روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود با تيتر«ريزگردهاي خوزستان نمونه ساختار تصميمگيري»، آورد:
پديده ريزگردهاي خوزستان نمونه خوبي از وضعيت مديريت مسائل مبتلابه كشور است. اين پديده چندين سال است در اهواز و خوزستان و استانهاي نزديك به آن ديده ميشود، اكنون ببينيم ساختار تصميمگيري با آن چگونه برخورد كرده است.
١- بيش از هر چيز عدم تعادل در پوشش خبري و رسانهاي به چنين موضوعي آشكار است. متاسفانه نگاه رسانههاي رسمي كشور به اخبار و حوادث و مشكلات جامعه بسيار نابرابر است. اگر اتفاق مشابهي در تهران رخ بدهد به گونهاي برجسته و در صدر اخبار قرار ميگيرد، ولي اگر اين اتفاق در ساير مناطق كشور باشد، به گونه ديگري پوشش داده ميشود. اين وضعيت براي وحدت ملي و نيز امنيت كشور خطرناك است. علت آن نيز تا حدي روشن است، متمركز شدن امور در تهران شامل تمركز رسانهاي هم شده است. مطبوعات ملي ما در واقع مطبوعات منطقهاي و محلي تهران هستند. خبرنگاران آنان فقط در تهران هستند. خبرگزاريها و راديو تلويزيون هم به دليل تمركز مديريت آنان در تهران، عادت كردهاند كه اخبار را برحسب اهميتي كه براي خودشان دارد برجسته كنند. بنابراين آبگرفتگي تهران در همه رسانهها تيتر ميشود ولي آلودگي هواي استانها نه. اين وضعيت بايد دگرگون شود. در همين ماجراي خوزستان كافي است كه تيتر روزنامههاي دوشنبه و سهشنبه بررسي شود تا ببينيم كدام روزنامهها و رسانهها در اين باره تيتر زدند، مصاحبه كردند، گزارش نوشتند، يادداشت و مقاله منتشر كردند.
هنوز هم يك گزارش از زندگي مردم اهواز و ساير مناطق آنجا در جريان اين آلودگي ديده نشده است. اينكه چه كار ميكنند؟ مشكلات را چگونه حل ميكنند؟ وضعيت بيمارستانها و... چگونه است؟ وضعيت حملونقل و تاثير ريزگردها بر اين موضوع و... در گزارشهاي رسانهاي ديده نميشود يا كم است.
٢- مشكل بعدي شناخت پديده است. به طور طبيعي وقتي كه چنين پديدهاي رخ ميدهد، هر كس در نخستين گام سعي ميكند دليل آن را بگويد. در سالهاي گذشته برخي افراد ميكوشيدند كه اينگونه حوادث را به مسائل رفتاري انسانها و احياناً گناه و معصيت ربط دهند و هيچگاه هم به فكرشان خطور نميكرد مجبورند نتايجي بگيرند كه نميتوانند به تبعات اين نتيجه ملتزم بمانند و در هر حال درباره ريزگرد هنوز يك نظر قطعي و روشني داده نشده و اين وظيفه دولت است كه گروه داراي صلاحيتي را براي بررسي موضوع و اعلام نظر نهايي تعيين كند. در حال حاضر بسياري از مطالب راست و دروغ درباره اين پديده مطرح ميشود كه واقعيت ماجرا را وارونه يا مخدوش ميكند. متاسفانه جامعه ما نسبت به اين مساله داراي بصيرت نيست. منظور از بصيرت شناخت و آگاهي مشترك است. در قديم اين بصيرت بود حتي اگر بر پايه خرافات بود و آن را به عواملي خاص ربط ميدادند، ولي امروز كه در پي تبيين علمي و دقيق هستيم، بايد دولت اين كار را انجام دهد و مردم نميتوانند در اين مورد اقدامي كنند.
