- آقای زریندست، امسال شما سه فیلم را همزمان بر روی پرده داشتید، آیا سال پرکاری را گذراندید؟
- اولا در اکران همزمان این سه فیلم، من دخالتی نداشتم، و دلیلی بر پرکاری یا کم کاری من نمیشود. این اتفاق تصادفاً پیش آمد و دلیلی بر هیچ چیزی نیست. یکی از این فیلمها حدود سه سال بود که در نوبت نمایش بود، ولی بنا به دلایلی نمایش آن به تعویق میافتاد و دو تا فیلم دیگر هم همزمان با این فیلم اکران شدند و سوءتفاهم ایجاد کردند.
- البته از نظر فرم هم با هم تفاوت داشتند، یکی از آنها اکشن بود ، یکی پلیسی و جنایی و دیگری...
- عشقی- ملودرام(نقاب). این را شما که بیننده و نقدکننده فیلم هستید باید بنویسید. من ممکن است یک فیلم مثل آتش بس که کمدی خانوادگی است و یا یک فیلم مثل سنگ، کاغذ، قیچی که اکشن باشد فیلمبرداری کنم، یا یک فیلم جنایی... مهم این است که من از شما بپرسم این فیلمها موفق بودند یا نه؟
- موفق بودند، فرم کار فرق داشت، مثلا نورپردازی نقاب، به هر حال در ایران فیلمبرداری نشده بود. ما وقتی یک فیلم را میبینیم متوجه میشویم کار شماست، تفاوت رنگها، شفافیت... مثلاً حکم.
- خوشحالم که این معلوم بودن به عنوان یک موج مثبت به حساب میآید.
- فیلمنامه چقدر بر روی کار شما تاثیر دارد؟
- بعضی وقتها که فیلمنامه را حتما میخوانم و تایید میکنم. البته که پیش میآید ما پیشنهادی را رد بکنیم. ولی پیش میآید که با کاری نتوانم ارتباط برقرار کنم در نتیجه وانمود میکنم سرگرم کار هستم. فیلمنامه نقش زیادی دارد که کاری را قبول کنم و با آن جلو بروم.
- فیلمبردار باید صاحب سبک مشخصی باشد، یا مجری ایدههای کارگردان؟
-این تعریف که فیلم متعلق به کارگردان است یک تعریف حقوقی است نه حقیقی. تعریف درست این است که یک فیلم را کارگردان نمیسازد، یک تیم میسازد؛ عناصر خیلی مهم این تیم، فیلمبردار، فیلمنامه، کارگردان... است و همین طور عناصر دیگر بازیگر، طراح صحنه و لباس و... اینها عواملی هستند که در ساخت یک فیلم انرژی به وجود میآورند که این انرژی باید در انتها تبدیل به یک انرژی واحد شود.
انرژی واحد هم این است که یک فیلم خوب ساخته شود. در واقع آن فیلم خوب نام حقیقی و حقوقیاش سینماست، ولی از لحاظ حقیقی واقعا کارگردان نیست که فیلم را میسازد؛ کارگردان یکی از عوامل موثر ساخته شدن یک فیلم خوب است، در نتیجه اینکه شما فکر کنید همه کار را کارگردان میکند حرف درستی نیست، ولی در واقع بزرگترین عامل هماهنگکننده وتصمیم گیرنده، ایجاد کردن انگیزه مدیریت صحیح است.
- گفته میشود فیلمهای کارگردانهای جوان را فیلمبرداران میسازند، نظر شما چیست؟
-نه اصلا اینطور نیست. ببینید اینکه شما میگویید آیا من به سبک اعتقاد دارم یا ندارم، میخواهم یک چیزی را بگویم؛ زندگی روزمره انسان حتی قبل از تاریخ هم دارای سبک بود. ببینید اینکه فرهنگهای مختلف به وجود آمده، اینکه زبانهای مختلف به وجود آمده، اینکه اندیشههای مختلف به وجود آمده و همه اینها یعنی سبک.
