قبلاً كه با اتوبوس به مدرسه ميرفتم، «صف» تعريف مشخصتري داشت. ما در يك صف ميايستاديم و به نوبت سوار ميشديم. البته گاهي كسي داخل صف ميزد، اما ديگران به او تذكر ميدادند و همهچيز خوب بود.
حالا مدتي است كه با مترو به مدرسه ميروم. دو تا ايستگاه بيشتر فاصله ندارد، اما همين دو ايستگاه، من را با مفهوم ديگري از صف آشنا كرده است؛ با اين معني كه «صف، بيصف!»
اينجا آخرين نفري كه به ايستگاه ميرسد، ميدود و زودتر از بقيه سوار قطار ميشود. بعد اگر جايي براي نشستن پيدا كند مينشيند و يا بهترين جاي ايستادن را انتخاب ميكند و تكيه ميدهد. البته بقيهاش به ما مربوط نيست كه هندزفري در گوش ميگذارد و يا با تلفنهمراه بازي ميكند و يا...
اينجا در واگنهاي مترو، قوانين نانوشتهاي حاكم است كه همه به آن اعتراض دارند و بيشتر معترضان خودشان اينكارهاند، يعني هم توي صف ميزنند و هم هول ميدهند و هم خودشان را به خواب ميزنند تا بزرگترها، بيمارها و خانمهايي كه كودكي را در آغوش گرفتهاند بايستند، البته اينها به موضوع ما مربوط نبود، اما اينجا مترو است ديگر و دل بعضي از مسافران مترو از اين رفتارها شكسته است.
- در مدرسه
قصدم نوشتن دربارهي مترو نبود، ميخواستم دربارهي رعايت نوبت در صف بنويسم. اين مسئلهاي است كه با آن خيلي مشكل دارم.
در همين حياط مدرسه ما يك روز در صف ايستاده بوديم تا از بوفهي مدرسه خريد كنيم. اما يكباره «ليندا» پريد جلوي همه و خوراكياش را خريد و رفت، فرصتي هم براي اعتراض نداد. بعضيها هم يواشكي توي صف ميزدند، بعضيها ميآمدند با دوستانشان سلام و عليك ميكردند و همانجا ميايستادند و... خلاصه آخر ديدم من و يك نفر ديگر هنوز آخر صف ماندهايم و از جايمان تكان نميخوريم.
با خودم گفتم ليندا وقتي بزرگتر شود، اگر مجبور باشد هرروز از مترو استفاده كند، حتماً از آنهاست كه صف برايش معني ندارد و بعد در خيالم او را در حال مشاجره با بعضي مسافرهاي مترو تصور كردم و كلي خندهام گرفت.
خانم شايسته فروشندهي بوفه به من گفت: «خوشحالي كه بالأخره نوبتت شده؟»
او اين ماجرا را از نزديك ديده بود، اما من باز خنديدم و پيراشكي را از او گرفتم و همان موقع زنگ خورد. نتوانستم چيزي بخورم!
- اين زرنگي نيست
بعضيها دوست دارند زودتر از بقيه كارهايشان انجام شود يا عجله دارند، اما بدون عذرخواهي يا بدون اجازهگرفتن از ديگران و بدون رعايت حق و حقوق ديگران توي صف ميزنند و اينكار خودشان را زرنگي ميدانند.
اما اين كار، زرنگي نيست. اين ويروسي است كه به جان همشهريهاي ما افتاده است. ويروسي كه حقي براي ديگران نميشناسد و فقط به فكر موقعيت خودش است. ويروسي كه اصلاً معناي صف را نميداند و نميداند اگرشما كنار خيابان منتظر تاكسي ايستادهايد و فرد ديگري زودتر از شما در انتظار تاكسي بوده، شما نميتوانيد زودتر از او سوار شويد. اينجا صفي وجود ندارد، اما حق تقدم كه هست. كسي ميتواند اين ويروس را درمان كند؟
- سؤال داريم
بدترين اتفاقي كه توي صف برايتان افتاده چه بوده است؟
آلاله: «توي صف نونوايي بودم و ميخواستم ششتا نون لواش بگيرم. آقايي اومد گفت كه بذار من اول نون بگيرم. عجله دارم و زود ميرم. من هم اجازه دادم. اما 55تا نون لواش گرفت! من اينقدر خسته شده بودم كه گريهام گرفت.»
پيروز: «وقتي توي تاكسي نشستيم و ميبينيم رانندهتاكسي به اصطلاح لايي ميكشه و جلو ميزنه، شايد براي ما خوشايند باشه، چون جلو ميزنيم و زودتر به كارمون ميرسيم.
اما اين اشتباهه و رعايتنكردن حقوق ديگران! چون بعداً ممكنه ما در ماشيني بنشينيم و ماشينهاي ديگه بيان جلو ما قرار بگيرن و به اصطلاح لايي بكشن. من فكر ميكنم به هر حال توي ترافيك هم رعايت نوبت وجود داره.»
فرشته: «توي صف تاكسي ايستاده بوديم. خانمي اومد جلو ما. هرچه ميگفتيم انتهاي صف اون طرفه، ميگفت باشه من كاري ندارم، اما همون جا جلو صف ايستاده بود. خيلي حرص خورديم تا بالأخره موفق شديم وادارش كنيم به صف احترام بذاره.»
باربد: «توي صف خودپرداز ميخواستم دو تا قبض پرداخت كنم، آقايي اومد و گفت تو ميخواي قبض پرداخت كني و كارت طول ميكشه، بذار من سريع كارم رو انجام بدم. من كنار رفتم و اون پشت دستگاه ايستاد، طوري كه من نبينم، اما من ديدم اول از يك كارتش پول گرفت، بعد از يك كارت ديگه موجودي گرفت و از يك كارت ديگه هم پول انتقال داد و باز از يك كارت ديگه دوباره پول گرفت! و در نهايت بدون عذرخواهي رفت. اما پرداخت دو تا قبض من يه دقيقه هم وقت نگرفت.»
- صف كجاست؟
صف فقط صف نانوايي و اتوبوس نيست. هرجا كه افرادي زودتر از شما براي كاري مشخص رسيدهاند، آنجا صف است و احترام به صف و رعايت حقوق افرادي كه جلوتر از ما رسيدهاند از نخستين نكات شهروندي و البته حقوق انساني است. البته ميدانيم كه احترام گذاشتن به دیگران و رعایت حقوق آنها، باعث میشود آنها نيز به ما توجه بیشتری نشان بدهند و علاوه بر رعایت حقوق ما، احترام خاصی برای ما قائل شوند.