٣- از آنجا كه شناخت به نسبت قطعي از مساله نداريم، هيچ اقدامي هم درباره حل آن نميكنيم. پزشكان فقط پس از تشخيص بيماري است كه اقدام به درمان و تجويز دارو ميكنند. تعميركار هم تا مشكل را تشخيص ندهد اقدامي براي تعمير نميكند. بيعملي موجود نسبت به اين پديده فقط ناشي از عدم شناخت نيست، زيرا عمل براي شناخت هم اهميت دارد. پزشك دستور ميدهد كه بيمار آزمايشهاي گوناگون را انجام دهد و اين كار جزئي از طي كردن مراحل مقدماتي شناخت است. متاسفانه اين كار هم از سوي دولت انجام نميشود. يا اگر ميشود كسي از آن اطلاع ندارد.
٤- مشكل اصلي دولت در اين مساله نحوه برخورد با آن است. مساله اجتماعي، راهحل خاص خود را دارد؛ بايد مردم و جامعه را درگير با مساله كرد و از طريق مشاركت عمومي آنان به شناخت و حل مساله همت گماشت. مردم بايد حس كنند و ببينند كه دولت با مشاركت مردم در پي شناخت و حل مساله است حتي اگر مساله حل نشود هم بايد اطمينان پيدا كنند كه دولت نيز به اندازه خودش و شايد هم بيشتر درگير ماجراست و تمام كوشش خود را انجام ميدهد تا آن را حل كند. احساس ابراز همدردي از اهميت برخوردار است. مثلاً وقتي كه چنين حادثهاي رخ ميدهد، رييسجمهور بايد به سرعت با مسوولان استان تلفني صحبت كند، حتي ايرادي ندارد كه به طور مستقيم خبر آن پخش شود. از طريق پرسش و پاسخ با شبكه استاني نشان دهد كه چقدر موضوع اهميت دارد و دولت متوجه ماجراست. براي مردم پيام دهد كه چه كرده و در حال انجام چه كاري در اين باره است. حتي اگر رييسجمهور در سفر خارجي باشد، باز هم بايد چنين تماسي را بگيرد. اگر خودش يا يك مقام بلندپايه فورا به آنجا بروند چه بهتر. اين نوع اقدامات در بهبود و حل مسائل پيشگفته بسيار موثر است. نبايد منتظر بود تا مردم جلوي ادارات دولتي تجمع كنند. دولت بايد واكنشهاي درست و منطقي داشته باشد. استاندار را بايد بازخواست كرد كه چه كار كرده است؟ چرا با توجه به تجربه سالهاي گذشته اقدام موثري نه در سطح تبليغات و نه در سطح شناخت و نه در سطح اقدامات عملي و مشاركت دادن مردم در حل مساله به عمل نيامده است؟ به نظر ميرسد كه دولت بايد در نحوه برخورد با مسائل جامعه تجديدنظر كلي كند و چنين نباشد كه خطمشي دولت قبلي همچنان ادامه يابد.
البته نقدي جدي هم به رسانهها و نهادهاي مدني وارد است كه جداگانه بحث خواهد شد.
- خشونت تصویر یا تصویر خشونت
احمد غلامی . سردبیر در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
در این جهان پرآشوب که انگار آدمیزاد به سیم آخر زده است و در چهارگوشه جهان شاهدیم که هرازچندی یکی، گروهی و گاه دولتی روی چنگیز و نرون و هیتلر را سفید میکنند و به بهانهای واهی حمام خون به راه میاندازند؛ رسانه، آنهم رسانهای مستقل تا چه حد محق است چنین صحنههایی را بازنمایی کند؟ از دهه٥٠میلادی بهبعد، بهخصوص پس از آنکه ویرانههای اردوگاههای تمرکزیافته نازیها روی دست بشر، آن هم بشر مدعی تمدن و ترقی باد کرد، بازنمایی جنایت بهنوعی شراکت در آن قلمداد شده است. در مقام تحلیل، معمولش این بود که میگفتند، تنها آنکس میتواند فاجعه را با خونسردی و بیطرفی محض بازنمایی کند که خود در سایه امن فاجعهآفرینان از هر خطری مصون مانده باشد. علاوهبراین، با بمباران هیروشیما و ناکازاکی، بشر با نوعی از فاجعه رودررو شد که عملا هیچ شاهدی از آن جان سالم بهدر نمیبرد. از اینرو، بازنمایی فاجعه ذیل قاعدهای اخلاقی و زیباییشناختی ممنوع اعلام شد و توسل به آن مصداق تعدی به حقوق مخاطبان فرضی بهحساب میآمد. رسانههای رسمی از نشاندادن تصاویر دردناک و موحش پرهیز میکنند تا مبادا احساسات مخاطبِ نوعی خود را جریحهدار یا زندگی را بر آنها سخت کنند. چهبسا بیماران مبتلا به ناراحتیهای قلبی از دیدن چنین تصاویری جانشان به خطر افتد. اینروزها در رسانههای تصویری، پخش تصاویری که در آنها دوربین فلاشخورده است بدون پیشآگهی به بیننده کراهت دارد، زیرا احتمال آن میرود که بینندهای مبتلا به صرع یا میگرن ناراحتیاش عود کند.
