تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۳ - ۲۰:۴۲

همشهری‌آنلاین: ریخ شاهد آرزوهای پادشاهانی بوده که در هوس داشتن باغ‌های معلق ارم و بهشت شداد بناهایی ساخته‌اند و هنر معماری توانسته آرزوها و توهماتی اینچنین را به عالم واقع بکشاند.

پسرکی دستفروش در یکی از واگن های قطار شهری تهران تفنگ‌اسباب‌بازی‌ای می‌فروخت که حباب تولید می‌کرد و برای جذب و تشویق مردم به خرید، خود با آن حباب می‌ساخت.

حباب‌ها در راهرو قطار با نسیم حرکت و توجه همه را جلب می‌کردند و پس از چند ثانیه به طرفه‌العینی ناپدید می‌شدند.این ماجرا ناخودآگاه من را به سمت یک سؤال سوق داد؛ آیا در معماری نباید از ساخت حباب اعراض کرد؟

در میان هنرها، معماری هنری‌ است دیرپا؛ به‌صورت بطئی شکل می‌گیرد و به‌کندی تغییر می‌کند؛ اما تاثیرات عمیقی بر انسان می گذارد و لاجرم این هنر نیز همانند دیگر هنرها نسبتی با «زیبایی» دارد و نسبتی با «جذابیت» ولی آیا معنای ضمنی این گزاره آن است که بین «جذابیت» و «زیبایی» نیز رابطه‌ای مستقیم برقرار است؟

خوب می‌دانم که نپرسیدن این سوال، بسیار بدیهی است و در افواه عموم محلی از اعراب ندارد اما چه بسیار پیش آمده که در آغاز دوره‌های تحصیلی از دانشجویان خواسته‌ایم با معیارهای خود 10 اثر زیبا در حوزه معماری انتخاب کنند و در کلاس ارائه دهند؛ فرجام این تمرین به جمع‌آوری آثاری نازیبا اما جالب ختم شده است!

سخن این است که میان «زیبایی» و «جذابیت» تفاوت زیادی وجود دارد. ممکن است یک اثر معماری جذاب، هیچ وقت صاحب شاخصه‌های زیبایی‌شناسانه نباشد. معمارانی مشهور در جهان را می‌شناسیم که با خلق آثاری موفق شده‌اند نظر مردم جهان را به سوی خود جلب کنند؛ پس این معماران بنایی طراحی کرده‌اند که جذاب است و جلب نظر می‌کند.

فی‌المثل فرانک گهری که با طراحی مرکز فرهنگی گوگنهایم بیلبائو شهرت یافت، با خلق اثر مذکور نگاه جهان را متوجه شهر بیلبائو به عنوان شهری فرهنگی و هنری کرد.

حال آنکه پیش از ساخت این مرکز فرهنگی، تصویری که در ذهن مردم جهان از منطقه باسک اسپانیا و بزرگ ترین شهر آن یعنی بیلبائو نقش بسته بود، مرکزی برای خشونت و درگیری‌های چریکی گروه اتا (جدایی‌طلبان منطقه باسک) بود و این حاصل جلب نظری بود که اثر فرانک گهری انجام داد اما آیا این اثر به جز جذابیت، گزاره‌های زیبایی را نیز واجد است؟

امروزه معماران جهان در مسابقه‌ای از ساخت بناهای شگفت‌انگیز به سر می‌برند که یکی پس از دیگری در شهرهای جهان سربرمی‌آورند و اعجاب ما تماشاچیان سبک‌های مختلف معماری را برمی‌انگیزانند. هرکدام از این بناها نقطه شگفتی خود را در تفاوت و تمایز با دیگر بناها تعریف می‌کنند اما مگر دامنه تفاوت با دیگران چقدر می‌تواند وسیع باشد؟

آیا این تفاوت‌ها روزی به پایان می‌رسد؟ شاید از همین روست که تئودور آدورنو دوره‌ای را به نام لیت‌استایل تعریف کرده است که به اشباع در شگفتی‌ها می‌رسیم و دیگر چیزی نیست که مخاطبان آثار هنری را به اعجاب وادارد و شاید امروز ما در شرایط لیت‌استایل به‌سر می‌بریم.

