او با ساخت سريال «كيف انگليسي» نشان داد كه توان ارائه نشانههاي حقيقي از آنچه بر ملت ايران در اين برهه زماني گذشته، دارد. دري سپس با ساخت سريال «كلاه پهلوي» به بخش ديگري از تاريخ در عصر پهلوي پرداخت تا حكايت كشف حجاب را در يك درام پركشش به تصوير بكشد. با او در اين گفتوگو درباره اهميت سريالسازي در حوزه تاريخ معاصر صحبت كرديم و اينكه چگونه چنين آثاري ميتواند براي مخاطب امروزي همچنان پرجاذبه باشد. دري علاقهمند است تا كارش را در اين عرصه با ساختن بخش دوم سريال كيف انگليسي در مقطع پيروزي انقلاب اسلامي ادامه دهد تا سهگانه سريالياش به تكامل و نتيجه برسد.
- شما از جمله كارگردانهايي هستيد كه بخش قابلتوجهي از آثارتان به روايت تاريخ معاصر اختصاص يافته است. تصور ميكنيد كه ساخت چنين سريالهايي چند دهه پس از رخداد آنها و براي مخاطبان امروزي ميتواند جذاب باشد؟
بله. مخاطب امروز و جوانهاي ما علاقهمندند با تاريخ كشورشان آشنا شوند. سريالسازي يكي از روشهايي است كه ميتواند به شكل صحيح انتقالدهنده واقعيتهاي تاريخ معاصر به نسلهاي آينده باشد. تجربه بنده نشان داده كه اگر ساخت سريالها به درستي انجام شود و در مقطع مناسبي نيز روي آنتن برود ميتواند مخاطب زيادي را جذب كند.
- ساخت اينگونه سريالها چه مشكلات و محدوديتهايي برايتان به همراه آورده است؟
ما در روايت تاريخ پهلوي با محدوديتهاي بصري مواجه هستيم. بازيگران ما در اين سريالها بايد محجبه باشند و مخاطب امروز ممكن است با اين وجه از كار خوب كنار نيايد. اين ديگر وظيفه ماست كه بتوانيم اين ماجرا را باورپذير كنيم. مثلا مردم در سريال كيف انگليسي پذيرفته بودند كه بانويي كه با كلاه نمايش داده ميشود، يعني اينكه او در آن دوران بيحجاب بوده اما مخاطب امروز حتي اين را هم نميپذيرد. اين حق جوان ماست كه مطابق با مسائل شرعي، سريالي ببيند كه هم آموزنده باشد، هم روشنگر و هم از تكنيكهاي جذب مخاطب استفاده كند. تكرار و ادامه سريالها هم مشكلي را ايجاد نميكند. چرا سريال پايتخت، ۳بار ساخته شد؟ چون مردم خواستند. همين اتفاق ميتواند براي سريالهايي كه روايتگر تاريخ معاصر كشورمان هستند هم رخ بدهد. بعد هم سريالهاي تاريخي را بايد هفتگي پخش كنيم. اين اتفاق خوبي نيست كه سريالها در ايران هر شب پخش شوند. اين يك آفت است كه ما شاهد آن هستيم و براي همين كيفيت كارها هم تنزل پيدا ميكند و مردم دائما تنها يكسري بازيگر را در اين سريالها ميبينند. اما صرفنظر از تمام اين مسائل فني، بهنظر من نكته اساسي در انتقال تاريخ به نسلهاي آينده اين است كه در اين انتقال صادق باشيم، حالا چه سريال، چه فيلم، چه كتاب و چه... بايد صداقت را دراين حوزه افزايش دهيم.
