دهه اخیر بردهاند؛ هرچند که در همین دو دهه قدرت آمریکا رو به ضعف گذاشته است. از جنگهای مستقیم بوش تا جنگهای نیابتی اوباما، یک موضوع استراتژیک در دستور کار بوده و آن ایجاد حاشیه امنیت برای رژیم اشغالگر صهیونیستهاست. لابی ایپک در کنگره- فارغ از غلبه دادن این حزب یا آن حزب- مسئول پیشبرد چنین راهبردی است. بیدلیل نبود شیمون پرز اوایل تیرماه امسال در مصاحبه با هافینگتون پست و تلویزیون 10 اسرائیل گفت «من با 10 رئیسجمهور دموکرات و جمهوریخواه آمریکا کار کردهام. تا آنجا که امنیت اسرائیل اقتضا میکند اوباما بیشترین کاری را که یک رئیسجمهور آمریکا میتواند، انجام داده است» و «میتوان به اوباما در مذاکرات هستهای با ایران اعتماد کرد. او در طول دوره خدمت خود بیوقفه از منافع اسرائیل در خاورمیانه و امنیت آن به ویژه در مقابل ایران حمایت کرده است. هیچیک از روسای جمهور آمریکا به اندازه اوباما برای دفاع از اسرائیل قدم برنداشت. ما چه خواستهای از رئیسجمهور آمریکا داریم که اجابت نکرده باشد؟! روابط آمریکا و اسرائیل هرگز بهتر از حالا نبوده است. اوباما حتی یک بار هم کلمهای در محکومیت اسرائیل نگفت.»
به دلیل همین انفعال مطلق در برابر صهیونیستهاست که مقامات ارشد آمریکایی (کری، شرمن، برنز و رایس) بارها در طول یک سال اخیر و قبل یا بعد از مذاکرات با ایران به تلآویو رفته و عینا گزارش کار داده یا رهنمود گرفتهاند. و به دلیل همین موضوع است که پس از گزارش مجله آتلانتیک مبنی بر بزدل خوانده شدن نتانیاهو از سوی برخی مقامات ناشناس آمریکایی، بلافاصله جان کری از نتانیاهو عذرخواهی کرد و گفت چنین اظهاراتی شرمآور است. بیانیه رسمی یک هفته پیش کاخ سفید پس از دیدار مشاوران امنیت ملی آمریکا و اسرائیل مبنی بر اینکه «با تلآویو علیه ایران هماهنگی کامل داریم» سند گویایی در این زمینه است و نشان میدهد که حتی بدون عنایت به بافت کنگره نیز نوع دولتهای آمریکا در مشت لابی ایپک هستند تا آنجا که جو بایدن معاون اوباما مهرماه سال 92 در جی استریت تصریح کرد «هیچیک از روسای جمهور ما به اندازه اوباما به اسرائیل خدمت نکردهاند. حتی اگر اسرائیل وجود نداشت ما ناچار باید برای منافع خود آن را ایجاد میکردیم.»