اما از طرف دیگر در عرصه زیباییشناختی، بازنمایی فاجعه ظرف دوسده گذشته بازارگرمی داشته است. نقاشی که در غیاب عکاسی، رسانهای خبری و مستندساز نیز بهشمار میآمد، بیهیچ محدودیتی فاجعه را بازنمایی میکرد. ژریکو از دستها و پاهای بریده در میدان درگیری نیروهای متخاصم انقلاب و اعتراضهای فرانسه نقاشی میکرد. دلاکروا آدمکشی خیابانی را بهجلوه تابلویی درمیآورد که نمایش عمومی آن مایه اشمئزاز اکثر مخاطبان میشد. گرنیکای پیکاسو را هم از یاد نبریم که صحنه بمباران روستایی بیدفاع، در تاریکی و سیاهی تکهپارههای زندگی قبل از فاجعه بر پرده نقش بسته است. ادموند برک، گزارشگر محافظهکار انقلاب فرانسه در روزنامههای انگلیس، در کتابی که به زیباییشناسی اختصاص داد، در کنار زیبایی، از مقولهای موسوم به «امر والا» نام میبرد که خصیصه اصلی ترسناکی و هولانگیزی اثر هنری بود. اندیشمند معاصر، پل ویریلیو بهتفصیل شرح میدهد که تجربه اثر هنری با تجربه ترسهای زیسته بههم گره خورده است.
همانطور که در سرمقاله شنبه گذشته اشاره کردیم، جهان بعد از دو رویداد ١١سپتامبر و رکود اقتصادی ٢٠٠٩-٢٠٠٧ شکل عوض کرد و ما حالا با معضلاتی دستوپنجه نرم میکنیم که بسیاری از آنها کاملا تازگی دارد. بازنمایی فاجعه نمونهای از تحول را آشکار میکند. آیا تصاویر دوربینهای حرفهای و آماتوری از فروریختن برجهای سازمان تجارت جهانی و سقوط ناگزیر آدم از آن ارتفاع از مصادیق بازنمایی مجاز است یا غیرمجاز؟ آیا پخش و تاکید بر چنین تصاویری آبریختن به آسیاب القاعده یا جنگطلبان، بهانهجویی نبود که دقیقا با چنین مستمسکی عراق و افغانستان را به خاکوخون کشیدند؟ آیا بازنمایی کودکانی که در غزه، آنهم در مدرسهای تحتنظر سازمانملل زیر آوار مانده یا با ترکش تکهتکه شدهاند، در زمره بازنمایی جنایت بهشمار میآید و رسانه باید تا حد ممکن بهتلویح از کنار آن بگذرد و با پخش چنین تصاویری روان مخاطب خود را آزرده نسازند؟ تعارف را کنار بگذاریم، همه میدانیم که بازنمایی خشونت با خشونت بازنمایی از زمین تا آسمان فرق میکند. هماینک اکثر ساکنان جهان بهآسودگی حین میل غذا، شنیعترین اخبار جهان را از تلویزیون تماشا میکنند و شب با خیال تخت به بستر میروند و تا خود صبح میآرامند. ظاهرا مخاطبان رسانهها آنطور که معمولا تصور میشود اشکشان دم مشکشان نیست و به این راحتیها به هیجان نمیآیند. برخطاییم اگر فکر میکنیم تماشاگران تصویرهای مندرج در رسانهها عقلشان به چشمشان است و بهمحض اینکه تصویری اندوهبار و موحش را ببینند، دستوپایشان را گم میکنند یا میترسند یا میزنند زیر گریه.