- منظورتان از صداقت چيست؟ مگر در ساخت سريالهاي تاريخي يا نوشتن كتاب و يا تهيه يك پژوهش ميتوان مبنايي ديگر را نيز قرار داد؟
ببينيد! جوان امروز ما با وجود اين همه شبكههاي ماهوارهاي امكان انتخاب دارد. از طرفي، شبكههايي وجود دارند كه حقيقت تاريخي را آنگونه كه بوده نشان نميدهند. آنها با بهرهمندي از جذابيتهاي بصري و شكل و شمايل جذاب ميخواهند حرفشان را به كرسي بنشانند. حالا اين وظيفه ماست كه بياييم و با ارائه راهكارهاي مناسب با نسل امروزمان ارتباط برقرار كنيم. هر چه سريالها، كتابها، فيلمها و ديگر آثار هنري اين حوزه ما رنگ و لعاب ساختگي كمتري داشته باشند و تنها شعار گونه عمل نكنند ميتوانند مخاطبان بيشتري را به سوي خود جلب كنند. وقتي تاريخ مستدل با يك درام و داستان روايي جذاب همراه شود حرفهاي خودش را ميزند و مقبول هم ميافتد؛ اتفاقي كه درباره سريال كيف انگليسي افتاد و جواب هم داد.
- سريال كيف انگليسي درست از جايي شروع ميشود كه ايران تحت اشغال نيروهاي متفقين قرار دارد. اين بخش از تاريخ را ميتوان با روند انقلاب اسلامي مرتبط دانست؟
بله. كشور ما در ۲ جنگ جهاني تأثيرپذير بود و صدمات زيادي ديد و همه ما كم و بيش از آن مطلع هستيم اما اين جنگها شايد محاسني هم براي ما به همراه داشت. ما امكانات و زيرساختي نداشتيم، وقتي اشغالگران وارد ايران شدند با خودشان مظاهر صنعت و فناوري آن زمان را آوردند. مثلا مردم تا آن زمان چيزي به نام هواپيما و تانك نديده بودند و يك جورهايي چشم و گوششان باز شد. از طرفي، وضعيت سوادآموزي در دوره پهلوي اول بهتر شده و بخشي از مردم كاملا تشنه آموختن بودند، به همين دليل شروع سريال را ميتوان يكي از پايههاي جنبش مردم ايران دانست؛ جنبشي كه پس از پهلوي اول در هر دهه خودش را بروز ميدهد تا به سال ۱۳۴۲ ميرسد و پس از آن نيز با رهبري حضرت امام(ره) گره ميخورد تا در سال ۵۷ به ثمر مينشيند.
- شايد خيليها بخواهند با توليد آثار هنري، تاريخ انقلاب اسلامي را به نسلهاي جديدتر انتقال دهند. خودتان فكر ميكنيد كه رمز پرمخاطبشدن سريالهاي شما در اين زمينه چه بوده؟
وقتي كه ما ميخواهيم سراغ حوزه نمايشي و دراماتيك برويم خيلي از پارامترها را بايد درنظر بگيريم. همه كساني كه ميخواهند انتقالدهنده اين تاريخ باشند بايد به يك سؤال مهم پاسخ دهند.سؤال اين است كه ذائقه مردم چيست؟ درخصوص سريالهاي خودم بايد بگويم كه اعتقاد داشتم سريالي بسازم كه كاملا ساخته ذهن نويسنده باشد و همه شخصيتهاي آن به نوعي از زاويه ديد او تعريف شوند. جامعه ما در مرحلهاي است كه دوست دارد اين نوع درام را ببيند. جذابيت اين نوع سريالسازي در شخصيتهاي آن است. وقتي شما سراغ طبقه فرودست جامعه ميرويد، به نظر من پيچيدگيهاي خاصي براي دراماتيك كردن داستانتان نداريد. اين اتفاقها تنها در ۲ طبقه اجتماعي رخ ميدهد؛ در طبقه حكومتي جامعه و همينطور طبقه بورژوا. جذابيتهاي بيروني آن شخصيتها و توطئههايي كه ميكنند، با بيگانه زدوبند دارند و... چينش اين شخصيتها در كنار يكديگر برايم جذاب بود و ميديدم كه جوانها هم به اين جريان علاقهمندند. اما قصدم از ساخت اين سريالها، زدن چوب به مرده نبود. معتقد بودم واقعيتهاي تاريخ نظامي كه فروپاشيده براي نسل جواني كه امروز دارد زندگي ميكند به راحتي قابل تحريف است و همينطور هم شد. درست همزمان با پخش سريال كلاه پهلوي، مجموعهاي از يكي از شبكههاي ماهوارهاي پخش شد كه رضاخان را يك چهره ملي و يك طالب اصلاحات نشان ميداد. جوان امروز ما هم بهدليل ضعف فيلمها و سريالهاي داخلي و يا تلويزيون ممكن است مجذوب آن نوع مجموعهها بشود. آنها تحريفات آن شبكهها را ميبينند و خوششان ميآيد و ميگويند رضاخان ميخواست ايران را همرديف كشورهاي توسعهيافته قرار دهد. همان قدر كه ديگران براي تحريف واقعيتهاي تاريخي تلاش ميكنند، ما هم بايد براي نشاندادن واقعيتهاي آن زمان تلاش كنيم. حتي تلاش ما بايد بيشتر هم باشد.