3- در اینکه دولت اوباما از لحاظ سیاسی، اقتصادی و پرستیژ (اعتبار) دولت نیمه ورشکستهای است، شکی وجود ندارد. اما او میراثدار و موظف به ادامه راهی است که هیئت حاکمه پنهان به واسطه اجبار بر بوش برای در پیش گرفتن سیاستهای افراطی به آمریکا تحمیل کردند. شکست اخیر در کنگره، شکست دموکراتها و اوباما نیست بلکه اعلام شکست دوباره هیئت حاکمه مافیایی است که پس از نشان دادن پتک به دنیا و غرب آسیا (خاورمیانه)، اوبامای سیاهپوست دموکرات و منتقد را آراست و به صحنه آورد تا ضمن ترمیم چهره خارجی آمریکا و شکستهای آن در منطقه، روحیه ضربه خورده مردم آمریکا از دو جنگ عراق و افغانستان را که سنگینی بدهی 17 هزار میلیارد دلاری را به دوش میکشند، ترمیم کند. مشارکت 30 درصدی مردم در انتخابات اخیر و بیمیلی حدود 70 درصد مردم حاکی از این است که شعبدهبازیهای هیئت حاکمه اصلی آمریکا در اجرای عملیات فریب علیه مردم خود به حد اشباع رسیده است. به تعبیر اوباما در کنفرانس خبری «افکار عمومی آمریکا به طور کلی به سیاستمداران و نهادهای ادارهکننده کشور کماعتماد شده است». اوباما در عین حال شکستخوردهترین و بیدستاوردترین رئیسجمهور آمریکا طی 69 ساله پس از جنگ جهانی دوم محسوب میشود. اکنون نه این یا آن دولت و حزب آمریکایی بلکه حاکمان اصلی و پنهان (صهیونیست) آمریکا هستند که بیفروغتر شدن هر روز قدرت آمریکا را نظاره میکنند. آنها شاهدند که آمریکا و متحدانش چگونه انواع جنگ سخت و نرم در عراق و سوریه و افغانستان و یمن و بحرین و لبنان را به ایران و متحدانش باختهاند یا در حال باخت هستند. آنها پس از شکست بزرگ در جنگ 3 ساله سوریه، جنگ نیابتی در عراق را به واسطه عربستان و ترکیه کلید زدند اما اکنون مجبورند چند هفته یک بار از پیروزی محور مقاومت در عراق یا سوریه و لبنان و یمن تیتر بزنند و یا در باب قدرت مسحورکننده سرلشگر سلیمانی به عنوان ژنرال بدون سایه ایرانی قلمفرسایی کنند. آمریکاییها ظرف 4-5 ماه اخیر جنگ و انتخابات را با هم در عراق و سوریه به ایران و دوستانش باختند.
این معادله قدرت را چگونه میتوان به هم زد؟ در نگاه استراتژیستهای آمریکایی- صهیونیستی شاید مسقط به عنوان آرامترین پایتخت عربی و یکی از دورترین مناطق به منطقه جنگ و آشوب بتواند تغییری در غلبه استراتژیک ایران بدهد؛ با تصاعد فشار روانی و خطای محاسبهای که باید در بخشی از دولت یا وزارت خارجه ایران به وجود بیاید: «برای توافق به هر قیمت با آمریکا عجله کنید وگرنه ضرر خواهید کرد.»! برای واقعی نشان دادن عملیات روانی، باید اتفاقی در عمل میافتاد؛ چیزی شبیه پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات سنا و القای اینکه آنها بدتر از دموکراتها و اوباما هستند! این صرفا یک تغییر تاکتیکی با هدف ایجاد ارعاب و دستپاچگی است.
4- وال استریت ژورنال روزنامه متعلق به رابرت مرداک صهیونیست پریروز مدعی شد اوباما به رهبر ایران «نامه محرمانه» نوشته است. معلوم نیست این چه نامه محرمانهای است که آن را جار میزنند! هدف روشن است؛ سرپا نگه داشتن خط تعاملی که آمریکا به آن نیاز دارد و در مقابل رهبر معظم انقلاب، آمریکا را جزو 2 استثنای تعامل در سیاست خارجی با همه دنیا (در کنار رژیم صهیونیستی) معرفی میکند. مقتدای حکیم انقلاب اول فروردین 92 جواب عملیات روانی آمریکا را داده و فرمودند «از جمله تاکتیکهای تبلیغاتی اینها [آمریکاییها]ست که گاهی شایع میکنند از طرف رهبری کسانی با آمریکا مذاکره کردند. این هم یک تاکتیک تبلیغاتی دیگر و دروغ محض است. از سوی رهبری کسی با آنها مذاکره نکرده است... مذاکره مربوط به دولتها بوده و البته همانها هم موظف بودهاند که خطوط قرمز رهبری را رعایت کنند؛ امروز هم موظفند و باید رعایت کنند.» ایشان 29 آبان سال گذشته نیز فرمودند «من در جزئیات مذاکرات [با 5+1] مداخله نمیکنم اما خطوط قرمزی وجود دارد که باید رعایت شوند و مسئولان هم موظف به رعایت این خطوط قرمز هستند و نباید از فضاسازیها و تهدیدهای دشمن به خود هراسی راه دهند.» ایشان همانجا تعبیر نرمش قهرمانانه به «دست کشیدن از اصول و آرمانهای نظام و عقبنشینی از اصول» را خلاف واقع و بدفهمی توصیف کردند. امام خامنهای همچنین 27 شهریور 92 و در تبیین نرمش قهرمانانه فرمودند «ما مخالف با حرکتهای صحیح و منطقی دیپلماسی نیستیم... نرمش در یک جاهایی لازم است، بسیار خوب، عیبی ندارد اما این کشتیگیری که دارد با حریف خود کشتی میگیرد و یک جاهایی به دلیل فنی نرمشی نشان میدهد، فراموش نکند که مشغول چه کاری است. این شرط اصلی است. بفهمند که دارند چه کار میکنند، بدانند با چه کسی مواجهند، آماج حمله طرف آنها کجای مسئله است. این را توجه داشته باشند.»
