همشهری آنلاین: نامه اوباما به رهبری، نمایشگاه مطبوعات، دور جدید مذاکرات هسته‌ای و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های صبح یکشنبه-۱۸آبان-جای گرفتند.

سعدالله زارعی در سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر«درباره نامه اوباما به رهبر انقلاب» نوشت:

سه نشریه آمریکایی- نیویورک تایمز، وال‌استریت ژورنال و فارین پالیسی- از ارسال نامه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به رهبر معظم انقلاب اسلامی خبر داده‌اند و درباره جزئیات آن هم مطالبی منتشر کرده‌اند که ضد و نقیض بودن مطالب، بیانگر آن است که جزئیات مطرح شده بیش از آنکه جنبه خبری داشته باشد، گمانه‌زنی‌های رسانه‌ای است. اما واقعیت چیست و در این باره چه می‌توان گفت. طبعاً همانگونه که آن سه نشریه سرشناس آمریکایی در کنار خبر نامه به خود اجازه داده‌اند که حدس و گمانه‌های خود را ارائه نمایند، ما نیز حق داریم استنباط‌های خود را در این خصوص با مخاطبان در میان بگذاریم. گو اینکه در کنار متن افشا نشده نامه حقایق غیرقابل انکاری- که با مسایل ایران و آمریکا ارتباط دارند- به ما کمک می‌کنند تا حدس دقیق‌تری داشته باشیم. اما در این خصوص نکاتی وجود دارند:

1- باراک اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود سه بار با رهبر معظم انقلاب مکاتبه کرده و در هر سه مورد تلاش کرده تا با کمک ایران گره‌های سخت سیاست خارجی آمریکا را باز کند و در عین حال در هر نامه تلاش کرده است تا کمک ایران به عنوان اولین گام برای اصلاح روابط ایران و آمریکا تلقی گردد. اولین نامه را باراک اوباما در اردی‌بهشت سال 88 نوشت و در آن از حضرت امام خامنه‌ای- دامت برکاته- خواسته بود که برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند اما یک ماه بعد و پس از شروع فتنه 88، آمریکا یک بار دیگر از موضع مدعی ظاهر گردید و خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد! اوباما یک بار دیگر در بهمن ماه سال 91 و در کشاکش مباحث هسته‌ای نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن از آمادگی واشنگتن برای رسیدن به توافقی دوجانبه با تهران در پرونده هسته‌ای خبر داد ولی این بار نیز یک سال و نیم پس از صدور نامه از موضع مدعی وارد صحنه شد و ایران را متهم کرد که در تلاش برای تولید بمب اتمی است و از این رو غرب ناگزیر بر حجم و گستره تحریم‌ها علیه ایران می‌افزاید!

باراک اوباما سومین نامه را حدود یک ماه پیش و در کشاکش دو بحث موازی خطاب به حضرت امام خامنه‌ای- دامت برکاته- ارسال کرده است.یکی از این مباحث ناکام شدن آمریکا از ورود دوباره نظامی به فضای عراق به دلیل مخالفت جدی هم‌پیمانان ایران در این کشور و یکی دیگر مواجهه آمریکا با شروط اعلام شده ایران توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و پرونده هسته‌ای و مذاکرات ایران و غرب در این خصوص است. در واقع آمریکا همواره برای رفع مشکل خود و یا هموارسازی راه برای فزون‌خواهی با ایران مکاتبه کرده و از این رو می‌توان با قاطعیت گفت که نامه یک ماه پیش اوباما هم ارتباط مستقیمی با بن‌بست‌های آمریکا در حوزه سیاست خارجی و به ویژه پرونده‌های مرتبط با ایران دارد.

2- آمریکا در پرونده تحولات عراق با یک بن‌بست کمرشکن مواجه گردیده است. مقامات ارشد آمریکا پس از خروج از عراق در سال 2011 هیچ گاه پنهان نکرده‌اند که در صدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای بازگشت به عراق هستند. در این بین مقامات دولت اوباما در پنتاگون، سیا و ارتش آمریکا بیش از دیگران سیاست جرج بوش در پذیرش خروج از عراق را زیر سؤالات شدید قرار داده‌اند کما اینکه آن دسته از مقامات نظامی و امنیتی دوره اول بوش که نقش کلیدی در اعزام 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی- دولتی و خصوصی- به عراق داشتند، خروج از عراق را اشتباه محض بوش لقب داده و وی را به این دلیل سرزنش کرده‌اند از جمله این شخصیت‌ها می‌توان به «جان نگرو پونته» رئیس سابق سیا و سفیر اسبق آمریکا در عراق، پل ولفوویتس معاون وزیر دفاع آمریکا، دیک چنی معاون رئیس جمهور، پل بریمر و جی ‌گارنر اشاره کرد.