مثلا فرض بگیریم در یک فرهنگی جغد بسیار بدیمن است، ولی همان حیوان در یک فرهنگ دیگر به عنوان یک موجود بسیار خوشیمن به حساب میآید. همه اینها سبک و روش زندگی ما آدمها، فرهنگها در جاهای مختلف، در اقلیمهای مختلف، در عشیرههای مختلف و ... است و دارای نگرش مختلف نسبت به زندگی، نسبت به جغرافیا، نسبت به حوادث، نسبت به پیامها است.
همه اینها سبک است. فرض میگیریم که شما بیایید از ادبیات عصر حجر بگویید، اولین حکاکیهایی که در میان آزتکها به جا مانده است همین سبک میشود. نوع خطوطی که از آزتکها در مکزیک از باقیمانده یک قوم به دست آمده نوع خطوطی که به کار رفته در این حکاکیها با نوع خطوط و حکاکیهای در غارهای افریقا کاملا متفاوت است.
این سبک اینقدر چیزی عجیب و غریبی نیست که یک عده بیایند قبولش کنند و عده دیگری نه؛ انسان چه در اندیشه خودش، چه در ادبیاتش، چه در نقاشی... چه روش اجتماعی که دارد به وجود میآورد، دارد با سبک زندگی میکند.
به همین دلیل، مگر میشود در هنر، در نورپردازی و در فیلمبرداری بدون سبک بود. انسان بیسبک در مقوله هنری، هنرهای تجسمی جا نمیگیرد. حالا این دوستانی که میآیند و میگویند چیزی به نام سبک وجود ندارد، یا سبک را فیلمنامه تعیین میکند... به هر حال در انتها سبک شکل میگیرد؛ مثلا زندگی را نگاه کنید.
ما میگوییم این حقیقت مطلق است، در آن حقیقت مطلق دو حقیقت دیگر است: یک حقیقت عینی که شما دارید آن را میبینید و یک حقیقت پنهان که شما آن را در ضمیر خودتان میسازید... بازهم میشود ترکیب و این ترکیب سبک است، میشود رئالیسم، سوررئالیسم، سمبولیسم... پس در این صورت من فکر میکنم سبک جزء شعور و شناسنامه هنرمند است، اگر بشود به خودم بگویم هنرمند، این غیر قابل انکار است.
- ولی من جواب سوالم را نگرفتم، پرسیدم که فیلم کارگردانهای جوان را فیلمبردارهای خوب میسازند؟
-نه، اگر یک کارگردان جوان بتواند یک فیلمنامه خوب بنویسد مطمئن باشید میتواند یک فیلم خوب بسازد. حالا اگر یک فیلمبرداری بیاید در کنار آن کارگردان جوان، که اطلاعات تکنیکی قوی ندارد، قرار بگیرد، دلیلی بر آن نمیشود که فیلم را فیلمبردار میسازد. کمبود دانش فنی آن کارگردان، به وسیله فیلمبردار پر میشود.
اگر یک جوانی بتواند فیلمنامه خوب بنویسد، فیلمش فیلم خوبی میشود. چون خوب نوشتن به اندازه خوب ساختن مهم است. یعنی اگر من در کنار یک فیلمنامه خوبی، و در کنار یک کارگردان جوان باشم، تمام نیروی خودم را به کار میبرم تا این فیلمنامه خوب، خوب از آب در بیاید.
- در مورد قضیه تخته الوارهای معروفتان توضیحی میدهید؟
- این قضیه تخته الوار دارد کم کم از خود من هم مشهورتر میشود! این موضوع برمیگردد به سال 1352. در سال 1352 در فیلم تجربه اولین باری بود که از این تختهالوارها استفاده کردم و از آن به بعد هی رو به تکامل رفت و مرتباً در ذهن من ساختهتر شده الحاقاتی به آن اضافه کردم و به مرور زمان نسبت به کمبودهایی که در ساخت فیلمها داشتم و در واقع مشکلاتی که از لحاظ تجهیزات داشتیم، به مرور زمان کاملتر شد و اگر بخواهم توضیح دقیقتری بدهم مستلزم این است که من روی کاغذ یک اشکالی را رسم بکنم تا کاملاً معلوم بشود این قضیه چی است.