دقیقا به دلیل تبیینشدگی چارچوب تاکتیک نرمش قهرمانانه بود که امریکن اینترپرایز اسفند 92 در گزارشی نوشت «مجموعه سخنان رهبر عالی ایران درباره مذاکرات و نرمش قهرمانانه نشانه این است که ماهیت استراتژی ایران هیچ تغییری نکرده و صرفا بحث بر سر تفاوت تاکتیک است.» و نیویورک تایمز یادآور شد «رهبر اسرارآمیز ایران از رویکرد گشایش استقبال میکند اما به عنوان کسی که میگوید انقلابی است نه دیپلمات، به رئیسجمهور و تیم او سفارش کرده هرگز طبیعت و ذات دشمنان را از یاد نبرند. او از نرمش قهرمانانه در جایی سخن میگوید که هرگز اهداف زیر پا نرود. او بسیار زیرک و باهوش است و حرف آخر را در حاکمیت ایران میزند. اگر گفتوگوها به لغو تحریمها منجر شود او اجازه ادامه راه را خواهد داد اما اگر بینتیجه بماند این آزمونی برای محک زدن آمریکا خواهد بود. در هر صورت این روند کمک به رهبری نظام خواهد بود و او از مسئولان میخواهد ماهیت دشمنی آمریکا را فراموش نکنند.»
مطابق آنچه در این نوشتار آمد، قواعد و مختصات «جنگ- مذاکره» کاملا روشن است و با جابهجایی محل مذاکره یا جابهجاییهای تاکتیکی درون هیئت حاکمه طرف مقابل تغییر نمیکند. جابهجایی اخیر قدرت در کنگره حتی اگر اصالت داشته باشد، مسئله درون حاکمیت آمریکاست و در غیر این صورت باید گفت اوباما در یک سال اخیر کارهای نبوده و مثل یک مترسک در مذاکرات حاضر عمل کرده است؛ یعنی تصور بستن با او از ابتدا هم توهم بوده است.
پاسخي به سياهنماييهاي جديد
محمدكاظم انبارلويي در روزنامه رسالت آورد:
وزير علوم دولت اصلاحات در واكنش به راي عدم اعتماد مجلس به وزير پيشنهادي رئيسجمهور، چند نكته را يادآور شده كه تامل در آن از باب روشنگري، خالي از فايده نيست. وي گفته است: 1- مردم در 22 خرداد 92 به «اصلاح و اعتدال» به جاي «افراطيگري و تحجر» راي دادند. 2- راي عدم اعتماد به نيلي احمدآبادي، تقابل و باجخواهي از دولت است.
3- مجلس شريك هشت سال ترويج آلودگي و فساد و تخريب بنيانهاي اخلاقي- فرهنگي و زيرساختهاي اقتصادي كشور در دولت نهم و دهم است.
