شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۹
۰ نفر

همشهری آنلاین: مذاکرات هسته‌ای، خشونت داعش و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های صبح شنبه-۲ اسفند- جای گرفتند.

احمد غلامی . سردبیر در روزنامه شرق با تيتر «دریا بوی ماهی می‌دهد» نوشت:روزنامه شرق؛۲ اسفند

به‌گفته «گی دوبور» هر آدمی بوی خاستگاهش را می‌دهد. ضرب‌المثلی نزدیک به این مضمون در کتاب «جامعه نمایش» آمده: «چلیک‌ ماهی همیشه بوی اَرنکه» می‌دهد. ارنکه نوعی ماهی شبیه ساردیس است که بوی تند این ماهی در چلیک خالی و شسته‌شده هم باقی می‌ماند. با نگاهی واقع‌بینانه به سیاست می‌شود، دیدگاه مجله «گی دوبور» را به همه روسای دولت‌های بعد از انقلاب تعمیم داد. در این تعمیم به‌وضوح دیده می‌شود که آمال‌وآرزوهای رییس هر دولتی چقدر با خاستگاهی که او از آن برخاسته تفاوت و نزدیکی دارد.

اگر آمال‌وآرزوهای یک رییس‌جمهور را با خاستگاهی که او از آن برخاسته، دو قطب منفک از هم در نظر بگیریم، می‌بینیم چگونه گاه این دو قطب به هم نزدیک و منطبق می‌شوند و گاه همدیگر را پس می‌زنند. آنچه بسیار دشوار است ردیابی این حقیقت اصیل است که کدام یک از آمال‌وآرزوهای یک رییس‌جمهور منطبق است با خاستگاهی که او در آن بالیده و به قدرت رسیده است. باز با نگاهی واقع‌بینانه به سیاست می‌شود اینگونه نتیجه گرفت که حقیقت اصیلی که از آن حرف زدیم در هیچ دوره‌ای به اندازه دوره انتخابات ریاست‌جمهوری مخدوش نمی‌شود و همه به این حرف نادرست عمل می‌کنند که در بحبوحه شور و هیجان انتخاباتی اندکی انحراف و ابراز آمال‌وآرزوهای محال اشکالی ندارد، که البته دارد. اشکال دارد، به‌خصوص وقتی که پای پول وسط بیاید. هرچقدر که از شور و شعف انتخاباتی فاصله می‌گیریم، هم مردم، هم مجریان دولت با این حقیقت انکارناپذیر مواجه می‌شوند که آنان گذشته از مشکلات باقی‌مانده و دست‌و‌پاگیر دولت قبل، با مشکلات تازه‌سربرآورده هم دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

این بحث را رها می‌کنم چون هدفم انتقاد از دولت‌هایی که رفته‌اند و دفاع از دولتی که آمده، نیست؛ هدفم بیان صریح و بی‌‌پرده این نکته است که در این هنگامه مشکلات و معضلات برآمده از واقعیت‌های اقتصادی و فرهنگی ایران، روسای‌جمهوری به‌عنوان یک فرد و یک انسان و یک شخصیت، برای خودشان ایده‌ها، علایق و آرمان و آرزوهایی دارند که می‌خواهند آن را محقق کنند. بحث این است که چقدر این رییس‌جمهور؛ هاشمی‌رفسنجانی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی آرزوها و آرمان‌هایشان بعد از دوره پرشور انتخاباتی با خاستگاه واقعی آنان همخوانی دارد، به بیان بهتر چقدر در شرایط اقتصادی و فرهنگی ایران، این وعده‌ها و آرمان‌ها قابلیت اجرایی‌شدن دارد. هیچ‌کس مثل هاشمی‌رفسنجانی پرده از آرزوی خود برنداشت و تلاش نکرد تا خودش را با آرزویش منطبق کند. او آرزو داشت امیرکبیر ایران باشد، صراحت ایشان این کمک را به ما می‌کند که حتی با نگاهی گذرا و سطحی به تاریخ ایران به این نکته اذعان کنیم خاستگاهی که امیرکبیر و هاشمی‌رفسنجانی در آن بالیده و به قدرت رسیده‌اند مشابهت زیادی با یکدیگر ندارد. این نگاه فارغ از هرگونه ارزش‌گذاری و بیشتر در پی آن است تا در نحوه امکان‌پذیرشدن امکان‌ها تامل کند.

