تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۳ - ۰۷:۵۳

همشهری آنلاین: مطلب زیر نوشته دکتر ناصرالدین پروین است که به بهانه‌ی تجدید چاپ تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق اثر محسن میرزایی به نگارش در آمده است. مطلب را از ماهنامه بخارا انتخاب کرده‌ایم:

ده سال پیش، محسن میرزایی، [1] دستآورد پژوهش سی‌ساله‌ی خود را با عنوان تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق منتشر ساخت[2]. این اثرِ استوار بر اسناد دست اول و با گشاده‌دستی مصور، به زودی به عنوان مهمترین پژوهش درباره‌ی نهادی درآمد که بیش از چهل سال نقشی مهم را در تاریخ ایران بازی کرده و یکی از دست‌پروردگانش، سرنوشت تازه‌یی برای ایرانیان رقم زده است. کتاب را همان ناشر در مهر امسال تجدید چاپ کرد.

با همه‌ی سودمندیهای این اثر، هر دو چاپ فاقد نمایه‌ی اعلام است و این، در مورد کتابهای پژوهشی علوم انسانی نقص بزرگی محسوب می‌شود. بهتر است مؤلفان و مترجمان به ناشران محترم یاد آور شوند که محصول کار و زحمت دوجانبه، رمان نیست که نیازی، به نمایه نداشته باشد.

  • ریشه‌ی قزاق

«قزاق» تحریف واژه‌ی روسی «کازاک Kazak» است که در فرانسه و برخی زبانهای دیگر، کُزاک (Cosaque) تلفظ می‌شود. این نام را به قومی اسلاو زبان و ارتودوکس ساکن باختر روسیه و کشورهای اوکراین و لهستان اطلاق می‌کنند؛ اما نویسندگان ایرانی، به نادرست قزاقان روسی را از قبیله‌های ترک‌زبان آسیایی و به گونه‌ی مشخص‌تر، مردمی انگاشته‌اند که بیشتر در جمهوری کنونی قزاقستان می‌زیند و شماری از آن، به ایران نیز کوچیده‌اند. با این حال، محققان می‌گویند دور نیست که به مانند اکثر روسها، درصدی از رگ و ریشه‌ی مغول و آلتاییک هم در کازاکهای روسیه و اوکراین وجود داشته است.

نخستین سرکرده‌ی تاریخی کازاکها، ایوان رونو(Ivan Rouno) بود که در نیمه‌ی قرن پانزدهم رویه‌ی اجیر شدن در جنگهای شرق اروپا را پیش گرفت. این رویه ادامه یافت و کازاکها که به مانند اسلاوهای کهن - و به قول نظامی «روس وحشی‌سرشت»- بودند، در ماجراهای اوکراین و لهستان و لیتوانی، جنگ‌آوری‌ها کردند؛ تا آن که تزارهای روسیه آنان را در نیمه‌ی دوم سده‌ی هژدهم میلادی، با نام «رژیمان (= هنگ) سواره‌ی کازاک» در گارد ویژه‌ی خود وارد ساختند. با سقوط تزاریسم، این قوم به حاشیه رانده شد و حتا در خلال جنگ دوم تصفیه‌های استالینی به خود دید. گفتنی‌ست که در جریان بحران شرق اوکراین به سال 1392خ، کازاکها که همسایه‌ی اوکراین و دارای تعصب روسی هستند، به سود تجزیه‌طلبان روسی‌زبان وارد معرکه شدند و مورد اتهام دولت اوکراین و ناظران خارجی قرار گرفتند.

  •   بنیاد بریگاد قزاق در ایران

در سفری به قلمرو روسیه، ناصرالدین شاه فریفته‌ی مأموریت، رفتار و سرسپردگی رژیمان کازاک به تزار شد و با موافقت روسها، از سال 1258خ (1296ق) «بریگاد (= تیپ) قزاق» را با فرماندهی افسران روس بنیاد نهاد. از همان هنگام، آن دسته‌ی نظامی را «قزاق» نامیدند. احتمال دارد در این نامگذاری، تعمدی هم در کار بوده است تا ارتودوکسان اسلاو، مسلمان آسیایی معرفی شوند.

از 1295خ، نیروی قزاق را «دیویزیون (= لشکر) قزاق» نام نهادند. چنان که مؤلف یادآور شده است، از آن، با عنوانهایی نظیر ادارۀ بریگاد سوارۀ قزاق اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، قزاقخانۀ مبارکه، بریگاد قزاقخانۀ مبارکه، دیویزیون قزاق اعلیحضرت همایونی یاد می‌شد.