كيفرخواستي كه آقاي معين عليه مجلس صادر كرده است متضمن نشر اكاذيب و اهانت به نمايندگان ملت و ايراد افترا و تشويش اذهان عمومي است. لذا مدعيالعموم بايد درباره جرايمي كه آقاي معين مرتكب شده طبق قانون عمل كند. اما پاسخ دروغپردازيها و اهانت آقاي معين را در سه بند زير مرور ميكنيم:
الف- اگر مردم به «اعتدال» و پرهيز از «افراطيگري» راي دادهاند چرا در كارنامه برخي وزراي پيشنهادي، حضور در فتنه ننگين جنگ نرم دشمن عليه ملت در جريان انتخابات سال 88 وجود دارد؟ آيا دروغ زشت تقلب در انتخابات سال 88 كه منشأ همگرايي اصلاحطلبان با سرويسهاي جاسوسي و امنيتي آمريكا، انگليس و اسرائيل بود بر سبيل «اعتدال» بود يا بر طريق «افراطيگري»؟ آيا امنيت و اقتدار ملي را در برابر گرگهاي جهاني و منطقهاي به خطر انداختن و آتش زدن تمثال مبارك حضرت امام(ره)، شعار نه غزه نه لبنان، چراغ سبز به آمريكا به وسيله جنبش سبز، نوعي «اعتدال» بود يا «افراطيگري»؟ آيا تخطئه يك انتخابات با مشاركت 85 درصدي و زير پا له كردن آراي فقرا و محرومان و پابرهنهها و وتوي آراي ملت به نفع سران فتنه، «اصلاح و اعتدال» بود يا «افراطيگري و تحجر»؟
اينكه دولت و ملت با مشاركت 85 درصدي در اوج مشروعيت قانوني ميتوانستند حقوق هستهاي خود را از زورگويان جهاني در سال 88 مطالبه كنند ترديدي نبود، اما رفقاي آقاي معين كه به رهبري وزير ارشاد دولت اصلاحات براي تجهيز بوقهاي جهاني به اروپا و آمريكا رفته بودند، مرتب القا ميكردند تحريمها و تهديدها را افزايش دهيد تا دولت سقوط كند. اين «اعتدال و اصلاح» بود يا «افراط و تحجر»؟!
آقاي معين بايد پاسخ دهد وقتي ملت در قيام تاريخي 9دي به دهان كودتاچيان دروغ تقلب زدند، وقتي ملت در قيام تاريخي 9 دي در برابر اهانتكنندگان به شعائر الهي عاشورا ايستادند چرا دوستان وي حتي پس از قيام 9 دي شروع كردند به
نامه پراكني عليه نظام و نام آنها برپاي برخي نامهها ديده ميشود، اين «اصلاح و اعتدال» بود يا «افراط و تحجر»؟
روز عاشوراي 88 فتنهگران به فرماندهي منافقين، شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه» سر دادند و بعد يكي از سران فتنه بيانيه داد و آنها را «مردان خداجوي» ناميد و بر موضع ضدايراني و ضداسلامي خود تاكيد كرد. اين «اصلاح و اعتدال» است يا «تحجر و افراطيگري»؟!
اگر چنين ترجمه زشتي از جنايات و خيانتهاي سران فتنه و فتنهگران وجود دارد، چرا در جريان تبليغات انتخاباتي، هيچ يك از نامزدها از آن روزهاي سياه دفاع نكردند؟
از سخنان آقاي معين برميآيد كه او در اتاق فكري حضور دارد كه مواضع اعتدالي رئيس جمهور را به «افراط» و «تحجر» و از آنجا به فتنهگري هدايت ميكند و متاسفانه اين اتاق تاكنون در القائات خود توفيقاتي داشته و نگذاشته است دانشگاهها به سمت اصلاح و اعتدال برود و فرصتهاي بزرگي را از جمهوري اسلامي سلب كرده است.
اين اتاق توانسته است شتاب علمي در دانشگاهها را كه دولت نهم و دهم ركورد عظيمي از آن به جاي گذاشته متوقف يا كُند كند.
نخبگان علمي و دانشمندان ايراني با اين اتاق آشنايي دارند و آنها را مسبب اصلي ركود علمي در دولتهاي سازندگي و به اصطلاح اصلاحات ميدانند.
ب: آقاي معين به مجلس تهمت تقابل و اهانت باجخواهي زده كه بايد پاسخگو باشد.