تصویر خلبان اردنی که در قفس داعشیها زندهزنده میسوزد، یکی از مصادیق همین بحث است. بدیهی است که داعش با تهیه چنین فیلمها و تصاویری برآن است تا در دل دیگران رعب ایجاد کند. اما تکثیر چنین تصاویری لزوما به این معنی نیست که نیت داعشیها محقق خواهد شد. رسانهها میتوانند ضمن تکثیر چنین تصویری، زمینه متن را تغییر دهند. حتی میتوانند انحصار دلالت بصری را از چنگ داعش درآورند و خلبان اردنی را شبیه به ققنوسی بازنمایی کنند که از دل آتش پر میکشد و حسرت شنیدن یک آخ را هم بر دل دژخیم میگذارد. اینکه ممکن است سطح آگاهی برخی مخاطبان پایین باشد، دلیل آن نمیشود که آنها را منفعل فرض کنیم.
- ضرورت تعامل تهران - ریاض
حسین صادقی سفیر ایران در عربستان در روزنامه ايران نوشت:
درگذشت پادشاه فقید عربستان ملک عبدالله بن عبدالعزیز و آغاز بهکار ملک سلمان بن عبدالعزیز با هیأت حاکمه جدید شرایط و بستر نوینی را برای ایجاد افقهای تازه در حوزههای مختلف حکومتی بویژه سیاستهای منطقهای و بینالمللی عربستان ایجاد کرده است که باید به فال نیک گرفته شود تا امیدبخش تحولات ایجابی و مثبت در عرصه تحولات منطقهای و نیز روابط دو کشور ایران و عربستان باشد، بویژه آنکه انتظارات از پادشاه جدید عربستان که توانست در یک جریان بسیار آرام و بدون هیچ تنشی تغییرات گستردهای را در حوزه سیاسی داخلی این کشور در یک مدت کوتاه اعمال کند برای ظهور و بروز سیاست خارجی واقع بینانه بر اساس شرایط متغیر و بحرانی منطقه به طور مضاعفی افزایش یافته است.
منطقه خلیج فارس به طور اخص و خاورمیانه به طور اعم آبستن تحولاتی با تأثیرات شگرف است. این وضعیت جدید معلول نبود همنوایی و همسویی کشورهای بزرگ منطقه و فراهم شدن بستر و زمینه مساعد برای گروههای افراطی و تندرو جهت بروز منویات خاص خود است. در سایه تفرقه و اختلاف کشورهای بزرگ منطقه زمینه برای رفتارهای نابهنجار گروههای افراطی و همچنین بهرهبرداری عناصر خارجی در راستای منافع خود در قالب تشدید و دامن زدن به اختلافات از طریق بزرگنمایی تفاوت نظرها فراهم میشود، به طوری که گروههای افراطی با بهرهگیری از این فرصتها با ایجاد ناامنیهای گسترده که در قالب فعالیتهای داعش تبلور یافته است ضمن مشوه کردن چهره رحمانی دین اسلام در عین حال ناامنی و بیثباتیهای گستردهای را متوجه منطقه کردهاند که تأثیرات منفی گستردهای بر جایگاه و موقعیت بینالمللی این منطقه و جهان اسلام داشته است.
عناصر خارجی نیز به واسطه جریانات حاکم بر منطقه منافع خاص خود را در قالبهای مختلف دنبال کردهاند که بدیهیترین آن وضعیت ایجاد شده در خصوص قیمت جهانی نفت است.
در چنین شرایط بحرانی و ناپایدار ناشی از فعالیتهای تخریبی گروههای تروریستی ضرورت تعامل و رایزنی ایران و عربستان بهعنوان دو کشور بزرگ منطقه خلیج فارس و خاورمیانه برای ایجاد ثبات و امنیت پایدار و نیز انتفاع از منافع مشترک اقتصادی در قالب تنظیم بازار بینالمللی نفت بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است.