قزاقخانه به گونه‌ی رسمی زیر نظر صدراعظم بود؛ اما در پی برکناری امین‌السلطان، خود ناصرالدین شاه این نظارت عالیه را بر عهده گرفت. پس از وی، فرماندهان روسی با استقلال بیشتر و وابستگی آشکارتر به روسیه عمل کردند. در آخرین سالهای مظفرالدین شاه بود که «مدرسۀ مبارکۀ قزاقخانه» در تهران بنیاد یافت[3].

تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق، روایت می‌کند که هسته‌ی نخستین قزاقها را مردم غیرتمندی تشکیل می‌دادند که چیرگی استعمار روسِ کافر بر قفقاز را بر نتافته به انگیزه‌های مذهبی و ملی به داخل ایران کوچیده بودند. در دوره‌های پسین، سربازان از میان روستاییان و ایلهایی همچون شاهسونهای ساوه و حتا لُمپنهای شهری برگزیده می‌شدند. از سوی دیگر، نخستین دسته‌ی افسران ایرانی قزاقخانه، دانش‌آموخته و دارای اصل و نسبی شناخته شده بودند؛ اما به مرور، جای خود را به دیگر قشرها سپردند.

  •   وابستگی به بیگانه

کاساکوفسکی، نخستین فرمانده‌ی نیروی قزاق، نظامی برجسته‌یی بود که روسها بدون رایزنی با مقامهای سیاسی مقیم ایران خود، او را به تهران گسیل داشتند. وی، به سود روسیه شبکه‌ی وسیعی از جاسوسی در سراسر کشور گسترد؛ به ویژه با توجه به این که پاسداری از سفارتخانه‌های بیگانه برعهده‌ی قزاقها بود (میرزایی، از جمله: صص 356، 620). میرزایی، با اشاره به منابع متعدد ایرانی و انیرانی، بارها یادآور شده که بریگاد قزاق، اهرم سیاست سن‌پترزبورگ در ایران و برخی از سامانهای مجاور بوده است.

در جریان بمباران مجلس، لیاخوف فرمانده‌ی قزاقان به مقامهای سن‌پترزبورگ نوشت «صاحب‌منصبان ایرانی قزاقخانه صداقت خالصانه به روسیه دارند» (میرزایی، ص 654) و در آستانه‌ی جنگ جهانی اول، فرمانده‌ی قزاقها ادعا کرد که آنان «سربازان تزار روسیه هستند» (میرزایی، ص 904). در آن سالها، بدون مجوز دولت شاهنشاهی، تیپهای جدیدی از قزاق در سامانهای حساس تأسیس شد (میرزایی، ص 911). افزون بر این، فرماندهان روس به دولت ایران اعتنایی نمی‌کردند و در جبهه‌های غرب کشور، به همکاری با نیروهای اشغالگر روس پرداختند.

چنان که می‌دانیم، در ماجرای رویارویی محمدعلی شاه با اراده‌ی ملت، قزاقها ابزار بازگشت استبداد بودند و مجلس و مجلسیان را به توپ بستند. با این وصف، خواهش مؤکد شاه یاغی از لیاخوف فرمانده‌ی قزاقان این بود که «هر قدر ممکن است، خونریزی کمتر شود [...] شاه در مقام یک ایرانی بسیار تردید کرد. می‌ترسید از این که خونریزی شود» (میرزایی، صص 652- 653). سرانجام، چون با تهدید ضمنی روسها رو‌به‌رو شد، بزدلانه طرح مصوب و ابلاغی دولت روسیه به لیاخوف را پذیرفت. بدین ترتیب، فاجعه‌ی بمباران مجلس و قتل جمعی از آزادی‌خواهان و پراگندگی شماری بزرگتر رخ داد و به خیزشی مسلحانه انجامید که آن نیز با جانبازی و جانسپاری همراه بود؛ اما چه کسی گمان می‌برد که از میان همین نیروها، سرداری برخواهد خاست که خود کامگی را بازمی‌گرداند و رجال مشروطه (تقی‌زاده، مخبرالسلطنه، مستوفی‌الممالک...) را به فرمان‌پذیری خفت‌باری وامی‌دارد؟