احمدی‌نژاد که خاستگاهی غیرسیاسی داشت و تجربیاتش غالبا در حوزه رفتارهای گروهی و حلقه‌های محدود شکل گرفته بود، رویا و آرزوی عدالت در سر می‌پخت و بر آن بود تا جامعه‌ای با برابری بیشتر ایجاد کند. همه اینها به این دلیل به وقوع پیوست و بر احوال ملت عارض شد که آرمان‌ها هیچ تناسبی با خاستگاهش نداشت. احمدی‌نژاد می‌خواست ایده‌آل‌طلبی را با خاستگاهی آشتی دهد که چندان دغدغه عدالت نداشت.  آرزوها زیبایند، باید به آنها اعتماد داشت و برایش هزینه داد. آرزوی تحقق آزادی، عدالت و رفاه مردم، خواست همه رییس دولت‌هاست. نکته اساسی این است، چقدر این آرزوها با خاستگاه آنها مطابقت و چقدر برای آن شخص اصالت دارد و برایشان هزینه می‌کند. بحران‌های پیش‌رو خاستگاه هر رییس‌جمهوری را محک می‌زند و نحوه مدیریت هر بحرانی، خود بهترین آزمون است. چندان که بحران‌های دولت‌های نهم و دهم به‌خوبی خاستگاه سیاسی احمدی‌نژاد را برملا کرد. ایده‌آل آن است که آرزوها و آمال با خاستگاه رییس‌جمهوری انطباق داشته است: چلیک‌ ماهی فقط می‌تواند بوی ارنکه بدهد.

  • یک میز و هفت اشتباه

محمد صرفی در روزنامه كيهان نوشت:روزنامه کیهان؛۲ اسفند

هر مذاکره، در هر سطح و با هر هدفی، نیاز به استراتژی دارد. استراتژی هر یک از طرفین مذاکره را محاسبات آنها شکل می‌دهد. استراتژی، خطوط قرمز را تعیین و در سطحی پایین‌تر و عملیاتی، تبدیل به تاکتیک‌های مذاکراتی می‌شود. شناخت و تحلیل محاسبات طرف مقابل و توانایی اثرگذاری بر آن، نقشی تعیین‌کننده در چگونگی پیشبرد مذاکره و خروجی آن دارد. دو طرف میز می‌کوشند حداکثر شناخت را از محاسبات یکدیگر داشته و با ابزار مختلف، این محاسبات را به نفع خود دچار تغییر یا اختلال کنند. در این مجال نگاهی می‌اندازیم به هفت محاسبه غلطی که درباره مذاکرات هسته‌ای میان ایران و گروه 1+5 وجود دارد. اغلب این محاسبات اشتباه مربوط به آمریکایی هاست.

1- تحریم‌ها ایران را پای میز مذاکره آورده است؛ مسئولان مختلف و تحلیلگران غربی بارها در اظهارات خود عنوان کرده‌اند که آنچه باعث شده امروز با ایران پای میز مذاکره بنشینیم، فشار ناشی از تحریم‌ها بوده است. آنان با تکیه بر همین محاسبه غلط، گمان می‌کنند با اعمال فشار بیشتر می‌توانند سطح امتیازات خود را در توافق احتمالی بالا ببرند. جنگ زرگری کاخ سفید و کنگره درباره تحریم‌های جدید علیه ایران نیز براساس همین محاسبه طراحی و اجرا شده است. آمریکایی‌ها در حالی به این گزاره اعتقاد دارند که اساساً جمهوری اسلامی هیچگاه مخالف مذاکره در این مورد نبوده و حتی از آن استقبال نیز کرده است. واشنگتن فراموش کرده است که زمانی به چیزی جز برچیده شدن کامل فعالیت‌های هسته‌ای ایران راضی نبود و مذاکره برای برخورداری ایران از چند سانتریفیوژ نسل اول را هم برنمی‌تافت! اگر امروز مذاکره‌ای در جریان است، نه بخاطر تحریم‌ها، که بخاطر ایستادگی جمهوری اسلامی بر حقوق و مواضع منطقی خود است.