بلافاصله بعد از شروع پیشروی داعش در استان‌های الانبار، صلاح‌الدین و نینوا، در خردادماه گذشته، کاخ سفید، وزیر خارجه خود را راهی عراق کرد تا از نزدیک اوضاع را مورد بررسی قرار دهد. جان کری به بغداد و اربیل رفت و ارزیابی خود را به مقامات آمریکا ارائه کرد. ارزیابی او از این واقعیت حکایت می‌کرد که وضع امنیتی عراق آنگونه که رسانه‌‌های عربی می‌گویند وخیم نیست و عوامل معارض دولت بغداد از توانایی زیادی برای «تغییر در عراق» برخوردار نیستند اما در عین حال آمریکا به تحولات امنیتی عراق به چشم یک فرصت نگاه می‌کرد به گمان اینکه قادر است با مدیریت اختلافات موجود میان شیعیان، کردها و سنی‌ها وضع جدیدی درعراق پدید آورد از این رو آمریکا همزمان با وخیم معرفی کردن شرایط امنیتی در عراق و بحث کردن از خطر توسعه دامنه تروریزم در منطقه تلاش کرد تا اذهان را به سمت لزوم نقش‌آفرینی دوباره نظامی امنیتی آمریکا سوق دهد. حملات داعش به استان کردنشین اربیل و وقایعی که در شمال استان نینوا - به‌خصوص در منطقه تلعفر و منطقه سنجار - شنگال - که محل اقامت ایزدی‌های عراق است روی داد تاحدی استراتژی مداخله‌جویی جدید آمریکا را به عنوان یک ضرورت مطرح کرد.

در این بین آمریکا با نگاه به تجربه سال‌های 2003 تا 2011 و به‌خصوص تجربه 2003 تا 2007 - یعنی از زمان اشغال تا زمان امضای توافقنامه امنیتی ناظر بر خروج از عراق - مداخله گسترده نظامی را موفقیت‌آمیز ندانسته و دولت اوباما آن را یک باتلاق پرخطر ارزیابی می‌کرد. در این میان مقامات آمریکا گمان می‌کردند که با مداخله محدود نظامی و با مدیریت صحنه سیاسی عراق می‌توانند بدون توسل به حضور گسترده نظامی و تحمل هزینه زیاد به نتیجه مورد نظر خود که بازگرداندن نقش محوری آمریکا در تحولات سیاسی امنیتی عراق بوده، دست پیدا کنند از این رو آنان دو موضوع را مورد تاکید قرار می‌دادند:

1- آمریکا مدعی بود که سیطره داعش بر استان‌های غربی عراق محصول ضعف تسلیحاتی ارتش عراق است و از این رو پی‌در‌پی اعلام می‌کرد که برای تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای پیشرفته آمادگی دارد. 2- از طریق حملات هوایی داعش را در هر کجا که باشد مورد هدف قرار می‌دهد. آمریکا البته تا امروز و علیرغم گذشت دست‌کم چهار ماه از طرح این مباحث هنوز نه کمکی به تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای موثر کرده و نه حملات موثری علیه داعش انجام داده است.

از آن طرف وقتی آمریکا به‌طور مرموزانه درصدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای سیطره بر عراق بود و به اظهارات ضد و نقیض درباره مسائل امنیتی عراق و مسئولیت جامعه ملل می‌پرداخت، نیروهای مقاومت عراق به مرور دریافتند که آمریکا قصد ندارد کمکی به آنان در جمع کردن دامنه شرارت‌های داعش نماید.

3- در فاصله زمانی حمله داعش به استان‌های غربی عراق و اظهارات متناقض مقامات آمریکایی،‌ عراقی‌ها با تکیه بر فتوای مرجعیت شیعه در نجف و با مدیریت و حمایت جمهوری اسلامی ایران دست به کار شدند و در کنار ارتش و اصلاح بخش‌هایی از آن، نیروی جدیدی که از ویژگی‌های اعتقادی و شهادت‌طلبی برخوردار و به‌طور کامل جوان بود، به وجود آوردند. این نیروها که به نوعی نسخه‌نویسی از روی «بسیج مستضعفین» بود، تحت آموزش‌های ویژه قرار گرفته و آماده عملیات‌های ویژه که متناسب با سازمان و توانمندی‌های یک گروه نامتقارن تروریستی بود،‌ شدند، این نیروها که عراقی‌ها آن را با عنوان «المراتب»‌ می‌شناسند، از نزدیک به یکصد هزار جوان رزمجوی عاشق اسلام و قرآن تشکیل شده و توانسته در همین مدت کوتاه دستاوردهای بزرگی داشته باشد.

