از این رو پیش درآمد ذیل به بررسی اجمالی سینمای قبل از انقلاباسلامیایران و شکلگیری سینمای پس از پیروزی انقلاب در سالهای اولیه آن میپردازد:
اگر سینما بیان واقعیت باشد و اگر قرار باشد این واقعیت به گونهای روی پردهی آبی جان بگیرد که تماشاگر با داستان و کاراکترهای فیلم همذاتپنداری کند و آنچه را که میبیند به گونهای به زندگیاش پیوند بزند؛ آن وقت سهم سینمای ایران در اینسی و پنج سال و در این رابطه شامل چه سرفصلهایی خواهد شد؟
سینمای بیریشه و مبتذل پیش از این بیست و پنج سال به هیچ عنوان، منبع تغذیهای برای سینمای پس از انقلاب اسلامی نبوده است. درواقع از آن سینما ماهیتی راستین متصور نبود تا بتواند به روند سینمای پس از انقلاب ملحق شود. البته در این زمینه جایگاه آنهایی که در میان فضای مسموم "فیلمفارسی"آن زمان آثاری را ساختند که مطلقا شباهتی و وابستگیای به آن فضا نداشت، در سینمای پس از انقلاب محفوظ ماند؛ یا دست کم برای تعدادی از آنها-از بازیگر تا کاگردان-این شرایط مهیا شد.
تعداد زیادی نیز پس از انقلاب از کارگردان تا بازیگران و از تهیهکننده تا صاحب سرمایه و سرمایهگذار به سینمای پس از انقلاب پیوستند، که البته باید دستهبندی آنها، فیلمهایی که ساختند و مهمتر از همه میزان ژانرهای مورد استفاده و استقبال از آنها موشکافی شود.
اما با این توضیحات، تأثیرگذاری سینما بر تماشاگر و میزان این"تأثیرپذیری" بر وی عنصری نیست که برای هر فیلم سینمایی و یا یک اکران جدید قابل اندازهگیری باشد.
به نظر میرسد برای رسیدن به مطلوب فوق به حرکتی گسترده نیاز است. سینمای مصرفکنندهی ماهواره بعد"همذاتپنداری" یا مخاطب در حد شعار عمل کرده است، و یا به آنچه که در افواه اعلام کرده پایبندی نشان نداده است.
فیلمهایی با عنوانها یا طرح داستان، داستانهایی پرطمطراق که بعد از دیدن آنها درمییافتیم، چیزی برای گفتن نداشتند، و خبر شلوغی و پرداختن به سطح حرفی برای ارایه در آنها موجود نبود و به روایتی اینگونه فیلمها دست خود را بیش از پیش رو کردند، همگی متعلق به این "سینمای شعارزده" هستند.
"پویایی دورهای"و "درماندگی دورهای" سینمای ایران در چیست؟ فیلمنامهنویس خوب نداریم؟ کارگردان شناخته شده موجود نیست؟ بازیگران، زودگذر بازار سینما را تسخیر کردهاند؟ به قدیمیها بها داده نمیشود؟ و یا اینکه مقولهی "واقعیت در سینما" و سهم سینما در بیان این واقعیتهای اجتماعی کمرنگ شده است؟ یا اینکه بیان این واقعیتها به بازگویی شبه واقعیتها تبدیل شده و ارایهی آنها در سطح، باب روز است؟ استفاده از فضای تا حدودی باز حال حاضر در میان آنچه که پیشتر خط قرمز گفته میشد، چقدر در این درماندگی حال حاضر سینما دخیل است؟ میزان این سوء استفاده کردن از سینمای ایران برای بیان عنصرهای موضوعی «خط قرمزی» چقدر است؟ و اصلا این روند متعلق به سینمای در حال حاضر ماست؟ یا ده سال پیش نیز چنین برزخی را برای سینمایمان به یاد میآوریم؟ بیست سال پیش چطور؟
واقعیتها که همیشه هستند و اصلا باید از آنها به عنوان شاخصههای" وجدان بیدار" یاد کرد که ممکن است برای یک سینماگر جرقهای بزند و او دغدغه پیدا کند تا فیلمی براساس واقعیتهای اجتماعی بسازد. اما این واقعیت چیست؟ واقعیتهای قدیمی و آنهایی که جدیدترند کداماند؟ و بهرهبرداری سینمایی و تصویری از آنها به کجا انجامیده است؟
اینها که در قالب پرسش طرح شد همگی معضلاتی هستند که محتاج موشکافی عملیاند، و در این سلسله یادداشتها به دنبال ارایه یا متن بعضی از این ریشهها هستیم. ریشههای"درماندگی دورهای" و ریشههای"پویایی دورهای".
درماندگی از آن نظر که چرا یا واقعیتها در سینمای ایران استفاده نشدهاند و یا بهرهبرداری از آنها مقطعی بوده(مثل مقولهی سینمای جنگ) و یا اینکه از آنها سوء استفاده شده است، که این آخری بیشتر به "سینمای بدنه" حال حاضر سرک میزند.
اما سینمای ایران پویایی و صد البته"پویایی دورهای"هم داشته است، اما فترتها بیشتر است. برای بررسی این "درماندگیها و پویاییها" باید به مخاطب سینما نظر بیندازیم. درواقع چه چیزی تولید شده است و ارزشگذاری مخاطب برای این فیلمها چیست؟