2- ایران تا ابد پای میز مذاکره می‌ماند؛ طرف غربی در توافق موقت ژنو امتیازات فراوانی از جمهوری اسلامی گرفت. امتیازاتی که به گفته مقامات ارشد دولت یازدهم، حتی از تصورات طرف غربی هم فراتر بود! از آن زمان تاکنون دو بار مذاکرات تمدید شده است و طرف غربی نه تنها چاره‌ای جز تمدید ندارد بلکه به شدت از آن استقبال هم می‌کند. این استراتژی براساس این محاسبه غلط تعیین شده است که ایران با هر شرایطی و تا ابد پای میز مذاکرات فعلی خواهد ماند. اگر هدف از مذاکرات رسیدن به مقصدی خاص باشد نمی‌توان آن را چند باره تمدید کرد اما اگر هدف گذران وقت و فریز کردن شرایط باشد، می‌توان برای مدتی نامحدود به مذاکره ادامه داد!

3- شکست مذاکرات فاجعه بار است؛ برای بررسی این گزاره باید پرسید: برای چه کسی؟ آمریکایی‌ها بشدت مشغول پمپاژ و القای این مسئله هستند که شکست و پایان مذاکرات برای ایران فاجعه بار خواهد بود و از این طریق می‌خواهند در محاسبات این سوی میز، اخلال ایجاد کنند. برچیده شدن میز مذاکره به معنای پایان ماه عسل توافق ژنو برای آمریکایی هاست. با توجه به وضعیت نامتناسب دو طرف در توافق ژنو، آمریکایی‌ها مانند مشتریانی هستند که به رستوران رفته و به حساب صاحب رستوران، مشغول خوردن هستند، بسته شدن رستوران برای چه کسی فاجعه است؟!

4- دست ایران بسته است؛ این گزاره با لحن‌های مختلف از سوی آمریکایی‌ها شنیده شده و آخرین بار دیوید کوهن -نفر دوم سیا و معمار تحریم‌های ایران- بود که مدعی شد دست جمهوری اسلامی در میز مذاکرات بسته است. کوهن را نباید ملامت کرد. 36 سال است که آمریکایی‌ها چنین برداشتی از ایران در عرصه‌های مختلف داشته‌اند و نتیجه عکس آن را هم دیده‌اند. حکومتی که از پشتوانه مردمی بالا و پتانسیل‌های مختلف مادی و معنوی برخوردار است و در اغلب شاخص‌های گوناگون قدرت -مانند برخورداری از منابع طبیعی، موقعیت سوق الجیشی، جمعیت جوان، سرعت پیشرفت علم و...- جزو کشورهای برتر محسوب می‌شود،  نه تنها دستش بسته نیست بلکه دستان بلندی دارد که می‌تواند فراتر از مرزهای خود نیز نقش آفرینی کرده و حضوری تاثیرگذار داشته باشد. که داشته است و دارد.