نیروی جدید دفاعی عراق که تحت حمایت مرجعیت نجف و هدایت نظامی ایران وارد میدان گردید در فاصله تیر تا مهرماه یعنی ظرف چهار ماه موفق شد اکثر مناطق عراق را از تصرف داعش خارج کند و این در حالی بود که اکثر تحلیلگران در غرب و کشورهای عربی گمان می‌کردند به زودی بغداد هم به تصرف داعش درمی‌آید.

نیروهای المراتب با موفقیت کامل در عملیات‌های ویژه «العظیم»، «امرلی»، «جرف‌الصخر» و «بیجی» برتری خود را نسبت به نیروهای مهاجم به اثبات رسانده و نشان دادند که قادر به آزادسازی کامل عراق از تروریزم هستند. همزمان با این عملیات‌ها و موفقیت نیروهای جهادی در عراق آمریکایی‌ها به بمباران مناطقی در عراق به اسم حمله علیه داعش سرگرم بودند. خبرهایی که روی خروجی رسانه‌های جهان می‌رفت این بود که نیروهای جهادی عراق به رهبری عملیاتی ایران در حال پاکسازی عراق هستند و سرعت پاکسازی‌ها در عراق بیانگر قدرت تعیین‌کننده ایران در معادله امنیتی عراق است. همزمان با این خبر این نکته هم مطرح می‌شد که هواپیماهای آمریکایی منطقه‌ای را در عراق بمباران کردند. این موضوع به صورت یک صحنه سنجش میزان قدرت ایران و میزان قدرت آمریکا درآمد و مقامات آمریکا را به شدت نگران کرد.

یک نکته مهم در این میان این بود که آمریکا اصرار زیادی داشت تا ایران و هم‌پیمانان آن در عراق اجازه دهند آمریکا نیز در این عملیات‌ها نقشی ایفا کند. نیروهای جهادی عراق و رهبری‌کننده عملیاتی آنان به خوبی می‌دانستند که آمریکا حاضر نیست تحت اشراف فرماندهی عملیات‌‌های زمینی ضد داعش عمل کند و از این رو مداخله آن نه تنها کمکی به پیشرفت عملیات نظامی نمی‌کند بلکه یک عامل اخلال‌کننده نیز خواهد بود. از سوی دیگر «المراتب» و فرماندهی آن به خوبی می‌دانستند که آمریکا اگر یک گلوله شلیک کند با دروغ‌پردازی رسانه‌ای کار را به نام خود تمام کرده و حیثیت نیروهای جهادی که مستقل و اعتقادی بودن از مختصات اصلی آن است را به تاراج برده و باعث یأس مردم عراق از توانایی‌های خود در مقابله با دشمنان خویش می‌شدند. از این رو این نیروها به مقامات ارشد عراق اعلام کردند که حاضر به مشارکت با آمریکا در هیچ عملیات نظامی نیستند و در صورت مداخله آمریکا عملیات را متوقف می‌کنند. این موضوع سبب شد که مقامات ارشد عراق همصدا با نیروهای جهادی مخالفت خود را با مداخله آمریکا در عملیات‌های جهادی اعلام نمایند.

این سیاست ثمره بسیار شیرینی داشت و از این روست که بیش از سه چهارم مناطق تحت اشغال داعش آزاد شده‌اند بدون آنکه آمریکایی‌ها در این رابطه حتی یک تیر شلیک کرده باشند.

ضربه سنگین چنین وضعیتی به حیثیت امنیتی آمریکا کاملا واضح است و از این رو طبیعی است که آقای اوباما نامه‌ای بنویسد و از رهبر معظم انقلاب اسلامی که غرب ایشان را نقطه اصلی و مرکزی فتوحات و پیروزی‌های جبهه اسلام می‌داند، بخواهد در این خصوص تجدید نظر داشته باشد. رسانه‌ها- درست یا نادرست- نوشته‌اند اوباما در نامه خود از حضرت امام خامنه‌ای- دامت افاضاته- خواسته است که بدون درنظر گرفتن سیاست‌های آمریکا در سوریه، برای مقابله با داعش به آمریکا اجازه دهد در این رابطه نقشی داشته باشد.

این البته نامه سومی است که برای باز شدن گره آمریکا به ایران رهسپار شده است و البته رهبری معظم انقلاب ضمن آنکه همواره دست کارشناسان را در بررسی موضوع باز گذاشته‌اند اما در نهایت به یک نکته کلیدی که تاریخ درستی آن را به تکرار گواهی کرده است، اشاره داشته‌اند: «ملت ایران به آمریکا اعتماد ندارد. آنان در زیر دستکش‌های مخملین، دست‌های چدنی پنهان کرده‌اند.»

عشوه کبوترها در ميان مستي بازها

حنيف غفاري در روزنامه رسالت نوشت:

دور جديد مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5 در مسقط، پايتخت عمان برگزار مي شود. بدون شک مذاکرات مسقط ،مخصوصا مذاکرات سه جانبه دو روزه اي که قرار است ميان وزير امور خارجه کشورمان،کاترين اشتون و جان کري صورت گيرد تعيين کننده ترين نقطه مذاکرات هسته اي طي يکسال اخير محسوب مي شود. اگر در مذاکرات سه جانبه پيش رو بر سر دو مقوله اختلافي باقيمانده يعني مکانيزم و نحوه رفع تحريمهاي ظالمانه عليه ايران( اعم از تحريمهاي يکجانبه آمريکا و اروپا و تحريمهاي چندجانبه شوراي امنيت) و مسئله توافق بر سر تعداد سانتريفيوژها( که خود عملا تابعي از موضوع تعيين نيازهاي اساسي ايران است) توافق حاصل شود، در آن صورت طرفين عملا گام اصلي را جهت رسيدن به توافق نهايي تا سوم آذرماه برداشته اند، هر چند که بحثها بر سر جزئيات توافق جامع به قوت خود باقي خواهد ماند و بر همين اساس، هيئت‌هاي مذاکره کننده 14 روز بسيار فشرده را تا رسيدن به توافق جامع پيش رو خواهند داشت. اما در صورتي که پس از برگزاري مذاکرات سه جانبه مسقط دوباره سخن از وجود اختلافات عمده و اساسي به ميان آيد، عملا طرفين بايد خود را جهت تعيين سازوکاري تازه در خصوص ادامه مذاکرات بر اساس توافقي غير از توافق ژنو ( عملا امکان تمديد توافقنامه ژنو وجود ندارد) آماده کنند. به عبارت بهتر، پس از مذاکرات سه جانبه مسقط مشخص خواهد شد که آيا اساسا در روز سوم آذرماه توافقي نهايي در کار خواهد بود يا خير.

 

به نظر مي رسد اين بار جان کري و وندي شرمن با چهره اي درهم تر و با ابزار "انذار نسبت به حضور جمهوريخواهان در سنا" در مذاکرات حساس و سرنوشت ساز مسقط حاضر خواهند شد. در هر حال جمهوريخواهان 52 کرسي سنا را تصاحب کرده و هم اکنون فاتح کنگره هستند.

کنگره اي که از ابتداي سال 2015 ميلادي با ترکيبي متفاوت نسبت به آنچه وجود دارد فعاليت خود را آغاز مي کند. در خصوص آنچه در معادلات سياسي و اجرايي آمريکا مي گذرد و تاثير اين تحولات بر پرونده هسته اي ايران لازم است نکاتي را مدنظر قرار دهيم:

1- اساسا از همان ابتداي سال 2008 ميلادي ،يعني زماني که اوباما با شعار تغيير بر جان مک کين و جمهوريخواهان پيروز شد، قرار نبود سياست خارجي آمريکا دستخوش تغيير شود. زبيگنيو برژينسکي مشاور امنيت ملي آمريکا در دوران رياست جمهوري کارتر و يکي از مشاوران اوباما از همان بدو حضور رئيس جمهور سياهپوست آمريکا در کاخ سفيد اعلام کرد که مسير اصلي سياست خارجي آمريکا و در حقيقت استراتژي هاي کلان تعريف شده در آن دچار تغيير نخواهد شد و اساسا تغيير آنها نيز بسيار دشوار است. با اين حال دموکراتها در صدد مديريت استراتژي " تغيير چهره آمريکا" پس از بوش پسر بر آمدند و پس از 6 سال فعل و انفعال و جدل سياسي با جمهوريخواهان به نقطه فعلي رسيدند، نقطه اي که در آن جمهوريخواهان در سايه مشارکت اندک شهروندان آمريکايي و به لطف رويگرداني راي دهندگان از اوباما و دموکراتها توانستند به صورت همزمان مجلس نمايندگان، سنا و فرمانداري ها را در دست گيرند. به بياني گوياتر، اساسا در سال 2008 ميلادي نيز اتفاقي بنيادين در کاخ سفيد رخ نداده بود که هم اکنون بخواهيم از جابه جايي قدرت ميان دموکراتها و جمهوريخواهان به عنوان حادثه اي تعيين کننده و بنيادين در مناسبات تهران و واشنگتن ياد کنيم.

2- اعضاي 1+5، که بدون هيچ گونه اغراقي بايد هر شش کشور عضو آن را در ايجاد گره هاي غامض و پيچيده و شکل گيري وضعيت ناعادلانه فعلي در قبال کشورمان در مذاکرات هسته اي مقصر قلمداد کرد، بنابر سه دليل عمده پاي ميز مذاکره هسته اي با ايران نشستند: دليل نخست به قدرت تاثيرگذاري منطقه اي ايران و قدرت

بازي سازي کشورمان در خاورميانه باز مي گردد. دليل دوم، افزايش فوق العاده توانايي دانشمندان هسته اي ايران و حرکت کشورمان به سوي بهره برداري از اين فناوري ،علي رغم تحريمهاي يکجانبه و چند جانبه ظالمانه اعضاي دائمي شوراي امنيت است . اظهارات اخير ژنرال دمپسي رئيس ستاد مشترک ارتش آمريکا در اين خصوص قابل تامل و استناد است:

"هرگونه اقدام نظامي عليه ايران «چالش‌برانگيز» است.استفاده از ابزار نظامي قدرت، تنها اهداف هسته‌اي ايران را به تأخير مي‌اندازد و آن را نابود نمي‌کند.آنچه که ظرفيت هسته‌اي ايران را به يک مسئله تبديل مي‌کند، نه سانتريفيوژها و نه موشک‌هاي بالستيک، بلکه سرمايه انساني است که تخصص لازم براي احياي اين برنامه را داراست. به همين دليل هم هست که مسير ديپلماتيک قطعا مسير درست است."

دليل سوم، احساس نياز ايالات متحده آمريکا به ايران است. اين احساس نياز ريشه در وضعيت پيچيده بازي آمريکا در شبه قاره هند و خاورميانه و خاوردور و همچنين عدم توانايي واشنگتن در تنظيم ضرباهنگ حداقلي اين بازي است. سه سال قبل، "زبيگنيو برژينسکي" در گفتگوي خود با شبکه خبري MSNBC به صحبت در مورد مسائل عراق، افغانستان و ايران پرداخت. وي در مورد مسئله ايران خواستار گفتمان با ايران شده و ياد‌آور مي‌شود که جمهوري اسلامي ايران نقش مهمي در ايجاد ثبات در کشورهاي افغانستان و عراق بازي مي‌کند و از اين رو آمريکا به ايران نياز دارد."

احساس نياز آمريکا به ايران مقوله اي نيست که دموکراتها و جمهوريخواهان در تشخيص آن با يکديگر اختلاف داشته باشند. در اين ميان صرفا نحوه مواجهه ظاهري اين دو با چنين احساس نيازي متفاوت است. زماني که نومحافظه کاران افراطي طي سالهاي 2000 تا 2008 در کاخ سفيد حضور داشتند، شاهد حضور طيفي از سياستمداران آمريکايي در راس قدرت بوديم که اساسا نابودي اسلام و ايران را آرمان فکري و عملي خود مي دانستند. افرادي مانند جرج بوش،ديک چني،جان بولتن، ايروينگ کريستل،ريچارد پرل و پل ولفويتس سکانداري کشتي جنگي آمريکا را بر عهده گرفتند اما در نهايت به دليل ترس و وحشت نسبت به عواقب تقابل با ايران از همان مسيري که با شتاب طي کرده بودند با شتابي بيشتر بازگشتند!

3- در قانون اساسي آمريکا، رئيس جمهور بالاترين مقام اجرايي محسوب مي شود. بر اين اساس رئيس جمهور قدرت وتوي راي کنگره را به صورت کلي داراست. در اين ميان مجلس سنا در خصوص وتوي تصميمات رئيس جمهور بايد حداقل نظر دو سوم سناتورها را جلب کند. اين در حالي‌است که جمهوريخواهان هم اکنون 52 کرسي سنا را در دست دارند. به عبارت بهتر، قوانين آمريکا به گونه اي چيده شده است که در آن رئيس جمهور قدرت مانور بيش از اندازه اي

دارد. در چنين وضعيتي " مستي بازها" و " عشوه کبوترها" هر دو تکه هايي بزرگ از پازل دشمني ايالات متحده آمريکا با نظام و ملت ايران است. نبايد فراموش کرد که در سايه همين عشوه کبوترها وقايع خونين در مصر به وقوع پيوست.

همچنين تحت لواي همين عشوه فريبنده تجهيز ديکتاتورهاي آل سعود و آل خليفه به سلاح هاي مجهز جهت سرکوب انقلابيون مسلمان صورت گرفت. در سايه همين عشوه فريبنده دموکراتها وتوي تصميمات شوراي امنيت بر ضد رژيم اشغالگر قدس ادامه يافت و در نهايت با همين

عشوه گري خون هزاران زن و کودک بي‌گناه در غزه بر زمين ريخته شد. در چنين شرايطي نه " عشوه گري دموکراتها" و نه " مستي بازها" دو روي يک سکه محسوب مي شود. در چنين شرايطي مذاکرات هسته اي ايران و آمريکا نه در راستاي " تبديل دشمن به دوست" يا حتي " تبديل دشمن به بازيگر خنثي" ،بلکه بايد در راستاي " مديريت رفتار دشمن" تعريف شود. اساسا مذاکرات هسته اي نه تغييري در ماهيت و هويت ايران اسلامي مي دهد و نه تغييري در ماهيت و هويت دشمني که تقابل آن با جمهوري اسلامي ايران بر همگان محرز است.

4- ژست سياسي و رسانه اي مقامات حزب دموکرات طي روزهاي اخير و در آستانه برگزاري مذاکرات تعيين کننده مسقط موضوعي ساده نيست.باراک اوباما رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا و جان کري وزير امور خارجه اين کشور علنا در صددند مسئوليت هرگونه شکست در مذاکرات هسته اي با ايران را بر گردن کشورمان بيندازند. شايد در اين برهه لازم باشد دستگاه ديپلماسي و وزارت امور خارجه، کارنامه حزب دموکرات طي يک‌سال مذاکرات

هسته اي اخير با کشورمان را براي افکار عمومي شفاف سازد. بهتر است اوباما و جان کري به جاي شانتاژ تبليغاتي در خصوص پروسه مقصرسازي ايران در صورت عدم توافق هسته اي به سه سئوال تعيين کننده زير پاسخ دهند:

- چرا در جريان مذاکرات وين 4، ايالات متحده آمريکا با زياده خواهي خود و طرح مسائلي بحران‌ساز مانند لزوم گنجانده شدن موضوع توان موشکي ايران مانع از آغاز نگارش پيش نويس توافقنامه نهايي و در نتيجه از دست رفتن فرصت رسيدن به توافق نهايي قبل از ضرب الاجل اوليه تعيين شده پس از توافق ژنو شد؟

- چرا در جريان مذاکرات وين 6 يعني آخرين دور از مذاکرات هسته اي قبل از پايان ضرب الاجل اول زماني تعيين شده پس از توافقنامه ژنو، ايالات متحده آمريکا ضمن اصرار بر سر تعيين نيازهاي اساسي (Practical Needs )

و مسئله رفع قطره چکاني تحريمها و تعريف پروسه اي بلند مدت براي عادي سازي پرونده ايران مانع از رسيدن به توافق نهايي شد؟ آيا در آن زمان نيز جمهوريخواهان باعث و باني اين کار بودند؟!

- چرا در جريان مذاکرات نيويورک و در حالي که به واسطه حضور وزراي امور خارجه، امکان پيشبرد مذاکرات و حتي رسيدن به توافق بر سر اختلافات کلان موجود وجود داشت، مقامات آمريکايي دوباره مانع از سرعت بخشي به روند مذاکرات شدند؟ البته در اين خصوص نبايد از نقش انفعالي و حتي بازدارنده ديگر اعضاي 1+5 يعني فرانسه، روسيه، انگليس،آلمان و چين نيز غافل ماند. در هر صورت مسئوليت هرگونه شکست در مذاکرات هسته اي بر عهده ايالات متحده آمريکا و ديگر اعضاي 1+5 خواهد بود. در اين خصوص مصاديق و جزئياتي وجود دارد که شايد اکنون نتوان به صورتي بارز از آنها سخن گفت اما در آينده افکار عمومي بيشتر در جريان اين موارد قرار خواهند گرفت. تنها مي توان به ذکر اين نکته بسنده کرد که مصاديق کارشکني هاي واشنگتن و ديگر اعضاي 1+5 در جريان مذاکرات هسته اي متعدد و متکثر است. جمهوري اسلامي ايران در انتظار تصميم واقعي و سخت اوباماست و عشوه کبوترها و مستي بازها موضوعيتي براي تهران ندارد. اگر کسي تصور کند دموکراتها نماد تبشير هسته اي و جمهوريخواهان نماد انذار در اين حوزه هستند دچار خبطي اساسي و بنيادين شده است. جان کري فراموش نکند که در جريان مذاکرات وين 6 نيز او و لوران فابيوس،وزير امور خارجه افراطي فرانسه در انتظار تغيير تصميم ايران و عبور از خطوط قرمز ترسيم شده هسته اي کشورمان در دقيقه 90 ضرب الاجل ماندند و در نهايت فرصتي طلايي را جهت رسيدن به توافق نهايي از دست دادند.حال تيم هسته اي آمريکا و دولت اين کشور تنها و تنها يک فرصت انتخاب دارند. فرصتي که تصميم در خصوص بهره گيري يا از دست دادن آن به همراه عواقب و تبعات هر کدام بر عهده شخص رئيس جمهور آمريکاست.

پشت‌پرده «ویترین نمایشگاه»

بهروز بهزادی . مدرس و پیشکسوت روزنامه‌نگاری در روزنامه شرق نوشت:

«نمایشگاه مطبوعات» به میمنت و مبارکی، امسال پس از یک دوره فترت، دوباره جان گرفت. قرار است مردم بیایند و با نویسندگان، خبرنگاران و در کل، اهالی مطبوعات مورد علاقه‌شان دیدار و گفت‌وگو کنند. آنچه طی سال‌های گذشته از «نمایشگاه مطبوعات» دیده‌ایم شبیه یک برنامه «شو»ی جالب بوده است؛ مردم در این نمایشگاه با نویسندگان معروف، خبرنگاران نامی و در کنار آنها برخی شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی دیدار می‌کنند و این دیدارها روزهای خوشی را در خاطرشان نگه داشته است، اما این، همه ماجرا نیست؛ پشت این ویترین زیبا، مطبوعاتی به حیات خود ادامه می‌دهند که از کمبود مخاطب رنج می‌برند و آسیب‌ها دیده‌اند. در این جراید، روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی به فعالیت مشغول هستند که در میان مشاغل دیگر، شاید کمترین درآمد را کسب می‌کنند. اما این مشکلات چگونه سر برآورده‌اند؟ با نگاهی تیزبین می‌توان دریافت که مطبوعات و رسانه‌های ما «دولتی» شده‌اند؛ دولتی‌ها را نمی‌گویم، خصوصی‌ها هم به‌نوعی دولتی شده‌اند. به تحریریه یک روزنامه نگاه کنید؛ نام وزارتخانه‌های دولت، بر سرویس‌های تحریریه گذاشته شده است. نکته اینجاست که باید در این میان، نقش مردم را پیدا کنیم؛ مردم در کجای مطبوعات ما قرار دارند و خود را در کدام صفحات رسانه‌های ما می‌بینند؟ به عقیده نگارنده، مشکلات جامعه رسانه‌ای ما ناشی از آن است که دولت از زمان‌های گذشته وارد این حوزه شد، قانون نوشت، یارانه داد، کمک کرد، روزنامه‌های دولتی به راه انداخت و در کنار آن، رسانه‌های دولتی دیگر هم ایجاد شدند.

می‌دانید که بنگاه‌های دولتی اهل رقابت نیستند، باز هم می‌دانید که وقتی بنگاهی از امکانات دولتی بهره‌مند باشد و درآمد خود را از یارانه طلب کند نتیجه آن خواهد شد که مردم در مطبوعات ما مغفول می‌مانند. چه باید کرد؟ نگارنده بارها تاکید داشته رسانه‌ها را آزاد بگذارید تا مثل یک واحد صنفی کار رقابت کنند و در یک محدوده رقابتی، تکلیف خود را روشن کنند. در چنین شرایطی مطبوعات و سایر رسانه‌ها، ناگزیر هستند مردم را وارد صفحات خود کنند و عنصر رقابت باعث خواهد شد آنکه بهتر کار می‌کند و می‌نویسد بماند و آنکه خواننده‌ای ندارد، برود. این خواسته من شاید در کوتاه‌مدت جامه عمل نپوشد اما باید فکری به حال خانواده بزرگ مطبوعات بکنیم؛ این خانواده مشکلات بسیار دارد، این مشکلات را باید عقلای همین قوم حل کنند. پیشنهاد می‌کنم بزرگان مطبوعات گرد هم آیند و برای بهروزی خود، چاره‌ای بیندیشند و آن را به دولتی‌ها پیشنهاد دهند. البته با ذکر این نکته که مسوولان هم «شیشه شیر» را از دهان مطبوعات دولتی بردارند و اجازه دهند همه ما در یک عرصه رقابتی تلاش کنیم.

پيروزي جمهوري خواهان و سرنوشت پرونده هسته‌اي

محمدعلي وکيلي در روزنامه ابتكار نوشت:

قطار پرونده هسته اي به ايستگاه آخر رسيده و تمام چشم ها به مذاکرات عمان دوخته شده است. اميدي فراگير به نهايي شدن توافقات در ظرف زماني کمتر از يک ماه وجود دارد. تمرکز سياست خارجي آقاي اوباما برحل دو معضل جهاني، يکي مسئله صلح فلسطين و اسرائيل و ديگري پايان پرونده هسته اي ايران، بود. او در شش سال رياست جمهوري اش در پيشبرد هدف اول ناکام بود و دستاوردي بهتر و متفاوت از اسلاف خويش نداشت. اما قرائن حکايت از عزم او، در به نهايت رساندن پرونده هسته اي ايران، دارد. اوباما بنا داشت با اين دستاورد کارنامه اي متفاوت از ديگر رؤساي جمهور آمريکا داشته باشد و شايد براي خود نامي هم رده جرج واشنگتن طلب مي‌کرد. اما حالا که در هدف اولش ناکام شده و فرصتش نيز به سرعت رو به پايان است، اميدش به هدفِ دوم است. پيروزي جمهوري خواهان در انتخابات کنگره و سنا زنگِ افول حياتِ سياسي اوباما را به صدا در آورده است. همه اميدهايي که در چند ماه گذشته پيرامون پرونده هسته اي ايجاد شده بود، اکنون تحت الشعاع پيروزي جمهوري خواهان قرار گرفته است. اگر پرونده هسته اي ايران به سرانجام نرسد ارثيه سياست خارجي اوباما بسيار فقيرانه و با ناکامي کامل همراه خواهد بود. اما نگارنده معتقد است که مسير پرونده هسته اي بدون تاثير پذيري از نتايج اين انتخابات طي خواهد شد و حل و فصل آن در کمتر از يک ماه دور از انتظار نيست. دليل اين خوش بيني چند مسئله است:

1- گام هاي اصلي براي توافق نهايي برداشته شده است و برگشتن به گذشته، با هزينه هايي که براي دو طرف وجود دارد، تقريباً محال است.

2- اروپا و ديگر کشورهاي جهان به هيچ وجه آمادگي همراهي با شرايط فعلي در پرونده هسته اي را ندارند و فشار افکار عمومي و همچنين هزينه کشورها عرصه را بر آمريکا تنگ کرده و چاره اي جز به نهايت رساندن اين پرونده ندارد.

3- پيروزي جمهوري خواهان نه تنها ترمزي بر توافقات نيست، بلکه سرعت ماشين توافق را بيشتر خواهد کرد. به طور طبيعي فرصت اصلي توافقات نهايي براي دولت اوباما زمان باقي مانده در توافقات اوليه مي‌باشد. اگر اين زمان از دست برود فضاي رواني پيروزي جمهوري خواهان و منحني نزولي محبوبيت اوباما مانع توافق خواهد شد. بر همين اساس پيش بيني مي‌شود که توافق نهايي در زماني کمتر از يک ماه به انجام برسد.

4- اگر چه جمهوري خواهان در ظاهر سياست راديکالتري در قبال جمهوري اسلامي دارند، ولي آنان نيز بر هزينه هاي تداوم اين دشمني واقفند و حاضر نيستند مانند اسلاف خود وارد دالان بي سرانجام اين دشمني شوند و البته که مايلند امضاي پايان کشمکش طولاني پرونده هسته اي با ايران به نام خود و نه با امضاي رقيبانشان باشد. همين اشتها نيز در آقاي اوباما و تيم همکارانش وجود دارد.