اگر نمايندگان مجلس [ براساس سوگندي كه ياد كردهاند، پاسدار دستاوردهاي انقلاب و استقلال و اعتلاي كشور باشند] به وزيري كه سابقه فتنهگري دارد راي ندهند با دولت تقابل كردهاند؟ منظور شما كدام دولت است؟ در جريان فتنه، دولتهاي آمريكا و انگليس و اسرائيل رسما از فتنهگران دفاع كردند و بوقهاي خود را در اختيار آنان قرار دادند. اگر منظور شما تقابل با آن دولتهاست بايد پرسيد چرا از دشمنان قسم خورده نظام دفاع ميكنيد؟ اگر منظور شما دولت جمهوري اسلامي است كه اين دولت از فتنهگري، بري است و نميتواند ناخالصي را برتابد. مجلس بخشي از حاكميت نظام است و در كنار دولت و دستگاه قضائي وظايفي را برعهده دارد و نميتوان با جوسازي آن را از وظايفش دور كرد.
ج- نكته سومي كه آقاي معين مطرح كرده است سياهنمايي از دولت نهم و دهم با فهرستي از دروغ، تهمت و افترا و تشويش اذهان عمومي است و از آن بالاتر، مجلس را با همان دروغها نواختن است.
كارنامه دولت نهم و دهم در حوزه علم، تكنولوژي، اقتصاد، فرهنگ و ... روشن است. عدد و رقم و كم و كيف آن هم شفاف است. فقط چشمهايي كه در فتنه 88 از نگاه نتانياهو به ايران مينگريستند آن را غبارآلود ميبينند.
ضعفها و قوتهاي دولت نهم و دهم روشن است. هيچ كس نميتواند ضعفهاي آن را بپوشاند كما اينكه مجلس به وظايف خود در زمان اين دولت عمل كرد و هيچ كس هم نميتواند قوت آن را در حوزههاي گوناگون، پنهان كند.
به عنوان مثال در همين حوزه فرهنگ، علم و فناوري، ركوردي كه دولت نهم و دهم بر جاي گذاشت در طول تاريخ علم در قبل و بعد از انقلاب نظير ندارد.
آقاي معين چه چيزي را ميخواهد انكار كند؟ آيا اينكه ما در همين دو دولت گذشته وارد باشگاه هستهاي جهان شديم و قدرتهاي بزرگ را به واكنش و سراسيمگي انداختيم دروغ است؟ آيا اينكه ما در بسياري از رشتههاي علمي و فناوريهاي نوين جزء 10 كشور برتر جهان هستيم، دروغ است؟
آيا اينكه ما در رشته پزشكي يكي از قطبهاي بزرگ پزشكي در منطقه و جهان هستيم و سالانه هزاران نفر براي معالجه به ايران ميآيند، دروغ است؟ آيا اين ركوردها در دوران به اصطلاح اصلاحات به دست آمد؟
آيا اينها از مصاديق آلودگي و فساد است كه آقاي معين دولت نهم و دهم را متهم به فساد و آلودگي ميكند؟
اين ادعاهاي دروغين همانهايي نيست كه در دولت نهم و دهم به همان بهانه ملت ما مورد ظالمانهترين تحريمها قرار گرفت . اصلاحطلبان و جنبش سبز مشوق قدرتهاي جهاني براي فشار به ملت بويژه در تحريمها بودند؟ حالا آنها براي اين فشار به ملت پاداش ميخواهند؟ آن هم پاداش وزارت؟! مجلس، قلب تپنده ملت است و نميتواند چنين پاداشي را بدهد.
چشم انداز مذاكرات مسقط
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
درحالي كه فقط دو هفته به پايان مهلت رسيدن به توافق جامع هستهاي ايران و 1+5 باقي مانده است، سايه نتايج انتخابات كنگره آمريكا، كه با پيروزي جمهوريخواهان و دستيابي آنها به دو سوم كرسيها همراه بود، بر سر مذاكرات هستهاي سنگيني ميكند و محافل سياسي و اقتصادي بينالمللي بيش از گذشته نسبت به نتايج اين مذاكرات حساس شدهاند و به مسقط چشم دوختهاند.
پيروزي جمهوريخواهان در مجلس قانونگذاري آمريكا، كار دموكراتها و دولت اوباما را در تمام زمينهها از جمله مذاكرات هستهاي با ايران دشوار ميكند، اما اين دشواري به اندازهاي نيست كه قدرت تصميمگيري را از دولت اوباما بگيرد.
