گروهي كه بيهيچ چشمداشتي به بچههاي گروه سني ابتدايي تا دانشجو كمك درسي ميكنند؛ آن هم در دروس سخت و فرّار مثل رياضي، فيزيك، زيست، ادبيات و... . در واقع گروه تعالي همه تلاشاش را ميكند تا به جاي دادن ماهي به بچههايي كه توان مالي براي آموزش و يادگيري ندارند، ماهيگيري يادشان بدهد، به همينخاطر هر 3ماه و بهمدت 3روز بچههايي كه تحت پوشش اين مؤسسه هستند ميدانند كه چطور خود را به محل برگزاري اردو برسانند و پشت نيكمت بنشينند تا به قول خودشان «مهندس كمك» شوند.
- گردهمايي در سراي محله اوين
به محض ورودمان به سراي محله اوين، زنگ تفريح به صدا درميآيد. بچهها با شيطنت پلههاي راهرو را دوتا يكي پايين ميآيند. بعضي از آنها سر به سر همكلاسيها ميگذارند و بعضي ديگر خود را به گوشهاي از حياط ميرسانند و در كنجي از حياط دور هم جمع ميشوند. آنها از محلههاي مختلف به اينجا آمدهاند؛ گلابدره، شوش، فرحزاد، شهرري و... . اما وجه اشتراك همگيشان در يك چيز است؛ نداشتن توان مالي. درحقيقت اين بچهها چه پسر و چه دختر در خانوادههايي زندگي ميكنند كه قادر هستند از عهده نيازهاي ابتدايي فرزندانشان برآيند اما به قدري بودجه ندارند كه نيازهاي آموزشي فرزندان خود را تأمين كنند. از اين جهت فرزنداني كه در اين خانوادهها بزرگ ميشوند استعدادشان به خوبي شناخته نميشود يا گروهي از آنها بهخاطر ضعف تحصيلي امكان دارد از نيمه راه، درس و مدرسه را رها كنند چراكه گروهي از همين كودكان، بچههاي كار هستند و نانآور خانواده؛ از اين جهت انگيزه چنداني براي درس خواندن ندارند. اما امروز اين بچهها با قرار گرفتن در يك كلاس، پيش همسن و سالان خود كه در وضعيت مشابهي مثل خودشان بهسرميبرند، هم حس رقابت پيدا ميكنند و هم انگيزهشان براي درس خواندن بيشتر ميشود. آنها اين شرايط را مديون گروهي هستند كه همگيشان تازه نفس، جوان و پر از حس انسان دوستياند؛ پسران و دختران جواني كه بچههاي خيريه تعالي آنها را بهعنوان مربي و كمكمربي خود ميشناسند و غير از مسائل درسي، مشكلات زندگيشان را با آنها درميان ميگذارند يا همراه اين نيروي خيرخواه به اردوهاي علمي و تفريحي ميروند.
آنها در اين دورهميهاي فصليشان 3روز و 2شب در كنار هم هستند. درس ميخوانند، استراحت ميكنند، ناهار، شام يا صبحانه ميخورند، در سالن آمفيتئاتر پاي برنامههاي تفريحي و سرگرمي مينشينند يا انرژي خود را براي كارهاي خيرخواهانه صرف ميكنند تا آنها هم رسم انسان دوستي را از همين سن كم ياد بگيرند و ملكه ذهنشان شود.
- خالهها و عموهاي صورتي
عليرضا محمددوست مدت زيادي است كه عضو مؤسسه خيريه تعالي شده است. او هم مثل ديگر همراهانش در اين مؤسسه، خيلي اتفاقي به اينجا آمد و پس از گذراندن دورههاي آموزشي لازم و شناخت كامل خودش، كار را در اين مؤسسه شروع كرد. حالا او هم يك عموي صورتي است؛ اصطلاحي كه بچههاي تحت پوشش اين مؤسسه به مربيهاي خود نسبت دادهاند. آقاي محمددوست ميگويد: «اين پايگاه از سال 85 و با مجوز پليس امنيت و سازمان ملي جوانان شكل گرفت. در واقع هدف اين مؤسسه را دغدغههاي آموزشي تشكيل داده و هدف ما آموزش به كل اقشار جامعه است. من زماني كه وارد خيريه تعالي شدم يك دوره كلاس را پشت سر گذاشتم. اين كلاسها كمك ميكند تا شما اول بهخودتان كمك كنيد، نيازهاي خود را بشناسيد و كمبودهاي شخصيتيتان مثل پايين بودن اعتمادبهنفس، صحبت نكردن در جمع و... را برطرف كنيد. بعد از آن ميتوانيد عضو گروه شويد و به بچههايي كه نيازمند كمك هستند، كمك كنيد».