- جالب اينكه شخصيتهاي اول هر دو سريال شما شباهتهاي زيادي به هم دارند و هر دو مدعي تغيير در جامعه هستند!
بله. بهخاطر اينكه اين تيپ نسل جوان بودند كه وارد عرصه قدرت ميشدند اما مقام و جايگاهشان با هم متفاوت بود؛ منصور اديبان يك تحصيلكرده بود كه در عرصه مطبوعات وارد كار شد و فرخ باستاني در نقش يك فرماندار. حالا همين سريال كيف انگليسي ميتواند ادامه پيدا كند. اين سريال درست زماني كه جريان مصدق شروع ميشود به پايان ميرسد. حالا ما با ادامه اين سريال ميتوانيم ببينيم منصور اديبان كه گرفتار نقشههاي حكومت شده ميتواند خودش را نجات بدهد يا نه.
- اما شما در سريال دومتان به تاريخ گذشته رجعت كرديد و سراغ ساخت ادامه كيف انگليسي نرفتيد؟
نه. اين يك سهگانه بود كه بايد ساخته ميشد؛ يعني قبل از اين دو سريال من فيلمي ساختم به نام لژيون كه به دوره حاكميت محمدرضاشاه در ابتداي دهه50 ميپرداخت. موضوع فيلم هم راجع به مداخلات فراماسونرهاي نوپا در ايران و دربار بود. فيلم پيچيدهاي بود كه پس از توليد، زمانش براي اكران سپري شده بود. من پس از آن، سريال كيف انگليسي را ساختم. در واقع ابتدا بايد كلاه پهلوي ساخته ميشد، بعد سريال كيف انگليسي و در نهايت فيلم لژيون تا اين سهگانه كامل شود.
- يك نكته اساسي هم در اين شيوه، انتقال واقعيتهاي تاريخ معاصر به نسلهاي ديگر، استفاده از مورخان شناختهشده و حرفهاي است، اينطور نيست؟
بله، شايد اگر مورخيني مثل دكتر شهبازي پاي كار نبودند و ما از حمايتشان بهرهمند نميشديم اين اثر به يك فاجعه تبديل ميشد! تازه، كلاه پهلوي يك سريال «الف ويژه» بود و معمولا اينطور است كه به اين نوع سريالها زياد انتقاد وارد نميكنند؛ چرا كه يك طرح ملي است و بايد حداقل كامل آن را نگاه كنند و بعد به قضاوت بنشينند. سريال كلاه پهلوي به لحاظ ميزانسن، طيفبندي شخصيتها و تعدد آنها و ادغام كردن يك داستان اصلي در چند داستان فرعي يك ابداع بهشمار ميرود و شما خواهيد ديد در آينده چند فيلم سينمايي ميتواند از درون همين سريال شكوفا شود.