پس از استقرار دوباره‌ی مشروطیت، چند مرتبه در مجلس شورای ملی عنوان شد که «این عده قشون در صورتی که به پول ایران پرورش می‌یابد، فقط برای منافع روس حاضر خدمت است» (میرزایی، ص 610). گلایه‌ها بی‌نتیجه بود و حتا با فروپاشی دستگاه تزار هم تغییری در سرسپردگی خیل قزاق داده نشد: با تمهیدهایی، قزاقها ارباب تازه‌یی به نام دولت انگلیس پیدا کردند و قرارداد 1919م همین را می‌خواست. کاکس، وزیر مختار بریتانیا در تهران به لرد کرزن نوشت:

مسئلۀ انحلال لشکر قزاق، حتی پس از گرد آمدن اعضای کمیسیون نظامی در تهران، ابداً مطرح نیست؛ زیرا در حال حاضر به خدمت آنها نیازمندیم تا این که نیرویی بهتر جایگزینشان شود، یا این که همین نیروی قزاق به شکلی جدید در ارتش نوبنیاد ایران ادغام گردد. رونوشت این تلگراف به هندوستان هم مخابره شد (میرزایی، ص 977).

آن نیاز، برکناری افسران روسی را نیز می‌طلبید. از این روست که وزیر خارجه‌ی بریتانیا سه ماه پیش از کودتای 1299 در مجلس کشور خود، حمله‌یی بی‌سابقه به حضور آنان کرد (میرزایی، صص 978-979). مشیرالدوله‌ی پیرنیا هدف انگلیسیان را دریافت و به مخالفتی بی‌نتیجه با فرماندهی صاحب‌منصبان انگلیسی دست یازید. در همان حال، وزیر مختار انگلیس به جورج چرچیل نوشت «ما نمی‌توانیم آداب متعارف را نادیده گرفته در حالی که صاحب‌منصبان دیوزیون قزاق در جهت منافع ما کار می‌کنند، آنها را از بین ببریم»! (میرزایی، صص 1247-1248).

  •   قزاقان در نگاه ایرانیان

اگرچه، گاهی عناصری از افسران ایرانی متعلق به خاندانهای برجسته نارضایی خود را از خدمت زیر دست بیگانه به مجلس و ملتمداران ابراز می‌داشتند و در روزنامه‌ها نیز بازتاب می‌دادند؛ «ملیون ایرانی همیشه از بریگاد قزاق متنفر بودند» (میرزایی، ص 909). باید بیفزایم که روزنامه‌های دولتی عصر ناصری و مظفری و بیش از آن، روزنامه‌های خبری دوره‌ی احمد شاه، آگنده از خبرهای بسیار منفی درباره‌ی ضعیف‌کشی و بی‌اخلاقی (تجاوز جنسی، دزدی، بدمستی) قزاقان است. سرمقاله و مقاله و نامه‌ی وارده نیز دراین باره کم نیست و جای آن دارد پژوهشی استوار در این زمینه صورت گیرد و علاوه بر منابع یاد شده، به گزارشهای نظمیه و خاطره‌های ایرانی و خارجی هم توجه شود. در غیاب چنین پژوهشی که ناگزیر نظر توده‌ی ستمدیده را هم در برخواهد داشت، می‌توان از گواهی‌های سرشناسان بهره گرفت.

اهل قلم دوره‌ی احمدشاه و سالهای نخست پادشاهی رضاشاه، بارها به چهره‌ی منفی نوکری بیگانه و زشتکاری‌های قزاقان اشاره کرده‌اند که در کتاب آقای میرزایی از ذکر آنها غفلت شده است. نمونه‌هایی را که در دسترس دارم، در زیر می‌آورم:

روزنامه ی کاوه چاپ برلین در خلال جنگ نخست جهانی: در ایام مشروطیت ایران، هر صاحب‌منصب ایرانی قزاقخانه که با ملتیان و آزادی طلبان همدردی داشت و به میل قلبی روسها مخالف بود، فوراً عزل و اخراج ‌می‌شد و این فقره، سبب این شد که در قزاقخانه فقط بدترین اشخاص ایرانی فرومایه و فاسد بمانند و آن فوج، خلاصۀ شرارت و خیانت باشد [...]. قزاق ایرانی همیشه برخلاف ایران و مقاصد ملی حرکت کرده و آلت دست دشمن بوده است[4].