دامنه و موج خسارات و تلفات بحرانهای منطقهای در سایه فعالیت گروههای افراطی هر روز نسبت به گذشته فزونی یافته است و اثرات سوء آنها در دو بخش امنیتی و معنوی غیر قابل انکار است، لذا تنها و در صورت تعامل سازنده ایـــران و عربستان است که میتوان امیدوار بود تا با هماهنگی سایر کشورهای منطقه و بهرهگیری از تمامی ظرفیتهای موجود این دو قـــــــطب و پایه اصلی قدرت بتوانند با دنبال کردن راهبرد توسعه روابط منطقهای برای خروج از وضعیت موجود چارهیابی کنند.
بنابراین درک واقعبینانه طرفین موضوع ایران و عربستان از موقعیت و جایگاه یکدیگر و شناسایی نقش و اهمیت یکدیگر نقش ایجابی در عبور از بحرانهای موجود دارد و در مقابل نگاه یکسو گرایانه هریک از طرفین موضوع نمیتوان علاجی برای درمان نابسامانیهای موجود باشد که هر روز هزینههای آن افزایش یافته و عناصر خارجی از وضعیت موجود بهرههای خاص خود را از چنین وضعیتی میبرد.
باید اذعان داشت، آیتالله هاشمی رفسنجانی از طرف جمهوری اسلامی ایران و پادشاه فقید ملک عبدالله بن عبدالعزیز از طرف عربستان بهعنوان مبدعان و مبتکران روابط نوین ایران و عربستان تلاشهای زیادی را برای توسعه و تقویت روابط دو کشور انجام دادهاند که این مساعی در بخشهای متعدد منجر به نتایج مثبت شد و علاوه بر دو کشورجهان اسلام نیز از وضعیت روابط مثبت دو کشور بهره برد.
این روند با سرعت بیشتر در دوران دولت اصلاحات تداوم یافت، دورهای که میتوان آن را «دوره طلایی» مناسبات دو جانبه دانست. حال انتظار میرود تا ملک سلمان بن عبدالعزیز پادشاه جدید اما مجرب عربستان که سابقه درخشانی در رویکردهای دیپلماتیک بویژه در دوران طولانی امارت ریاض و سپس در مقام ولیعهدی داشتهاند و با تداوم این رویکردها ابتکارات نوینی را برای توسعه روابط دو کشور در شرایط جدید طراحی و عملی کنند تا دو کشور بتوانند با کنار گذاشتن ابرهای تیره روابط وارد دوران جدید هماهنگی و همسویی در زمینههای مختلف شوند.
چنین ابتکارات پایداری منافع کلان حاکمیتی دو کشور را در قالب هماهنگی و همسویی تأمین خواهد کرد و در نتیجه؛ حرکتها و جریانی که ممکن است تحتالشعاع مسائل جانبی صورت گیرد، دچار خلل و تزلزل نخواهند شد.
- یمن و فرمول انقلاب اسلامی
جعفر بلوری در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
حدود 32 سال بعد از وقوع انقلاب بینظیر اسلامی در ایران، یکی از امواج نورانی این انقلاب الهی، به شکل بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا نمودار شد. اما قدرتهای غربی در کنار برخی کشورهای مرتجع عربی و صد البته رژیم صهیونیستی، با تمام ابزار و امکانات وارد معرکه شدند و بدون «هیچ» ملاحظهای، از «هر» وسیلهای برای نابودی یا به انحراف کشاندن این انقلابها بهره جستند تا مبادا، دنیا مجددا شاهد بروز یک انقلاب اسلامی ایران دیگر باشد؛ رفتاری که در 36 سال گذشته با شدت و حدت بیشتر و بیوقفه علیه ایران اسلامی داشتهاند.
