براساس گزارش لايوساينس، اين نوجوان به فوبياي رشد يا بزرگشدن مبتلا بود، و به همين دليل براي پنهان كردن رشد خود به شدت تلاش ميكرد و با كم غذا خوردن و تغيير صدا تلاش داشت خود را كمسنتر از آنچه هست نشان دهد.
فوبياي اين نوجوان از سن 11 سالگياش آغاز شد. وي در اين دوران دريافت استفاده از مواد غذايي سالم باعث رشد او خواهد شد، از اين رو ميزان غذاي خود را كاهش داد و دچار بيش از 12 كيلوگرم كاهش وزن شد.
به گفته درمانگراني كه اين نوجوان را تحت نظر داشتند، هرزمان كه تغييري فيزيكي در او ايجاد مي شد كه نمايانگر رشد بدنش بود، وي به شدت دچار استرس و اضطراب ميشد، به حدي كه به فكر ميافتاد براي پنهان كردن اين تغييرات به جراحي پناه ببرد. دليل اصلي ترس اين نوجوان اين بود كه تصور ميكرد به محض اينكه به فردي بالغ تبديل شود، به سرعت بيمار شده و خواهدمرد.
رفتارهاي مادر اين نوجوان نيز شبيه به رفتار مادر يك كودك بود، براي مثال شبها برايش لالايي ميخواند يا در مورد نحوه لباسپوشيدنش تصميمگيري ميكرد.
اگرچه اين نوجوان براي يك سال تحت نظر روانشناس بود، اما درمانها به او كمكي نكردند و نوجوان به مركزي درماني در شمال مكزيك فرستادهشد. در اين مركز بود كه بيماري وي ژراسكوفوبيا، يا ترس شديد از پير شدن تشخيص دادهشد، فوبيايي كه چندان رواج ندارد. تاكنون تنها دو نمونه ديگر از ابتلا به اين فوبيا گزارش شده كه هردوي آنها نيز بزرگسال بودهاند.
به گفته روانشناسان، ريشه فوبيا معمولا تركيبي از عوامل رواني، زيستي و محيطي است. در اين مورد، نوجوان از پنج سالگي دچار اضطراب شديد جداشدگي از نزديكان و ورود به مكانهاي جديد بودهاست و در سن 6 سالگي هم توسط يك همسايه مورد اذيت و آزار قرار گرفتهاست. او همچنين در دوران مدرسه مورد تمسخر همكلاسيهايش قرار ميگرفته و همين فشارهاي محيطي و روحي باعث آغاز فوبيا در وي شدهاست.
اين نوجوان در نهايت با مصرف داروهاي ضدافسردگي، رواندرماني و خانوادهدرماني معالجهشد و پس از آن توانست دوباره با صداي طبيعي و معمولياش صحبت كرده و وزن طبيعياش را به دست آورد. اين نوجوان اكنون ميتواند براي خود آينده را متصور شود و دوست دارد هنرپيشه باشد، اما هنوز از تعهد داشتن و پذيرش مسئوليتهايي كه در آينده در انتظارش هستند، دچار اضطراب ميشود.