علاوه بر اين، دموكراتها براي رسيدن به پيروزي در انتخابات رياست جمهوري آينده به موفقيت در مذاكرات هستهاي با ايران نيازمند هستند و براي به دست آوردن اين پيروزي از تمام امكانات خود استفاده خواهند كرد. اروپائيها نيز به توافق جامع هستهاي با ايران نياز دارند و بيش از اين نميتوانند عواقب منفي كشمكش با ايران بر سر اختلافات هستهاي را تحمل كنند. اين واقعيت را به روشني ميتوان از اظهارات مقامات رسمي و غيررسمي كشورهاي اروپائي به دست آورد.
جمعي از شناخته شدهترين چهرههاي سياسي اروپا در مقالهاي كه روزنامه انگليسي گاردين آن را منتشر كرده نوشتهاند: اكنون زمان توافق هستهاي با ايران است و كشورهاي 3+3 (همان 1+5 كه عبارتند از سه كشور اروپائي انگليس، فرانسه و آلمان و سه كشور غير اروپائي چين و روسيه و آمريكا) بايد فرصت ايجاد شده را غنميت بشمرند. آنها نوشتهاند: ما اصرار داريم كه طرفين، تا مهلت معين شده در 3 آذر به توافق برسند، چرا كه به تأخير انداختن زمان توافق، اتخاذ تصميمات را دشوارتر ميكند و به تعويق افتادن توافق فرصت بيشتري به مخالفان براي تخريب روند سياسي مربوط به توافق ميدهد." در ميان نويسندگان اين مقاله، افرادي همچون خاوير سولانا مسئول اسبق سياست خارجي اتحاديه اروپا و وزراي خارجه اسبق و سابق ايتاليا، اسپانيا، سوئد و چند سياستمدار ارشد انگليس وجود دارند كه نشان دهنده اعتبار اين مقاله و محتواي آنست.
مشاور امور خارجي انگليس در مجلس عوام اين كشور نيز گفته است: "اكنون فرصتي تاريخي براي حل مسأله هستهاي ايران وجود دارد. به مذاكره كنندگان احترام ميكنم و متعهد به رسيدن به يك توافق جامع هستيم." مذاكره كننده ارشد هستهاي روسيه نيز گفته است: مذاكره كنندگان در مورد برنامه هستهاي ايران براي پيشرفت گفتگوها آمادگي دارند." جك استراو، وزير خارجه اسبق انگليس نيز گفته است: "تحريمها در متوقف كردن برنامه هستهاي ايران ناكارآمد بود."
سخن جك استراو، پاسخي است به اظهارات روز پنجشنبه اوباما رئيسجمهور آمريكا كه گفته بود تحريمهاي شديدي كه عليه ايران اعمال كردهايم موجب شد اين كشور به پاي ميز مذاكره كشانده شود."
قطعاً سخن جك استراو، درست است، زيرا واقعيت اينست كه تحريمها در عين حال كه ناجوانمردانه بودند نتوانستند مسئولين و ملت ايران را وادار به متوقف كردن برنامه هستهاي نمايند و آنچه موجب شد ايران به پاي ميز مذاكره برگردد، انتخابات رياست جمهوري 1392 و روي كار آمدن دولت دكتر روحاني بود كه اعتقادي اصولي به حل و فصل مسائل از طريق مذاكره دارد. اين واقعيت را جك استراو به درستي درك كرده و البته بعيد نيست اوباما هم درك كرده باشد ولي به احتمال زياد به خاطر مصرف داخلي سخن از كارآمد بودن تحريمها به ميان ميآورد به ويژه آنكه بعد از شكست سنگين در انتخابات ميان دورهاي كنگره، نياز بيشتري به اين قبيل سخن گفتنها دارد.