ولی بهترین توضیح این است که من یکسری عکس در اختیارتان بگذارم تا شکلهای مختلف و پلانهای مختلفی که از آن استفاده کردم، را ببینید.
- اولین دفعه چه کسی از آن استفاده کرد؟
- خب، من که طراح آن هستم و طبیعتاً خودم از آن استفاده کردم. من این وسیله را ثبت کردم. من خیلی خوشحالم که توانستم وسیلهای طراحی کنم که در سینمای ایران مورد استقبال قرار گرفته است. خیلی از کسانی که از آن استفاده میکنند لطف دارند و از من یاد میکنند و در هنگام استفاده از این وسیله تعریف میکنند.
- چهقدر این فیلمهایی که میبینید روی کار شما تأثیر دارد؟
- درست مثل این است که شما از من بپرسید چقدر عمرتان در موفقیتتان تأثیر دارد نمیتوانم این دو را تفکیک کنم. در یک خانوادهای تربیت شدهام که نمایش، تئاتر و... محاوره روزمره آنها بود. در نتیجه من از دوران کودکمی همیشه گوشم با دیالوگ نمایشنامههای مختلف پر بود. من در طول زندگیام، هنوز که هنوز است خیلی فیلم میبینم در واقع بالاترین سرگرمی و تفریحام فیلم دیدن است و شیفته این هستم که فیلم خوب ببینم.
بابت اینکه فیلم خوب ببینم گاهی وقتها از این سر تهران به آن سرش رفتم. درواقع یک جور جنون تصویر دارم و حتماً باید با تصویر خوابم ببرد و هر شبی که میخوابم با تهاجم تصویر است. پلانهایی که فیلمبرداری کردم یکی یکی به ذهنم هجوم میآورند و بعد خوابم میبرد.
بعضی وقتها، اگر در دورانی باشم که فیلمبرداری ندارم و دوران استراحت است فیلمی را که فیلمبرداری کردم و اگر دوستش داشته باشم از پلان اول در ذهن خودم مجسم میکنم تا پلانهایی که نمیدانم کدام پلان است و خوابم میبرد یعنی به جای شمردن گوسفندهایی که از روی رودخانه میپرند، پلانهایی که فیلمبرداری کردم را تجسم میکنم و بسیار از این کار لذت میبرم و در واقع یکی از انگیزههایی که بخوابم این است که پلانها را در ذهنم تجسم کنم، دیدن کپی کار در رختخواب برایم در سالهای اول کارم و اینکه نتیجه کارم را ببینم پرده کپیکارها را میبردم خانهام و شب مینشستم وسط رختخواب و دونه دونه نگاه میکردم و میریختم بر روی رختخوابها تا کثیف نشوند و گرد و خاک نگیرند.
بعد هم با دقت جمعشان میکردم که نفهمند من این کار را کردهام. مثلاً در آن دوره فیلم تجربه را کار میکردیم. یک روز نمیدانم چی شد که کیارستمی به من گفت کپی کارها را قبلاً دیدهای گفتم نه.
کیارستمی گفت به نظرم یکی از پردهها دیده شده و من ماجرا را برای او تعریف کردم که شب از لابراتوار گرفتم و شبانه در رختخواب نگاهش کردم. تنها کسی که میدانست فکر کنم امیر نادری بود.
- هر کدام از این چهار فیلمی که امسال از شما اکران شد را با یک ویژگی بصری و تصویری توصیف کنید؟
- «سنگ، کاغذ، قیچی» که یک فیلمنامه اکشن داشت و یک سکانس داشت که من شخصاً فیلمنامه را که خواندم، برایم جذابیت داشت آن سکانسی که شخصیت فیلم را میانداختند در گاوصندوق و به هر حال این سکانس را که خیلی دوست داشتم و بعد هم سعی کردم برایم تجربهای تازه باشد.