این جبهه، تلاش کرد با فرسایشی کردن انقلابها و سوء استفاده از عناصر مهمی چون«امنیت»، «اقتصاد» و بهره جستن از روشهای «فریب» و ایجاد «وحشت»، «تهدید و تطمیع» و... انقلابها را به حاشیه رانده و با به صحنه آوردن هیولای داعش، جلوی به ثمر نشستن آنها را به طور موقت هم که شده بگیرد... اما این همه ماجرا نیست.
یمن، کشوری است واقع در جنوب شبهجزیره عربستان که به لحاظ ژئوپلتیک، موقعیتی«بسیار» مهم و حساس دارد؛ این کشور نیز همچون سایر کشورهای منطقه چند سالی است دچار تحولات بنیادین شده و مردم مسلمان آن اقدام به سرنگونی دیکتاتور دستنشانده کشورشان کردهاند. اما غرب همان طور که برای مهار یا انحراف انقلاب سایر کشورها خیز برداشت و همه توان خود را در این راه به کار گرفت، در این تحول نیز بیکار ننشست اما، نه فقط نتوانست انقلاب این کشور را متوقف یا منحرف کند بلکه انقلاب یمن با وجود تمام توطئهها و فراز و نشیبها، همچنان در حرکت است و با سرعت باورنکردنی، به پیش میرود. شاید کمی اغراقآمیز به نظر برسد اما، اهداف انقلاب این کشور نیز شباهتهای زیادی با اهداف انقلاب اسلامی ایران دارد که سی و ششمین سالگرد آن را با شکوه هر چه تمامتر جشن گرفتیم.
اگر بخواهیم عصاره این شباهتها را در یک واژه بیان کنیم، میرسیم به واژه «استکبارستیزی». به نظر میرسد رمز موفقیت انقلاب یمن هم در همین یک واژه نهفته باشد. واژهای که در انقلاب دیگر کشورهای منطقه، یا اصلا نبوده، یا کمرنگ بوده یا اگر هم بوده، رفته رفته به حاشیه رانده شده است.
اما چرا انقلاب یمن پیروز شده و به سرعت پیش میرود؟ و پیروزی انقلاب در این کشور فقیر چرا مهم است؟
در این نوشتار میخواهیم پاسخی برای این پرسشها- هرچند به طور خلاصه- بیابیم.
در اهمیت یمن همین بس که، تنگه استراتژیک «بابالمندب» در جنوب این کشور قرار دارد. عربستان سعودی که تمام فتنهانگیزیهای منطقهای و توطئهسازیهایش به دلارهای نفتی وابسته است، و بدون نفت «هیچ» است، بیشترین نفت خود را پس از تنگه هرمز - که در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار دارد- از این تنگه عبور میدهد. بد نیست این را هم بدانیم که، 30 درصد نفت جهان از این تنگه صادر میشود و سالانه 21 هزار کشتی و نفتکش از همین مسیر تردد میکنند. ارتباط تجاری بین دو قاره آسیا و اروپا نیز صد در صد به این تنگه وابسته است و ...
«تسلط یمن انقلابی بر تنگه بابالمندب در کنار تسلط جمهوری اسلامی ایران بر تنگه استراتژیک هرمز» چه معنی میدهد؟!
حداقل مفهوم این اوضاع یعنی «تسلط بر شاهرگ حیاتی عربستان سعودی» و .... عربستانِ دستنشاندهای که فقط یکی از توطئههای اخیرش علیه ایران، کاستن شدید از قیمت نفت با هدف خدمت به آمریکا و رژیم صهیونیستی در گرماگرم مذاکرات هستهای است... این، گوشهای کوچک از اهمیت یمن و انقلاب آن.
اما دلیل موفقیت الحوثیها زیاد پیچیده نیست. انقلابیون یمن دلیل پیروزیشان را در یک تکه «پارچهنوشته» و همیشه با خود حمل میکنند. این پارچهنوشته در واقع «مانیفست» انقلابیون یمن است که در راهپیماییهای آرام خود آن را به نمایش میگذارند. «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل»، در راس این مرامنامه قرار دارد. ارادت لوکوموتیورانان این انقلاب به ائمه اطهار، دوری از آمریکا و رژیم صهیونیستی در کنار هوشیاری رهبران انقلابی این کشور، از جمله مهمترین دلایل موفقیت الحوثیهاست. دقیقا همان نقاطی که برخی دیگر از کشورها با ناپرهیزی از آن، لطمه خوردند و هنوز هم میخورند.