5- توافق نهایی حلال مشکلات ایران است؛ چنین برداشت و محاسبه‌ای تنها به طرف غربی برنمی گردد و برخی جریانات داخلی نیز با بستن چشم خود بر روی واقعیات، می‌کوشند تصویری غلط از فردای توافق نهایی هسته‌ای جلوه دهند. چنین تصویرسازی خوش‌بینانه‌ای، کاملاً با اهداف سیاسی صورت می‌گیرد و هیچ‌گونه پشتوانه علمی و اقتصادی ندارد. تحلیلگرانی که واقع‌بینانه و براساس واقعیت‌های اقتصادی اظهار نظر می‌کنند، بارها تاکید کرده‌اند اگر فردا صبح از خواب بیدار شویم و همه تحریم‌ها را هم پایان یافته بیابیم، اثری فوری بر وضعیت اقتصاد نخواهد داشت و در بلند مدت نیز برای رفع مشکلات اقتصادی باید اقداماتی زیربنایی صورت گیرد. سوزان مالونی -تحلیلگر معروف مسائل ایران و کارشناس اندیشکده بروکینگز- در یکی از مقاله‌های خود درباره تحریم ایران می‌نویسد؛ اینکه تحریم عامل اصلی مشکلات اقتصادی ایران است و رفع آنها باعث رشد سریع اقتصادی می‌شود، افسانه‌ای بیش نیست. ساختارهای اقتصادی ایران نیاز به جراحی دارد و از این منظر، رفع تحریم‌ها مسکنی است که می‌تواند مانعی برای این جراحی باشد.

6- ائتلاف و اتحاد ابدی آنسوی میز؛ برخی گمان می‌کنند طرف‌هایی که آنسوی میز مذاکره با ایران نشسته‌اند ائتلافی محکم و پایدار دارند. واقعیات صحنه چیز دیگری می‌گوید. روسیه هدف تحریم‌های آمریکا و اروپا قرار گرفته است. قرار بود این تحریم‌ها با امضای توافق و آتش‌بس در اوکراین لغو شود. چند روز پیش آتش‌بس برقرار شد و نه تنها تحریمی لغو نشد بلکه فردای آن روز تحریم‌ها علیه مسکو افزایش هم یافت! دیروز هم کرملین به تلافی این اقدام، 400 شرکت غربی را تحریم کرد. چینی‌ها هم شاید بی‌سروصدا باشند اما اگر انگیزه و محل نزاعشان با آمریکا بیش از روسیه باشد که کمتر هم نیست. در چنین وضعیتی که به سوی تشدید تنش نیز در حرکت است، منسجم فرض کردن آن سوی میز مذاکره چیزی جز خامی نیست.

7- میز محاکمه به جای مذاکره؛ غرب و بخصوص آمریکا به این میز به عنوان میزی برای حل و فصل پرونده هسته‌ای ایران نگاه نمی‌کند که اگر چنین بود این چالش بیش از یک دهه طول نمی‌کشید. غربی‌ها بارها و بارها آشکارا اعلام کرده‌اند که این مذاکرات آزمونی برای ایران است که می‌خواهد کشوری عادی باشد یا همچنان انقلابی بماند. آنان گمان می‌کنند نشستن ایران پای میز مذاکره به معنای دست شستن از آرمان‌های انقلاب اسلامی است. نمود بارز این محاسبه غلط را می‌توان در تفسیرهای مغشوش آنان از «نرمش قهرمانانه» مشاهده کرد. تلاش برای ورود مسائل بی‌ربط به میز مذاکره - مانند مباحث حقوق بشری، منطقه‌ای و توان موشکی جمهوری اسلامی- ناشی از همین نگاه و محاسبه غلط آمریکایی‌هاست.

در پایان ذکر این نکته نیز ضروری است که برخی جریانات داخلی در شکل دهی به محاسبات و تصورات غلط واشنگتن نقشی غیرقابل انکار دارند. همه این جریانات را نباید با یک چوب راند. از ساده‌لوحان خوش‌خیال‌ گرفته تا وطن‌فروشان در این طیف قابل مشاهده هستند. تحلیل و بررسی اهداف و اقدامات این طیف داخلی، خود موضوعی جداگانه است و فرصتی دیگر می‌طلبد.