سید محمد کمره ای هجده ماه پیش از کودتای 1299 نوشت که در محرم: دستۀ قزاقها با تجملات و شعبه شعبه، هرکدام به وضع مخصوصی سینه [‌می زدند] و اشعار مخصوصی که اغلب اسم قزاق را داشت، من‌جمله، اگر در کربلا قزاق بودی... [می‌خواندند]. من خیال کردم که اگر [آنها در کربلا] بودند، شب عاشورا را به امام مهلت نمی‌دادند و همان شب کار را تمام کرده بودند یا نمی‌گذاشتند که قتلۀ آن حضرت اسم بی‌شرفی و ظالمی آنها را ببرند[5].

محمد تقی بهار(ملک الشعرا) در مورد وضع قزاقان پس از کودتای 1299 می‌نویسد: هنوز قزاق ایران درست [= دربست؟] یک قوۀ ساخته‌شدۀ اجنبی و مطیع اجنبی شناخته می‌شد، نه یک قوۀ پاک ایرانی[6].

خدایارخان مدت سه سال در قزوین فرمانروایی کرد و پولهای بی‌اندازه به اسامی مختلف اندوخت. وی مردی بداخلاق، خشن، تلخ‌زبان و رشوه‌خوار و منفعت‌پرست و وقیح بود و از جور و ستم باکی نداشت و چون افسر قزاق و دارای صفات مذکور بود، مردم از او نفرت داشتند[7].

ابوالقاسم عارف قزوینی که پشیمان از حمایت پیشین خود از سردارسپه در کنج روستای سره بندی به سر می‌برد، اشاره‌های متعددی به قزاقان کرده و حتا رضا شاه را «یکی از شپش‌های کهنه لحاف عهد تزاری»![8] و سپهبد بعدی امیر احمدی را «یک بچه‌مغول، یک توله قزاق دورۀ تزاری»![9] خوانده است. وی، نمونه‌های متعددی از تجاوز جنسی و غارت قزاقهای سالهای نخست رضاشاهی در آن منطقه ذکر کرده[10] که البته نظیر آنها- به سبب وجود پلیس، شریعتمداران با نفوذ، خاندانهای قدرتمند و نمایندگان سیاسی خارجی...- کمتر در شهرهای بزرگ دیده می‌شد. بیتی هم درمورد ساکنان روستای محل اقامت خود دارد:

تا دامن محشر نشود سایۀ قزاق

کوتاه زفرق کس و کار سره بندی[11]

 

[1] محسن میرزایی (تولد در زنجان: 1311) روزنامه‌نگار، پژوهشگر تاریخ و کارشناس تبلیغ بازرگانی، دانش‌آموخته‌ی زبان و ادب فارسی از دانشسرای عالی‌ست. وی، از 1335 روزنامه‌نگاری را پیشه‌ی خود ساخت، سپس‌تر دانش تبلیغ را در واشنگتون آموخت و بیشتر، به فعالیت درهمین زمینه پرداخت. از کتابهای تألیفی میرزایی، کتاب حجیمی درباره‌ی تاریخ آگهی بازرگانی در ایران و بیست و هزار روز تاریخ ایران وجهان است. وی، مجموعه‌ی یادداشتهای ملیجک را نیز منتشر ساخته است.

[2] میرزایی، محسن. تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق از کلنل دومانتویچ تا رضاخان میرپنج، دو جلد، تهران، انتشارات علم، چاپ نخست 1383، چاپ دوم 1393.

[3] «مدرسۀ مبارکۀ قزاقخانه»، تربیت، ش 73، 8 جمادی الثانی 1323

[4] تقی‌زاده، حسن(؟). «قزاق ایران»، کاوه (برلین)، ش2، 8 جمادی الاول 1302

[5] کمره‌ای، سید محمد. روزنامۀ خاطرات سید محمد کمره‌ای، به کوشش محمد‌جواد مرادی‌نیا، تهران، نشر پژوهش شیرازه، 1382، ص 1137

[6] بهار، محمد تقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تهران، امیر کبیر، ج1، 1357، ص 9.

[7] گلریز، سید محمدعلی. مینودر یا باب‌الجنۀ قزوین، تهران، نشر طه، 1382 ج1، ص 785.

[8] عارف قزوینی، ابوالقاسم. به کوشش مهدی نور محمدی، تهران، سخن، 1388، ص 68

[9] همان، ص 74

[10] همان، صص 151، 164، 377

[11] همان، ص 199