مگر انقلابیون مصر با همین مرامنامه فرعون مصر را به زیر نکشیدند و سفارت رژیم صهیونیستی را تسخیر نکردند؟! مگر نه اینکه رهبران مصر، کشوری با آن پیشینه تاریخی و تمدنی پس از نزدیکی یا حتی اعتماد به آمریکا و عربستان انقلابشان به محاق رفت؟! چه اتفاقی برای انقلاب مصر افتاد که رژیم صهیونیستی امروز، دولت نظامی روی کار آمده در این کشور را «گنج جدید اسرائیل» مینامد؟ یا حسنی مبارک و دیگر دیکتاتورهای این کشور، آزاد و اخوانیها به عنوان کسانی که در انقلاب اسلامی مصر نقش برجستهای داشتهاند، اعدام و زندانی میشوند؟ اگر «امروز» مردم مظلوم مصر در روز روشن و در جریان تماشای فوتبال از سوی نظامیان کشورشان به خاک و خون کشیده میشوند، و مدعیان دروغین حقوق بشر خم به ابرو نمیآورند، تقاص اعتماد رهبران «دیروز» خود به آمریکا را میدهند.
اگرچه دلایل درست دیگری نیز در آسیبشناسی انقلابهای منطقه ارائه شده اما به نظر میرسد، رهبران انقلابیون در کشورهای اسلامی باید چند واحدی، درس «دشمنشناسی» در دانشگاه «انقلاب اسلامی ایران» بیاموزند. درسی که «سید عبدالملک الحوثی» یا «سید حسن نصرالله» آن را به خوبی آموختهاند، و امتحان خود را نیز با بالاترین نمره پس دادهاند.
با همه این تفاسیر باید این را هم پذیرفت که، انقلاب یمن به خاطر اهمیت آن و تبعاتی که پیروزی آن برای منطقه و حتی جهان به دنبال دارد، هنوز راه پر فراز و نشیبی را پیش رو دارد. غرب و کشورهای مرتجع عربی نمیتوانند ظهور یک جمهوری اسلامی ایران دیگر را در منطقه تحمل کنند، بنابراین طبیعی است که دست از فتنهانگیزی برنمیدارند.
بدون شک توطئهها علیه انقلابیون یمن باز هم ادامه مییابد. اتحادیه اروپا چندی پیش این کشور را به تحریم اقتصادی تهدید کرد. چند روز بعد، برخی کشورهای مرتجع عربی نیز تهدید کردند یمن را تحریم و سفرایشان را از این کشور فرا میخوانند. این روش ناجوانمردانه شیطان بزرگ است که همواره برای رسیدن به اهداف پلید خود از هر ابزاری استفاده کند. تهدید، تروریسم، جنگ، تحریم و فتنهانگیزیهای مذهبی و ایجاد اختلافهای داخلی، ابزارهای همیشگی آمریکا است. هدف «عبد ربه منصور هادی»، رئیس جمهور دستنشانده یمن از استعفا و رد درخوستهای الحوثیها برای بازگشت به قدرت، ایجاد «خلأ قدرت» و به تبع آن ایجاد اختلافهای داخلی و هرج و مرج در این کشور بود. سعودیها نیز با تقویت و تسلیح القاعده در تکمیل این توطئه گام بر میدارند. اما حوثیها با هوشمندی مثالزدنی که غرب را به حیرت انداخته است این توطئه را مهار و شرایط را به نفع انقلاب اسلامی یمن مدیریت کردند و با تشکیل «کمیته امنیت ملی یمن» خلأ کنارهگیری رئیس جمهور را پر کردند.
بدون شک توطئهها همچنان ادامه خواهد داشت؛ اما تا زمانی که انقلابیون یمن از پشتوانه گسترده مردمی، رهبری شجاع و مرامنامهای اصولی برخوردارند، این انقلاب شکستخوردنی نیست. مرامنامهای که «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» در راس آن قرار دارد.