اصولگرايان + تندروها = ؟

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود آورد:روزنامه اعتماد، ۲ اسفند

يكي از مشكلات مهم حوزه سياست در ايران، تفكيك نشدن مرزهاي سياسي به دلايل تاكتيكي و مقطعي است. اين مساله هم در ميان اصلاح‌طلبان ديده مي‌شود و هم در ميان اصولگرايان، و تا وقتي اين مرزها روشن نشود، شفافيت سياسي فقط يك خيال واهي خواهد بود. فعلا بحث اصلاح‌طلبان را به مجالي ديگر وا مي‌نهيم، چرا كه هنوز و به‌طور جدي وارد ميدان نشده‌اند. ولي آن دسته از اصولگرايان كه گمان مي‌كنند، مي‌توانند از منافع مخدوش شدن مرزها برخوردار باشند ولي ضررهاي آن را متحمل نشوند، اشتباه مي‌كنند و ممكن است عكس اين حالت رخ دهد، يعني از منافع آن بي‌بهره شوند و فقط ضررهايش را تحمل كنند.  مرزبندي جريان اصولگرا با جناح تندروي آنان مصداق روشن اين ادعاست. در حالي كه برخي از آنان در نقد دولت فعلي تا حدي پيش مي‌روند كه مي‌گويند «فلان مقام دولتي جا پاي احمدي‌نژاد گذاشته»، در حالي كه تا ديروز دربست در حمايت از آن دولت فعاليت مي‌كردند، در مقابل گروهي ديگر از اصولگرايان حاضر نيستند اين مرزبندي را بپذيرند. آقاي محمد‌رضا باهنر، نماينده شاخص اصولگرا از جمله اين افراد است كه مي‌گويد: «اينكه رقيب ما از ادبياتي چون اصولگرايان تندرو، كندرو، معتدل و... براي شكاف در جبهه اصولگرايي استفاده مي‌كند، نوعي تاكتيك انتخاباتي است...

ما تنها با دوستان اصولگراي خود ائتلاف مي‌كنيم، ما ائتلاف با برخي دوستان اصولگراي خود را كه تندرو خطاب مي‌شوند به اصلاح‌طلبان ترجيح مي‌دهيم.» در واقع آقاي باهنر معتقد است كه اصولگرايان تندرويي وجود ندارند و اين برساخته دست اصلاح‌طلبان براي اختلاف انداختن ميان جناح پيوسته و همبسته آنان است. خب! اين را بايد پذيرفت كه هيچ تمايزي ميان آقاي باهنر و جناح متبوع وي با مجموعه‌اي كه به نام تندروان آنان شناخته شده‌اند نيست، در اين صورت چرا آقاي باهنر در پذيرش مسووليت رفتارهاي آن جناح تندرو شجاعت لازم را به خرج نمي‌دهند؟ چرا مي‌كوشند كه خود را از زير بار انتقادات وارده به آن دولت بيرون بكشند؟ اگر واقعا چنين قصدي ندارند، چرا در برابر آن دسته از دوستان‌شان كه خط خود را متمايز از تندروها كرده‌اند سكوت مي‌كنند؟ يا چرا نسبت به انتقادات آن دوره فاجعه‌بار قبول مسووليت نمي‌كنند و پاسخي نمي‌دهند؟ چرا اين را در مقطع ورود به انتخابات اظهار مي‌كنند و در چند سال گذشته به ويژه پيش از انتخابات سال ١٣٩٢ به زبان نمي‌آوردند؟ اين موضع‌گيري نشان‌دهنده فقدان اعتماد‌به‌نفس جريان اصولگرايي است. آنان گمان مي‌كنند كه با متمايز كردن خودشان از تندروها، هيچ شانسي براي انتخاب شدن و حتي پيروزي اندك در انتخابات ندارند.