گرچه مديريت اين مؤسسه با خانم قبادي است اما همه كارها در اينجا بهصورت شورايي برگزار ميشود. كسي مدير كسي نيست و گروهي كه مشغول بهكار هستند كارها را بهصورت گروهي ميان خودشان تقسيم ميكنند. رنگ لباس همگي آنها صورتي است و از اين جهت بچهها مربيها و دستاندركاران اين مؤسسه را با عنوان خالهها و عموهاي صورتي ميشناسند؛ «ما هر فصل 70تا 80 نفر داوطلب داريم و جالب است بدانيد كه ابتدا كار خود را با بچههاي بم شروع كرديم. هدفمان اين بود كه براي آنها كاري انجام بدهيم، به همينخاطر با چند مركز تحت نظارت سازمان بهزيستي در تهران صحبت كرديم و بچههاي تحت پوشش اين مراكز را با بچههاي بم هماهنگ كرديم تا آنها با قرار گرفتن در كنار بچههاي بهزيستي متوجه شوند كه تنها خودشان نيستند كه مشكل دارند. ضمن اينكه ما براي كمك به آنها دورههاي آموزشي برگزار كرديم تا اين بچهها بهخاطر مصيبت وارده، از درس و مدرسهشان عقب نيفتند و ذهنشان درگير درس شود.» گروه خيريه تعالي بهمدت 2سال و با فواصل زماني براي اين بچهها اردو يا كلاسهاي درسي برپا ميكرد و تابستانها هم برنامههايي براي سرگرمي و تفريح آنها ميچيد.
- هم بچهها هم مادرانشان
البته تنها بچهها نيستند كه تحت پوشش اين خيريه هستند بلكه زنان سرپرست خانوار نيز مدتي با حمايتهاي اين مؤسسه درآمدزايي ميكردند؛ مثل بازارچه يا غرفههايي كه آنها براي زنان سرپرست خانوار برگزار ميكردند. در حال حاضر مادرها و حتي گاهي پدران بچههايي كه تحت پوششهاي آموزشي اين مؤسسه قرار ميگيرند نيز در كلاسهاي آموزشي مثل مهارتهاي زندگي و... شركت ميكنند. از طرفي خالهها و عموهاي صورتي يا همان مهندسان كمك به اين خانوادهها كمك ميكنند تا بخشي از مشكلاتشان حل شود؛ «يكي از خاطرات جالب ما اين بود كه از چند بچه وقتي پرسيدند ميخواهيد چكاره شويد گفتند مهندس كمك. اين جمله براي ما خيلي عجيب بود و وقتي بيشتر از بچهها پرسوجو كرديم متوجه شديم كه آنها در تصورشان اين بوده كه مربيها و سرپرستان مؤسسه رشتهاي به اسم مهندسي كمك را خواندهاند كه الان به اين بچهها كمك ميكنند.»
- كمك درسي در دورههاي سهروزه
گرچه اين مؤسسه كارش را با چند نهاد و منطقه كوچك شروع كرد اما كمكم با زياد شدن تعداد داوطلبان براي كمكرساني به بچهها، خانوادههايي كه به اين مجموعه اضافه ميشدند هم بيشتر شدند. نرگس زارعان يكي ديگر از اعضاي اين مجموعه ميگويد: «جداي از مراكز بهزيستي، كارمان را با بچههاي شهرري و شوش هم پيش برديم اما به مرور زمان، بچههاي مناطق قيامدشت، پاكدشت، خاك سفيد و... هم به ما اضافه شدند».
به گفته خانم زارعان اين بچهها شامل خانوادههايي هستند كه ميتوانند هزينه زندگيشان را تأمين كنند اما قادر به تأمين هزينهاي آموزشي خود و فرزندانشان نيستند. بد نيست بدانيد اعضاي مجموعه در نخستين قدم، بچههاي نيازمند به دورههاي آموزشي را از طريق سراي محله هر منطقه شناسايي ميكنند. عليرضا محمددوست در اينباره ميگويد: «آن اوايل وقتي اين بچهها شناسايي ميشدند، ما داوطلبها را در قالب گروههاي دونفره به خانههاي اين بچهها اعزام ميكرديم. اما كمكم با گستردهشدن كار، تصميم بر اين شد كلاسهاي كمك درسي در قالب دورههايي در طول سال برگزار شود؛ مثلا ما در هر فصلي اين بچهها را بهمدت 3روز دور هم جمع ميكنيم تا در كلاسهايمان شركت كنند».