پس سوال اینجاست که ریشه جذابیت بناهایی چون موزه گوگنهایم شهر بیلبائو چیست؟ و آیا ماموریت معمار، خلق این جذابیت است؟ این رشته جذابیت که یک معمار با آن نظر مخاطبان را به بنای خود متصل می‌کند چه چنگ‌آویزی در درون انسان دارد؟ و به راستی این ‌همه تلاش برای ساخت بناهای متهورانه در کجای درون ما خانه دارد؟

تاریخ شاهد آرزوهای پادشاهانی بوده که در هوس داشتن باغ‌های معلق ارم و بهشت شداد بناهایی ساخته‌اند و هنر معماری توانسته آرزوها و توهماتی اینچنین را به عالم واقع بکشاند. جذابیت بناهای معماری نیز در آن است که می‌توانند بسته به ظرفیت تکنیکی خود، توهمات و خیالات را در عالم واقع محقق کنند. یعنی آنکه معماری می‌تواند بناهایی را روی زمین بسازد که تاکنون در عالم رؤیا بودند و دست نیافتنی. این بخشی از جذابیت در معماری است.

دیگر آنکه وقتی از عجایب هفت‌گانه و مثلا از اهرام سه‌گانه مصر سخن به میان می‌آید، جنبه عجیب بودن آن مطرح است و نه زیبایی آن؛ لذا ممکن است که بین عجیب بودن یک اثر معماری و جذابیت رابطه‌ای باشد.

باید اذعان داشت، این ممکن نیست که جذابیت یک بنای معماری، پدیده‌ای تک قطبی باشد؛ یعنی یا برخاسته از اثر معماری باشد یا از درونیات مخاطب؛ بلکه ریشه در هر دو دارد.

جذابیت آثار معماری مانندرشته‌ای است که معماران یک سر آن را به بنای خود و سر دیگر را به درونیات انسان گره می‌زنند و این پیوندی است که سفرهای انسان به سرزمین‌های دور را برای دیدن بناهای اعجاب آور هر کشور و هر شهری سبب می شود. درون انسان نیازی وجود دارد که چه کاذب و چه واقع، به دنبال کسب تجربه‌هایی است که تاکنون برایش محقق نشده است.

تجربه دیدن بزرگ ترین دلفیناریوم جهان، بالا رفتن از آسانسور بلندترین برج جهان، رفتن به درون خانه‌ای در لبه پرتگاه یا داخل خانه‌ای که وارونه ساخته شده و قدم زدن روی کف شیشه‌ای ای که صدها متر از تراز زمین فاصله دارد و ...

همه از جذابیت‌ها و عجایبی است که نظر مردمانی را به برخی از بناها جلب کرده ‌است؛ شاید مواجه شدن با چنین ساختمان‌هایی برای یک‌بار متهورانه باشد و برای بار دوم کافی اما پس از مدتی تکرار آن ملال آور می‌شود و حکایت همان حباب‌هایی است که با وجود جلب نگاه، به سرعت از بین رفته و ناپدید می‌شوند.

این سرعت از دست رفتن جذابیت برای هنر گرانمایه‌ای چون معماری که آثار آن باید دست‌کم تا چندین دهه روی زمین پابرجا بماند و به ساکنانش خدمات ارائه کند، برازنده نیست.

معماری اگر هنری دیرپاست پس باید برای بقای خود به‌دنبال شاخصه‌هایی برای پایدار بودن در طول زمان باشد و آن نوع جذابیتی را تعقیب کند که پایدار است و در گذر زمان دستخوش هیجانات حاصل از مُدگرایی نمی‌شود.

زیبایی مفهومی است که ریشه در فطرت آدمی دارد و با سرعت تحولات تکنولوژیک و آمد و شد اعصار مفهوم آن متحول نمی‌شود.

هنر که بزرگ ترین کارکرد آن خلق زیبایی است، صورت‌های متعالی را از عوالم متعالی و ملکوتی به زمین تعینات می‌کشاند و از آنجا که خود انسان نیز هبوط یافته از همان آسمان عالم معناست، این صور بیرونی با فطرتش انس دارد و این راز رشته جذابیتی دوقطبی است که از هنر متعالی بر‌می‌آید و یک سر ریسمان این جذابیت به صور متعالی متصل‌شده و سر دیگر آن به فطرت انسان گره خورده است.

به گفته غزالی «عالم علوی عالم حسن و جمال است و اصل حسن و جمال، تناسب و هر چه متناسب است، نمودگاری است از جمال آن عالم، هرچه جمال و حسن و تناسب که در این عالم محسوس است، ثمرات جمال و حسن آن عالم است؛ پس آواز خوش و موزون و صورت زیبای متناسب هم شباهی دارد از عجایب آن عالم.»

منبع:همشهري‌معماري