ولي جهت اطلاع آقاي باهنر بايد گفت كه پيش از اصلاح‌طلبان، بخشي از اصولگرايان متعهد بودند كه با حداكثر توان سعي كردند مرز خود را با تندروها روشن كنند. نمونه‌ آن آقاي ناطق‌نوري است. گمان مي‌رفت كه اين مرزبندي به مراحل نهايي خود رسيده است و مردم بايد شاهد نوعي شفافيت سياسي در جبهه اصولگرايي باشند، ولي اظهارات آقاي باهنر اين ابهام و نگراني را دامن زد كه مبادا دوباره شاهد مخدوش شدن مرزها به دلايل تاكتيكي و نيز با انگيزه دشمني با اصلاح‌طلبان باشيم. اصولگراياني كه با طناب پوسيده اين منطق خود را در سال‌هاي ١٣٨٤ و ١٣٨٨ از بلندي چاه ويل سياست آويزان كردند، اگر از آن رويدادها درس گرفته باشند، دوباره وارد اين ماجرا نخواهند شد. ما در اين مورد از موضع اصلاح‌طلبي به معناي عام آن سخن مي‌گوييم و نه از موضع رقيب سياسي. مساله امروز جامعه ما فراتر از منافع گروهي است. امروز تامين منافع ملي و حقوق مردم مساله اصلي است. اصولگرايان معتدل و متعهد نمي‌توانند دوباره در راهي گام بردارند كه هزينه بسياري را بر مملكت تحميل كرد. اگر برخي از اصلاح‌طلبان هم از ائتلاف با اين گروه سخن گفته‌اند نه از بابت راي نداشتن خودشان است، بلكه به دليل ترس از افتادن اصولگرايان معتدل به دامن تندروهايي است كه جز هزينه براي كشور، دستاورد ديگري از وجودشان شاهد نخواهيم بود.

  • داعش «اراده خشونت» را از کجا می‌گیرد؟

 بنفشه غلامی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:روزنامه ایران؛۲ اسفند

داعش در جنایت و آدمکشی به طرز هولناکی سیر رو به تکامل دارد و پایان این روند هراس‌آلود ناپیدا و نامشخص است. شوربختانه همان طور که داعش پله پله جنایات خود را خشن‌تر می‌کند، جامعه جهانی نیز گام به گام بیشتر به خشونت عادت می‌کند. به عبارتی برای ناظران جهانی‌ این «توحش عریان» کاملاً عادی می‌شود. اما سؤال اینجاست: انسانی که از گوشت و پوست و خون ساخته شده و البته قلب دارد، چگونه به قصابی همنوع خویش دست می‌زند و مرتکب چنین جنایات هولناکی می‌شود که از تخیل بشر نیز فراتر هستند؟ آیا این شقاوت می‌تواند فطری باشد؟

ماه ژوئن 2014 رسانه‌های جهان تصاویری منتشر کردند که در آن شبه نظامیان داعش به صدها سرباز ارتش عراق که روی زانوی خود ایستاده بودند، شلیک می‌کردند. این تصاویر در آن زمان اوج جنایت یک گروه تروریستی تلقی می‌شد. با آغاز مبارزه با داعش، تلاش‌کردها، ارتش عراق، ارتش سوریه و حملات گاه به گاه نیروهای ائتلاف، توان داعش رو به ضعف گذاشت.

 