- پشت صحنه كلاه پهلوي
خيليها معتقدند كه مردم از سريال كيف انگليسي استقبال بيشتري كردند و كلاه پهلوي، آنقدرها مورد توجه قرار نگرفت. سيدضياءالدين دري در اين خصوص ميگويد: «اين حرف را به اين شكل قبول ندارم. اين را دارند به مردم تلقين ميكنند؛ اولا كيف انگليسي زماني پخش شد كه ماهواره به اين شكل در جامعه نبود. نسل هم اين نسل نبود. سريال كيف انگليسي ۱۳ قسمت بود و كلا ۱۵شخصيت داشت. اين سريال به لحاظ اسلوب درامنويسي روي شخصيت اديبان و مستانه شكل گرفت. جامعه ما هم اين نوع درام تك شخصيتي را شناخته بود. من در اين سريال، گامهاي نويي برداشتم و بهطور مثال براي نخستينبار شخصيت يك روزنامهنگار را مطرح كردم. از طرفي، پايان سريال هم كاملا باز بود كه من نام آن را تفكربرانگيز ميگذارم. اصلا ساخت چنين سريالهايي در كشور مصداق نداشت و بيننده بايد دائم به گذشته رجعت ميكرد تا نكات ريز را در طول سريال پيدا و زواياي جديد را كشف كند. راستش را بخواهيد، خيليها اصلا ما را تحويل نميگرفتند و ميگفتند، دري توي سينما نتوانست كاري بكند، حالا آمده تلويزيون و سريال ميسازد؛ يعني فكر ميكردند سريال كيف انگليسي به جايي نميرسد! اما پخش شد و مردم هم با آن ارتباط برقرار كردند. قضيه كلاه پهلوي كاملا فرق داشت و ديگر آن اتفاقها نميتوانست برايش پيش بيايد. اين سريال در شرايطي پخش ميشد كه ما بيش از ۳۰شبكه فارسي داشتيم. كلاه پهلوي روايت نوع ديگري از همان آدمهايي بود كه پيشتر در سريال كيف انگليسي ديده بوديم. اين سريال با تبليغات محدود روي آنتن رفت و پروسه ساختش بهدليل مشكلاتي كه برايمان بهوجود آمد ۱۰ سال طول كشيد! ما اين سريال را در ۹۰۰ جلسه فيلمبرداري كرديم و ميتوانستيم زودتر از اينها به اتمام برسانيم. ما ۳۳۰۰دقيقه فيلمبرداري كرديم. هدف از ساخت اين سريال هم شناساندن حاكميت در دوران پهلوي اول بود.»
- انقلابمان را به جهانيان نشان دهيم
سيدضياءالدين دري، خالق سريالهاي كيف انگليسي و كلاه پهلوي مدعي است كه ابتدا كارهايش را در ورژن سينمايي ساخته و بعدها به ناچار سر از تلويزيون درآورده است. دري در اينباره ميگويد: «فيلمنامه كلاه پهلوي در سال ۶۵ چاپ شد اما چون من جوان بودم فيلم را به من نميدادند، از طرفي سينما هم آمادگي ساخت دكور و گريم عظيم را نداشت، به همين دليل بعدها آن را براي تلويزيون ساختم. سينماي ما بهدليل محدوديتهايي كه دارد نميتواند بودجه توليد اين نوع فيلمهاي تاريخي معاصر را بهصورت مستقل تأمين كند. فيلمي كه داستان خوبي داشته باشد شايد ۷ ميليارد خرجش شود. چنين فيلمي حداقل بايد ۲۰ميليارد در تهران بفروشد تا بتواند پولش را برگرداند، به همين دليل ميبينيم كه فيلمهاي مستقل براي روايت تاريخ معاصر كشورمان ساخته نميشود. البته يك راه ديگر هم وجود دارد و آن، ساختن فيلم بينالمللي است؛ يعني بياييم و از بازيگران مطرح خارجي براي ساخت اين نوع فيلمها استفاده كنيم تا بتوانيم روي فروش بينالمللي آن حساب باز كنيم. شخصا معتقدم تاريخ معاصر كشور ما اين ظرفيت را دارد كه حتي فيلم و يا سريال بينالمللي درباره آن ساخته و با استقبال مواجه شود. درخصوص آثار هنري و فعاليتهاي ديگر براي بيان واقعيتهاي تاريخ معاصر هم ميتوان همين نسخه را پيچيد. بايد باور كنيم كه ميتوانيم انقلاب و تاريخ معاصرمان را با آثاري بينالمللي به جهانيان نشان دهيم.»