در واقع اين بچهها در طول سال در مدرسه درسهاي خود را ميخوانند اما در اين كلاسها كه با عنوان كمكدرسي برگزار ميشود اين دروس دوره و مرور ميشود؛ مثل همين 3روز آخر هفتهاي كه ما به سراي محله اوين رفتيم و موفق شديم تا در جمع صميمي و دوستانه اين بچهها و مربيهايشان حضور داشته باشيم.
«يادم هست آن اوايل بچهها تصور ميكردند ما ميتوانيم وسايل مورد نياز آنها را تأمين كنيم. يكي از ما كامپيوتر ميخواست و ديگري پلياستيشن اما وقتي اين بچهها پايشان به مجموعه باز شد متوجه شدند كه هدف ما، تنها صرف هزينه براي آموزش آنهاست؛ چه آموزش فرهنگي و مهارتهاي زندگي و چه آموزش دروسي كه در مدرسه ميخوانند.» حالا اگر بچهها در طول سال و در درسهاي فيزيك، شيمي، ادبيات، علوم و... كم كاري كرده باشند در اين مؤسسه اشكالاتشان برطرف خواهد شد؛ «ما براي اين بچهها از بيرون معلم ميآوريم تا بهصورت تخصصي با آنها كار شود اما كار داوطلبان اين است كه در اين 3روز برنامههايي را بهصورت گروهي بهدست ميگيرند و به امورات بچهها رسيدگي ميكنند».
- ماجراي يك آش نذري
بچههايي كه به اين مؤسسه خيريه ميآيند از هر قشري هستند. حتي عدهاي از آنها كودكان كار محسوب ميشوند، به همينخاطر چندان عجيب نيست كه آنها با ادبيات خاص خودشان صحبت كنند كه شايد چندان مورد علاقه افراد ديگر نباشد اما عجيبتر از آن، اين است كه اين بچهها با رفتوآمدهاي دورهاي به اين مجموعه حتي ادبيات درست صحبت كردن را هم ياد گرفتهاند. نرگس زارعان وقتي صحبتها به اينجا كشيده ميشود، ميگويد: «كلاسهاي مهارتهاي زندگي و رفتاري، اين بچهها را متحول كرده است. آنها به خوبي ياد گرفتهاند كه در جمع حرفهاي زشت به زبان نياورند، وقتي با خانمها روبهرو ميشوند حرفهاي زشت نزنند و دركل همه آنها نسبت به روز اولشان كه به اين مؤسسه ميآمدند، خيلي بهتر شدهاند. حالا فضاي اينجا به قدري قابل اطمينان شده كه خانوادههاي اين بچهها با آغوش باز اجازه ميدهند فرزندانشان 3روز در اين مؤسسه كنار يكديگر و كنار ما باشند». البته اين بچهها در كنار همه آموزشهايي كه ميبينند با مفاهيمي همچون صداقت، درست صحبت كردن، انساندوستي و مسئوليتپذيري هم آشنا ميشوند.
عليرضا محمددوست خاطره جالبي را از ماحصل اين كلاسها برايمان تعريف ميكند؛ «يكبار يادم هست كه اين بچهها خودشان به تنهايي تصميم گرفتند كه كار كنند، پول حاصل از كارشان را جمع كنند، سبزي آش بخرند. آنها اين سبزي را بهدست ما رساندند و ما در مؤسسه آش پختيم و بچهها خودشان اين آشها را بردند و در ميان كودكاني ضعيفتر از خودشان پخش كردند. در واقع بچهها ياد گرفتهاند كه نسبت به افراد ضعيفتر از خودشان مسئول باشند و بيتفاوت از كنارشان عبور نكنند.» به همينخاطر يكي از برنامههاي اينجا اين است كه بچهها در خريد و پخش نذورات حضور داشته باشند و تجربه كارهاي اينچنيني را هم بهدست آورند.