 اما هرچه داعش در جبهه‌های نبرد ضعیف‌ترمی‌شد، دوز جنایات آن نیز بالاتر می‌رفت. داعش 25جولای 2014 نخستین تصاویر از سر بریدن یک انسان را با نشان دادن ذبح 25 سرباز سوری منتشر کرد. پس از آن خبرهای غرق کردن اسرا در آب و پرتاب انسان‌های بی‌گناه از بالای ساختمان‌های چند طبقه به اتهام‌های واهی با حیرت دنبال شد و در نهایت خبر زنده زنده سوزاندن اسیر اردنی؛ جنایتی بود که بشر در حافظه تاریخی خود، سابقه‌ای برای آن سراغ ندارد. جنایتی که هفته پیش نیز تکرار شد و 45 شهروند عراقی در شهر البغدادی زنده زنده در آتش سوزانده شدند.  فروید معتقد است، جنایت ذاتی است. اما اعمال داعش چیزی فراتر از جنایت و بیشتر از جنس شقاوت است. به گفته برخی کارشناسان؛ سران داعش برای موجه جلوه دادن جنایات خود و البته جذب و فریفتن افراد جوانی که در سایر کشورها آماده باش هستند تا در زمان لازم به جبهه‌های نبرد سوریه و عراق اعزام شوند، از متد فیلم «قاتلین بالفطره» اثر «الیوراستون» بهره می‌برد. بر این اساس آنها ویدیو‌ها و فیلم‌های مستندی را می‌سازند و ارائه می‌دهند که با موسیقی رزمی و کیفیت بالای سینمایی، در نگاه بینندگان، شبه نظامیان داعش در نقش قهرمانانی تصویر ‌شوند که آمده‌اند تا رو در روی جهان سلطه بایستند. اما شواهد بسیار، درست خلاف این سناریوها را ثابت می‌کند.  داعشی‌هایی که اسیر شده‌اند یا اسرایی که جان سالم از محبس این گروه تروریستی به در برده‌اند، خبر داده‌اند، لیدرهای داعش از هالیوود مثل یک کارگاه‌ها آموزشی در به راه انداختن ماشین خشونت خود بهره می‌گیرند. سران داعش در آموزش نیروهای تازه پیوسته به این گروه، با نمایش فیلم‌هایی در ژانر خشونت که در آنها انسان‌ها براحتی سلاخی می‌شوند و خون تمام صحنه را پر می‌کند، (فیلم‌هایی همچون «اره» و «مرده شریر») الگو قرار می‌دهند. به گواه این افراد تکرار نمایش این فیلم‌ها نیروهای داعش را در برابر جنایت بی‌احساس می‌سازد.

به جز این پس از حمله داعش به کوبانی و مقاومت کردها در برابر آنها، اکرادی که در منطقه حاضر بودند خبر دادند شماری از اسرای داعش از قرص‌های روانگردان استفاده کرده بودند. همچنین محموله‌های عظیم قرص‌های روانگردانی که از طریق اردن و ترکیه قصد ورود به خاک سوریه را داشته‌اند، توقیف شدند. هر نیروی داعشی بسته کاملی از یک سری دارو دریافت می‌کند. آنها برای بیدار ماندن و تهور و بی‌باکی در عملیات ملزم به استفاده از قرص‌های حاوی فن اتیلین هستند. قرص‌های حاوی این ماده شیمیایی در عین حال که باعث افزایش سطح هشیاری افراد می‌شود، بر میزان قساوت او نیز می‌افزاید. اما داعش برای تشکیل ارتش آدمکشان خود تنها به این داروها بسنده نمی‌کند. علاوه بر این کردهایی که برای آزادسازی کوبانی تلاش می‌کردند، از منازلی که داعشی‌ها در آنها مسکن گزیده ‌بودند، هروئین و کوکائین پیدا کرده بودند. داعش نه تنها با توسل به بنگ و قرص، آدمکشان خود را شقی‌تر می‌سازد که با تولید و تکثیر تصاویر قربانیانی که به مسلخ می‌روند، این قربانیان را نیز با مواد مخدر در حالتی مسخ شده قرار می‌دهد تا به بیننده ویدیوهای خود القا کند که هرکس در برابر داعش قرار گیرد، این گونه مرعوب و مدهوش خواهد شد.

این ارتشی است که داعش با توسل به مواد مخدر و قرص‌های‌روانگردان ساخته و روانه جبهه‌های خود در عراق، سوریه و بتازگی لیبی کرده‌است. ارتشی که هرچند پیروزی بر آن سخت است، اما بی‌گمان به دلیل فقدان ایدئولوژی مستحکم که بزرگ ترین ضعف داعش است، با پایان سرمستی ناشی از این داروها، قابل شکست دادن است.

کد خبر 287779

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha