اگر در گذشته تهران، لوطيها و پهلوانان و عياران و ريشسفيدان و معتمدان نقش محوري داشتند، امروزه ديگر نيروهايي جديد در شکل دادن به نهاد جامعه ظهور کرده است.
يکي از اين نيروها، تاکسيرانان تهراني هستند. اين گروه اجتماعي که البته چندان هم متشکل و سازمانيافته نيستند و از يک فرهنگ همراه پيروي نميکنند، ولي به دليل همساني موقعيت اقتصادي و اجتماعيشان اثرات مهم و ماندگاري در سامان شهر تهران دارند. خيلي خوشحال هستم که اين گروه اجتماعي از طرف دوستان مطبوعاتيمان موردتوجه قرار گرفته و سعي دارند تا زندگي اين گروه را مورد مداقه و ارزيابي قرار دهند. فهم هر گروه اجتماعي بدون نگاه مقايسهاي نسبت به وضعيت همين گروه در ديگر مکانها و موقعيتها و توجه به گذشته آنها به لحاظ تاريخي امکانپذير نيست. حتي ارائه توصيفي ساده از آنها هم نيازمند نگاهي مقايسهاي است. از اين روي بهتر است براي فهم اين گروه نگاهي کلي به وضعيت رانندگان تاکسي در کشورهاي ديگر داشته باشيم و بعد به وضعيت آنها در کلانشهري چون تهران بپردازيم و درآخر نيز به مسئله موردنظر برسيم.
در شهرهاي مدرن امروزي دنيا، رانندگان تاکسي از کمترين نقش اجتماعي در مناسبات اجتماعي برخوردارند. آنها مانند گروههاي ديگر به لحاظ حرفهاي کاري معين در مقابل دريافت حقوقي مشخص انجام ميدهند و بيشتر کارشان جابه جايي مسافر است. براي نمونه وقتي شما در شهري مثل واشنگتن زندگي ميکنيد، از راننده تاکسي چندان انتظاري نداريد که در مناسبات اجتماعي نقش تعيين کنندهاي بازي کند. نخست آنکه رانندگان تاکسي زيرمجموعه شرکتهاي ترابري و حملونقل درونشهري ميباشند و اين شرکتها هستند که تعيين ميکنند کدام راننده، چه مسافري را براي چه مقصدي سوار و در کجا پياده کند.
دوم اينکه راننده تاکسي موظف است تا مسافر را در زمان مقرر در برابر دريافت مبلغ مشخصي جابه جا کند. سوم اينکه مسافر بهطور قانوني و عرفي حق ندارد در امور شخصي و عقيدتي افراد مداخلهاي کند. به همين دليل هم هست که بين مسافر و راننده فاصله زيادي وجود دارد. بنابراين عهدنامه نوشته و نانوشته، کمترين گفت وگو بين اين دو در مسير حرکت صورت ميگيرد. البته شرايط گفت وگو هم کمتر پيدا ميشود. تعداد نفرات کم در فضاي کوچک تاکسي و رابطه خيلي خشک و غيرخودماني بين راننده و مسافران ميتواند علت اين وضعيت باشد. چهارم اينکه کمتر اتفاق ميافتد که اين دو باز هم در آينده باهم ديداري داشته باشند. البته مواردي هم پيش آمده که مسافري از رانندهاي کارت ويزيت دريافت کرده باشد و قراري براي سفرهاي بعدياش با او گذاشته باشد.