- كودكاني شاد شاد
در كنار تمام كلاسهاي آموزشي، مؤسسه خيريه تعالي برنامهاي باعنوان كودكان شاد را هم در ليست خود دارد. اما اينكه ماجراي اين برنامه چيست را بايد از زبان عليرضا محمددوست بخوانيد؛ «در كودكان شاد ما بچهها را همراه مادرانشان به اردوگاههاي تفريحي ميبريم، آنهم بهمدت يك هفته. در اين دورهها بچهها با يكسري كارهاي كارگاهي مثل نجاري، مجسمهسازي و... آشنا ميشوند. آنها در اين كلاسها استعداديابي ميشوند و اگر خودشان پيگير ماجرا باشند ما به آنها كمك ميكنيم تا علاقهشان را دنبال كنند. در واقع آنها يك قدم بايد بردارند تا ما 2قدم كمكشان كنيم؛ مثلا اگر بچهاي علاقه به كامپيوتر داشته و پيگير باشد ما به او كمك ميكنيم تا وسايل آن را بخرد. اينطوري هم او علاقهمندتر ميشود و هم ما از پيشرفت اين بچهها خوشحال ميشويم.» سمينار، بازراچههاي خيريه، برگزاري غرفههاي فرهنگي، پروژههاي فرهنگي و تفريحي مثل كودكان شاد از سري برنامههاي اين مؤسسه است. هزينهها هم از طريق كمكهاي مردمي و پروژههايي تأمين ميشود كه مؤسسه انجام ميدهد.
- بچههاي محله ما معرفت بيشتري دارند
آيدا يكي از كودكان تحت پوشش اين مؤسسه است. او بسيار كمحرف است و به گفته خودش بيشتر فكر ميكند و گوش ميدهد تا اينكه بخواهد حرف بزند. او دوست دارد رشته رياضي را دنبال كند و به همينخاطر دورههاي رياضي را در اين مؤسسه پشت سر ميگذارد. او خيلي اتفاقي با اين مجموعه و از طريق سراي محلهشان با مؤسسه خيريه تعالي آشنا شد و تحت پوشش قرار گرفت. خانواده او كه ميدانستند فرزندشان به درسخواندن علاقه زيادي دارد اجازه دادند در اين كلاسها شركت كند. آيدا هيچ مشكلي ندارد كه با بچههايي از مناطق ديگر سر يك كلاس بنشيند. او از آنها هم چيزهاي زيادي ياد گرفته و خاطرات جالبي در ذهن دارد. يكي از خاطرات جالب او بر ميگردد به پخش غذا در ميان مردم؛ «خيلي جالب بود. خودمان خريد كرديم، خودمان در پخت غذا كمك كرديم و خودمان هم بين مردم غذاها را پخش كرديم. غذاها را به هر كسي كه دلمان ميخواست ميداديم و ارتباط گرفتن با آدمهاي ديگر برايمان خيلي جالب بود.» اما به غير از آيدا بچههاي زياد ديگري هم هستند كه در اين مؤسسه حضور دارند و تعدادشان به بيش از 100نفر ميرسد. مهدي 13سال دارد اما نسبت به سن و سالش جثه ريزي دارد.
او ساكن گلابدره است و در اين مؤسسه با بچههاي منطقه شهرري دوست شده. خودش ميگويد: «بچههاي محله ما معرفت بيشتري دارند و باحالتر هستند». مهدي در ابتداي ورودش به اين مؤسسه خيلي شلوغ بود و به گفته نرگس زارعان زياد تمركز نداشت اما حالا يكي از بچههاي نمونه مؤسسه است. مهدي درباره آشنايياش با اين مؤسسه ميگويد: «من از طريق رفقايم با اينجا آشنا شدم. آنها ميگفتند اين مؤسسه، ما را به موزه و جاهاي تفريحي ميبرد، به همينخاطر من هم عضو شدم اما بعدها به درس علاقه بيشتري پيدا كردم چون ميخواهم مهندس معمار شوم». مهدي ميخواهد اول خانه خودشان را درست كند و بعد خانههاي زيبايي براي مردم شهرش بسازد. او از وقتي وارد اين مجموعه شده درسهايش هم خوب شده است. خودش ميگويد: «قبلا رياضي تك ميگرفتم اما الان در رياضي نمرهام 18يا 19ميشود». خانوادهاش هم او را تشويق ميكنند تا همت خود را براي ادامه دادن درسهايش از دست ندهد.