در زمینه فیلمهای اکشن مخصوصاً آن قسمتهای تعقیب اتومبیل بعد هم که همکاری میکردم با آقای سهیلی و امین حیایی و سایر بچهها، برایم جذاب بود و تازگی داشت بعد هم فیلم «صحنه جرم، ورود ممنوع» یک فیلم خاصی بود چون در شرایط خیلی خاصی هم آن کار بهوجود آمد و قرار نبود 35 باشد، به هر حال خود ابراهیم شیبانی کاراکتر خیلی خوبی داشت پر از امواج مثبت بود.
پر از ذوق بود و خیلی دوست داشتم با حمید فرخ نژاد کار کنم، از هنرپیشههای مورد علاقهام بود و از قصه آن هم بدم نمیآمد تنها مشکل من با قصه آن قسمت آخر آن بود که فکر میکردم میشود در طول ساخت یک جوری نجاتش داد به هر حال تمام سعیام را به کار بردهام تا فیلمبرداری مناسب آن کار باشد و بعد هم «نقاب» که بار اولی که فیلمنامه را خواندم، فیلمنامه خیلی خوبی بود خیلی خوب نوشته شده بود، من فکر میکنم که فیلم نقاب میتوانست خیلی بهتر از این هم بشود، به هر حال آن هم تجربهای بود که خارج از ایران فیلمبرداری شد- دوبی- مدتی که ما در دوبی بودیم این کشور به جز گرد و غبار و ماسه و آسمان طوسی و کرم رنگ چیز دیگری نداشت اگر میبینید در آن فیلم آسمان آبی شده است، به مدد فیلتر و فیلمبرداری شده است.
به هر حال تجربه بدی نبود. بعد هم میرسیم به رئیس که خب در واقع در کنار آقای کیمیایی بودیم و من یکی از علاقهمندان پر و پا قرص ایشان هستم و لذت میبرم از اینکه، کنار ایشان باشم و بعد هم فکر میکنم باید بهتر از بقیه این 4 فیلم، فیلمبرداری شده باشد آن هم به سبب وجود آقای کیمیایی.
- یکی از ویژگیهای رئیس این است که خیلی کاراکتر داشت، این پر شخصیت بودن فیلم برای شما چطور بود؟
- این سؤال را باید آقای کیمیایی جواب بدهد.
- خوب شما به عنوان تماشاگر پاسخ بدهید.
- در رئیس فیلمنامه یک جاهایی خیلی خوب و یک جاهایی یک مقدار مشکل دارد. فکر میکنم این را خود آقای کیمیایی هم میداند و در طول ساخت هم سعی شد فیلم بهتر از فیلمنامه بشود که به اعتقاد من نسبتاً فیلم، بهتر از فیلمنامه است ولی به هر حال شما نمیتوانید معجزه کنید باید حتماً یک فیلمنامه خوب و قدرتمند در اختیارتان باشد تا بتوانید یک فیلم خیلی خوب را به وجود بیاورید. این توانایی کارگردان را نشان میدهد که فیلم بهتر از فیلمنامه شده است.
- اگر شما بخواهید جواب بدهید چه پاسخی میدهید؟
- بعضی وقتها شما در برابر شخصی قرار میگیرید که فکر میکنید کمتر اشتباه میکند. در نتیجه نمیتوانید یک جور دیگری برخورد کنید چون در کنار استادی هستید که کاملاً اشراف دارد بر همه چیز. در نتیجه من هم همین حالت را در طول ساخت فیلم رئیس داشتم و نمیتوانستم بیشتر از سهمم در ساختار تصویری آن یا در زمینههای دیگر آن دخالت داشته باشم. من فکر میکنم بخشهایی از این چیزهایی که میگویم را خود آقای کیمیایی میدانند.
