سال گذشته بود که به بهانه اکران عمومی فیلم «خاک و مرجان» در همین ستون از اهمیت تصویر مهاجران افغان در سینمای ایران سخن گفتیم.
موضوع موضوع تازهای نیست و بحث کماکان حائز همان میزان اهمیت است اما اکران عمومی فیلم «چند متر مکعب عشق» فرصتی است برای یادآوری این واقعیت که یک فیلم به صرف پرداخت به مهاجران افغان نمیتواند یک اثر ماندگار و اثرگذار شود.
اشتباه نشود؛ بحث بر سر این نیست که فیلم جمشید محمودی شاهد مثالی برای این دست تولیدات مصرفی و سفارشی است بلکه برعکس.
«چند متر مکعب عشق» بیش و پیش از آنکه فیلمی درباره یک گروه و یک طیف از آدمها باشد، درباره «آدمیت» است. روایت محوری فیلم حول «عشق» شکل میگیرد و بارور میشود و از این منظر فیلم میتواند فارغ از دغدغهها و الزامات جغرافیایی در هر مختصاتی دیده و احتمالا پسندیده شود.
این ویژگی مشترک اغلب آثار سینمایی ماندگار است. البته این ماندگاری درجه و رتبهای دارد که به دیگر پارامترهای کیفی یک فیلم ارتباط مستقیم پیدا میکند. درباره «چند متر مکعب عشق» هم همین نکته صادق است.
فیلم اثری زنده و تإثیرگذار بر مخاطب است اما به دلایلی در حدفاصل تعیینشدهای نسبت به مرز تبدیل شدن به یک شاهکار سینمایی متوقف مانده و از آن پیشتر نمیآید.
این مرز دقیقا همان نقطهای است که ارزش کیفیت «داستانگویی» بر سر «ایده اولیه» سنگینی میکند و آنجاست که فیلم نمیتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
این همان نقطهای است که ایدههای فیلمساز و توانمندی بازیگران دیگر نمیتوان خلاء آن را پر کند و فیلم نهایتا در مرز یک اثر خوب و دوستداشتنی باقی میماند و تبدیل به شاهکار نمیشود.
با این همه اما تماشای فیلم سینمایی «چند متر مکعب عشق» را نباید از دست داد. یکی از سالمترین و سادهترین روایتهای عاشقانه سینمای ایران در سالهای اخیر که به راحتی و با طیب خاطر میتوان به تماشایش نشست و با دغدغه و حسرتهای کاراکترهایش همراه شد.
فیلم داستان عبدالسلام مهاجر افغانی است که به همراه دخترش در یک کارگاه مشغول به کار است. صابر کارگر ایرانی عاشق دختر او میشود اما عشقی که فرجامش را هیچ کس نمیداند.
ایده محوری و تأثیرگذار فیلم فرجام همین عشق است که برادران محمودی (جمشید در مقام کارگردان و نوید در مقام تهیهکننده) به بهترین شکل توانستهاند آن را به تصویر درآورند. شاید این فیلم عاشقانه بتواند بر نگاه ما به این همسایگان مهاجر هم تأثیر بگذارد!
منبع:همشهري جوان