در يك نگاه كلي ميتوان شرايط كنوني مذاكرات را به ويژه با توجه به آنچه قرار است اين هفته در مسقط پايتخت عمان صورت بگيرد اينگونه جمعبندي كرد:
1 - دولت اوباما و حزب دموكرات آمريكا براي كسب پيروزي در انتخابات رياست جمهوري آينده آمريكا به يك امتياز بزرگ نياز دارند. اين امتياز بزرگ ميتواند رسيدن به توافق هستهاي با ايران و پايان دادن به مشكلاتي باشد كه آمريكا در اين زمينه دارد. اوباما، هر چند براي مصارف داخلي ناچار است مطالبي از قبيل آنچه در مصاحبه با خبرنگاران در روز پنجشنبه گفت به زبيان بياورد، ولي در همان حال، وزير خارجه خود را براي مذاكره با وزير خارجه ايران به مسقط ميفرستد، جائي كه يادآور توافق اوليه براي شروع مذاكرات و صورت گرفتن توافقات ديگري بوده است، توافقاتي كه غرب از آنها ضرر نكرده است.
2 - جمهوري خواهان آمريكا، مايل هستند با سنگ اندازي بر سر راه توافق هستهاي با ايران، آن را به تأخير بياندازند تا مانع پيروزي دموكراتها در انتخابات رياست جمهوري آينده شوند و اين توافق را در دوران حاكميت خود به سرانجام برسانند و از امتياز آن بهره ببرند. اين ماجرا به يك كشمكش سياسي ميان دو حزب قدرتمند آمريكا تبديل شده و همين امر ميتواند عاملي براي تلاش دموكراتها و دولت اوباما براي هموار ساختن مسير توافق باشد و رئيسجمهور آمريكا با استفاده از حق وتو از سدي كه ممكن است جمهوريخواهان در برابر اين توافق ايجاد كنند عبور كند و لابي صهيونيستي را نيز كه قطعاً در پيروزي جمهوريخواهان در انتخابات اخير كنگره با هدف ممانعت از توافق هستهاي با ايران نقش داشتند، ناكام نمايد. صهيونيستها عليرغم همراهي زيادي كه اوباما در جنگ 51 روزه غزه با آنها كرد، در ماجراي توافق هستهاي با ايران بشدت عليه او موضعگيري كردهاند و مصمم هستند هر طور شده مانع اين توافق شوند. بدين ترتيب، اكنون اوباما و حزب دموكرات آمريكا ناچارند از ميان راضي نگهداشتن لابي صهيونيستي و امت?از بزرگ پايان دادن به مشكلات هستهاي با ايران يكي را انتخاب كنند.
3 - اروپائيها هم بيصبرانه در انتظار پايان يافتن مشكلاتشان با مسأله هستهاي ايران و رسيدن به يك توافق جامع هستند. اين، خواسته روسيه و چين نيز هست. بدين ترتيب، از گروه 1+5 يا به تعبير غربيها 3+3 اين آمريكاست كه بايد خود را با بقيه اعضاء تطبيق بدهد و راه را براي شكلگيري توافق جامع و نهائي هموار نمايد.
4 - در ايران نيز همراهي رقباي سياسي دولت با گروه مذاكره كننده هستهاي ميتواند مفيد و مؤثر باشد. آنها بايد با توجه به ابراز اعتمادي كه رهبر انقلاب به مذاكره كنندگان ايراني كردهاند، از اين گروه حمايت كنند و از مانعتراشي بر سر راه آنها خودداري نمايند. اين واقعيت را نميتوان ناديده گرفت كه مذاكرات هستهاي، طولاني و رسيدن به توافق، دشوار شده است. بنابر اين، همه بايد به گروه مذاكره كننده كمك كنند تا خواست مردم كه پايان دادن به مسأله هستهاي با حفظ حقوق ملت و منافع ملي است تحقق يابد. در اين زمينه دستگاههاي تبليغاتي به ويژه رسانه ملي نيز بايد همكاري كنند و اينگونه نباشد كه اخبار مذاكرات را يكطرفه و با تفسيرهاي منفي و بدبينانه منتشر نمايند. در جهان امروز، دستيابي به اخبار و اطلاعات، انحصاري نيست و مردم ميتوانند به واقعيتها دسترسي پيدا كنند. بنابر اين، رسانهها در مسأله هستهاي در عين حال كه تعيين كننده نيستند ولي ميتوانند به مردم آرامش روحي بدهند، مانع سوءاستفاده سوداگران شوند و به گروه مذاكره كننده براي رسيدن به توافق جامعي كه منافع بيشتري را براي كشور در برداشته باشد كمك نمايند.