- برخلاف رئیس که خیلی شلوغ است، شما فیلمهای آرام و با شخصیتهای اندک هم فیلمبرداری کردهاید. مثل کار با کیارستمی در کلوزآپ.
- وقتی من کلوزآپ را فیلمبرداری کردم، چیزی که آقای کیارستمی میخواست این بود که مشخص نباشد فیلمبرداری کار من است، در واقع یک فیلمی که اصلاً مشخص نباشد دارد فیلمبرداری میشود، فیلمنامه هم چنین چیزی را میطلبید. در آن فیلم نوع حرکات دوربین به طوری است که به نظر میرسد ناشیانه است و فیلمبردار حرفهای آن را کار نکرده است و همه اینها برمیگردد به آدم حرفهای که کارش را بلد و قادر است کار را با آنچهر تصویر شود تطبیق بدهد.
یک جایی باید به کمک صحنه بیایم و یک جاهایی هم حضورم باید احساس نشود خوب این برمیگردد به آدم حرفهای که کارش را انجام بدهد. پیکاسو آمده و سبک کوبیسم را به وجود آورده است و اگر کسی اطلاعات کافی نداشته باشد برای کوبیسم، فکر میکند پیکاسو نقاشی بلد نبوده است.
چون بلد نبوده، کوبیسم را به وجود آورده است. در صورتی که پیکاسو کلی آثار نقاشیهای کلاسیک دارد و در آنها بسیار بسیار در اوج قرار دارد آدمی مثل پیکاسو به یک تبحری رسیده که انتهای تبحر سبک کوبیسم است. البته من خودم را با پیکاسو مقایسه نمیکنم ولی آدم حرفهای، آدمی است که بتواند توانایی خودش را با آنچه قالب فیلمنامه اقتضا میکند تطبیق بدهد.
- در مورد فیلمبرداری دیجیتال چه نظری دارید، مثلاً چیزی که در خون بازی اتفاق افتاده است؟
- کار عجیبی نیست. چرا که دستگاه و سیستم آن را انجام داده است. مخالفتی با آن چیزی که در خون بازی اتفاق افتاد، ندارم و خیلی هم قابل تحسین است. بحث من با سینمای دیجیتال و سینمای 35 حرفهای، در زمینه حرفهای نیست چون به جایی رسیده است که شما میتوانید مثل نخود و لوبیا از فروشگاه آن را بخرید و در اتاقتان استودیو درست کنید و حالا آهنگ درست کنید، خوانندگی کنید و... یعنی همانقدر که ساخت و اجرای موسیقی را آسان کردهاند همانقدر هم ساخت فیلم، کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و... را آسان کردهاند.
شما بتوانید یک دیسک را بگذارید در کامپیوتر و به شما ریتمهای مختلف را میدهد شما اگر این صداهای مختلف را در کنار هم قرار بدهید یک هارمونی به وجود میآید و بعد این میشود موسیقی متن. ولی در واقع شما هیچ سازی را بلد نیستید بزنید حتی نت را هم نمیدانید.
اگر اینجوری موزیسین هستید، پس فیلمساز هم هستید. شما میتوانید بروید و یک دوربین بخرید 4 میلیون. هم برای شما HD میگیرد هم برای شما تصاویر متداول که 135 گفته میشود میگیرد. و با این میتوانید فیلم بسازید و این سیستم دارد همه کار را انجام میدهد.
شما یکسری تصاویر میگیرید و اینها را به هم وصل میکنید آیا به شما میتوان گفت فیلمساز. سینما را بهانه قرار دادهاند برای این که ابزار بفروشند، برای این که بگویند کی میگوید فیلمبرداری کار سختی است یا بازیگری یا کارگردانی؟ 4 میلیون بده و این را بخر تا بفهمی چهقدر آسان است.
شخص میرود یکسری تصویر از مادر و پسرخاله و پدربزرگ به هوای تفریح میگیرد و بعد یکسری تصاویر از مزار و قبرستان میگیرد سپس آنها را به هم متصل میکند و بعد میگوید من کارگردان هستم فیلمبردار هم هستم آنهایی هم که جلوی دوربین هستند، بازیگر هستند. بعد هم میگوید من سناریویی نداشتم.
این شده یکجور چرخش اقتصادی کارخانهها. سونی میخواهد با هیتاچی رقابت کند هیتاچی میخواهد با پاناسونیک رقابت کند... بعد میآیند این جا و برای ما یک سمینار میگذارند که اصلاً در چیز اولیه آن ما هنوز گرفتاریم و هنوز در کشور ما راه نیافتاده است بعد سمینار میگذارند و به ما میگویند این دوربین این توانایی را دارد نسبت به این یکی دوربین و کمپانی این ویژگیها را دارد. در سال 2000 در آمریکا قرار بود فیلمی را فیلمبرداری کنم و قرارداد بسته بودم.
برای دیدن لوکشینها به اتفاق کارگردان این فیلم، سفری به پایتخت چک داشتیم و این فیلم به دلیل ماجرای یازده سپتامبر ساخته نشد، وقتی که در مقدمات اولیه بودیم اسم این پروژه دراکولای سبزیخوار بود. ما در دفتری که بودیم در هفته چندین بار از طرف کمپانی آقای لوکاس مراجعه میکردند و به خود بنده انواع پورسانتها را پیشنهاد میکردند تا من این فیلم را دیجیتال بگیرم. خیلیها میآیند بررسی میکنند اگر صحنهای را زنده بخواهند بگیرند 2 میلیون دلار خرج دارد و اگر بیایند این را تلفیق فیلمبرداری 35 و ترکیب دیجیتال و ترکیب CGI را حساب کنند و مثلاً بشود 500 هزار دلار؛ 500 هزار دلار را انتخاب میکنند.
در آنجا آنها صحنه اکشن را زنده میگیرند یعنی یک اتومبیل با جرثقیل آویزان است و یک هلیکوپتر از یک جرثقیل دیگر آویزان است (ماکت هلیکوپتر در ابعاد واقعی) این 2 جرثقیل این 2 تا را در یک جایی به هم میکوبند و انفجار صورت میگیرد و انفجار صورت میگیرد؛ زنده فیلمبرداری میکنند و در ابعاد واقعی تنها کاری که قرار است بعداً با کامپیوتر انجام بدهند سیمهای وصل به این اتومبیل و هلیکوپتر را پاک کنند. ما اگر این را ببینیم شاید بگوییم ببین کامپیوتر چه کرده است.
- چرا در اکثر فیلمهای ما رنگ دیده نشده و هالهای خاکستری فیلم را در بر گرفته است؟
- رنگ دیده میشود ولی این داستان از این جا شروع میشود که اولاً ما مشکلات لابراتور داریم. لابراتوارها در ظهور رنگها مشکل دارند، مشکلات دارویی دارند و قناعت کردن در مصرف این داروهای شیمیایی.این قناعت کردن ادامه دارد در مورد نگاتیو هست... و دیگری مسئله سینماهاست.
بعضی از سینماها به دلیل این که نور آپارات خیلی کم است رنگها را شما نمیبینید در نتیجه این به حساب این میآید که این فیلم رنگ ندارد، اگر این فیلم را در سالن خوب ببینید متوجه میشوید چقدر رنگش خوب است مثلاً من فیلم رئیس را سینما اریکه ایرانیان دیدم و بسیار از رنگ لذت بردم به دلیل این که سالن استاندارد لازم را داشت من نمیتوانم پاسخ شما را درست بدهم، چون سیستم نمایش مشکل دارد.
- خودتان کدام کارتان را بیشتر از همه دوست دارید؟
- من خیلی از کارهایم را دوست دارم نمیتوانم از یکی اسم ببرم. 10-15 تایی هستند مثلاً بایسیکلران، خط قرمز، حکم، رئیس، خانه خلوت، اپیزود سوم دستفروش، آبادانیها، تجربه،گزارش، ساز دهنی و...