در تهران کمتر راننده تاکسياي بر اساس نکتههايي که گفتيم عمل ميکند. درست است که ما با پديده واحدهاي حملونقل شهري با عنوان «آژانسهاي مسافربري درونشهري» روبهرو هستيم؛ اما اين مراکز هم خيلي متفاوت از رانندگان رهاي در شهر عمل نميکنند. رانندگان و بويژه آن دست از رانندگاني که در اصطلاح «خطي» نيستند و من آنها را «رانندگان رها» مينامم، به دليل رهايي در مکان و جهت حرکت و سياست مالي و دريافت هزينه حملونقل و در نهايت مداخلهگري در مناسبات اجتماعي بين افراد درون ماشين يا خارج از ماشين، موجب ظهور سيماي خاصي در شهر تهران شدهاند. اين ويژگيها موجب شده است تا اين رانندگان رها در شهر، نقش خاصي در مناسبات اجتماعي درونشهري به عهده داشته باشند. براي ما اهميت دارد تا بدانيم که رانندگان تاکسيهاي رها شده در شهر چه نقشي در مناسبات اجتماعي و انساني و فرهنگي مردم تهراني بازي ميکنند.
براي دستيابي به پاسخهاي مناسب در اين زمينه با پرسشهاي ديگري روبهرو ميشويم که پاسخ به آنها راهگشاي ما خواهد بود. مهمترين و اصليترين اين پرسشها عبارتاند از: «رانندگان چه اهدافي را در اين مناسبات پي ميگيرند؟» «دغدغه اصلي آنها در شهرهاي ايراني چيست؟» «آيا آنها دولت را نمايندگي ميکنند يا فرهنگعامه را؟» «خودشان چه کساني هستند و چه زيستي دارند؟» «آيا از زندگي درک خوب و درستي دارند يا دچار نابساماني اجتماعي هستند؟» «چه معنايي از مرگ و زندگي دارند؟» و ...
من با طرح اين پرسشها ميکوشم تا به بعضي از ابعاد زندگي و جهتگيري و مشکلات و مسائل آنها و تصوري که رانندگان تاکسي از زندگي دارند بپردازم. به دست دادن تصويري کلي به دريافت پاسخ مناسب سؤالهاي مطرح شده در بالا کمک خواهدکرد. از نظر من رانندگان تاکسي يکي از اقشار مهم و تعيينکننده طبقه پايين جامعه تهراني ميباشند. آنها به لحاظ اقتصادي و سواد و اعتبار اجتماعي از طبقه پايين جامعه به شمار ميروند و مشکلات آنها هم همان مشکلاتي است که طبقات فرودست جامعه دارد. مشکلات اقتصادي همراه با تلاش هميشگي و توانفرسا براي معاش ازيک سو و تلاش براي ارتقاي سطح طبقاتي از طريق آموزش و کسب مهارت فردي و خانوادگي از برجستهترين ويژگيها و مشخصات زندگي آنها است. رانندگان به يکي از سختترين کارها و حرفههاي موجود در جامعه ايراني مشغول هستند. از صبح تا شب روي صندلي نشستن و مسافران متفاوت را جابه جا کردن، موجب خستگي روحي و جسمي آنها ميشود.
نداشتن زمان کافي براي استراحت در بين کار بر سختي کار آنها افزوده است. بيشترشان از زندگي کردن در شهر خسته هستند. علت اين خستگي را بايد در مشکلات اقتصادي و کاري و درعينحال در فهمي که از درون شهر و زندگي در آن دارند، جست. خستگي و نق زدن مستمر آنها نيز ريشه در مشکلات اقتصادي و اجتماعي دارد. آنها از امکانات کافي براي زيست مناسب در شرايط بحران و تورم اقتصادي برخوردار نيستند. کاري که به صورت شبانهروزي در شهر تهران انجام ميدهند نيز پاسخگوي نيازهايشان نيست.
با همه مشکلاتي که اين گروه در کار و زندگي دارند، يک قوت عمده در روش کار و زندگي اينها ديده مي شود و آن اينکه از نظر من بسياري از آنها بيشتر از هر فرد متخصصي ميدانند که در جامعه تهراني چه ميگذرد. بيشتر اين مردم از رازهاي پنهان مردان و زنان شهري خبر دارند. بيشترشان قدرت به هم ريختن يا تنظيم مناسبات بين فردي در درون تاکسي يا در بخشي از شهر را دارند. اطلاع از وضع و حال مردم (مسافران درونشهري) آنها را نسبت به مسائل زندگي شهري آگاه کرده است.
دامنه و تنوع آگاهيهايي که از زندگي مردم بهطور روزمره دارند، از آنها افرادي کليدي در جامعه شهري ساخته است؛ اما بدبختانه ناتواني در استفاده مناسب از اين اطلاعات در مورد زندگي، رويکردي انتقادي نسبت به خود و ديگران را در آنها به وجود آورده است. رويکرد و نگاه بيشترشان نسبت به امور جاري انتقادي است. در آغاز آنها منتقد افراد و گروههاي اجتماعي متفاوت هستند؛ زيرا ضعفها و مشکلات آنها را ميشناسند. آنها توان بهرهگيري از زبان و فرهنگ شفاهي در فضاسازي را دارند. کمتر راننده تاکسياي ديده مي شود که نسبت به مسائل مردم و شهر تهران بياعتنا و خاموش باشد؛ عموماً اهل داوري و سخن و اعتراض هستند. در اين مرحله بيشتر به شکل داور و درنهايت نيرويي منتقد ظاهر ميشوند. اين رويکرد از آنها افرادي بيشتر منفيباف يا بياعتناي به قواعد زندگي ساخته است. بعضي از آنها کمتر از کار و زندگي رضايت دارند.
با توجه به موقعيت اجتماعي و اقتصادي اين افراد و نوع حضورشان در جامعه، آنها با درک خاصي از زندگي روبهرو هستند. رانندگان تاکسي، بيشتر در پي گذران زندگي هستند تا تلاش سامانيافته در بهبود و ارتقابخشي به زندگي. اين حس را از روند امور جاري در زندگي مردمان شهري دريافت کردهاند. آنها تنها شاهد گذران زندگي به شکل روزمره هستند. همزيستي و همراهي با اين نوع زندگي جاري در تهران به آنها ياد داده که زندگي را سخت نگيرند. سخت نگرفتن زندگي براي کساني که امکانات اقتصادي کافي براي زيست مناسب ندارند، منشأ قضاوت نادرست در مورد زندگي و مرگ شده است. آنها تقديرگرايانه سخن از زندگياي ميکنند که در حال از دست رفتن است. آنها تفاوت و تمايز چنداني بين زندگي و مرگ نميشناسند و به همين دليل هم بيشترشان تلاش کمتري در حل مشکلات خود و ديگران ميکنند. اين حس ميتواند بهنوعي بدگماني اجتماعي تبديل شود و سرنوشت جامعه شهري را بهگونهاي ديگر رقم بزند.
وقتيکه اين نيروي اجتماعي به دليل گستردگي حضور و نفوذشان در مناسبات اجتماعي، در حال رفتوبرگشت بين خانه و بيرون خانه دچار بدگماني نسبت به زندگي بشوند، ميتوانند ناخواسته عامل انتقال اين بدگماني و ناميدي در جامعه شوند و پيامد آن نيز آسيب هاي گسترده در جامعه باشد. به نظر ميآيد براي کساني که قصد سر و سامان دادن به حيات اجتماعي تهرانيها و ايرانيها را دارند، بهتر است با اين گروه اجتماعي همراهي کنند و مشکلات آنها را شناسايي و مديريت کنند. به اين ترتيب معني زندگي آنها متفاوت از آنچه جاري است خواهد شد. بيترديد دستيابي آنها به معناي مثبت از زندگي در آنها نيرويي مفيد و مؤثر در بهبود شرايط خواهد ساخت. بديهي است براي رسيدن به اين هدف، نيازمند پژوهشهاي کارشناسان با حضور و مشورت همين نيروهاي پراکنده در شهر يعني رانندگان تاکسي هستيم.
* استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران
منبع: ماهنامه سپيده دانايي